نویسنده مدیر

قضاوت

عملکردی که در اثر قضاوت به وجود میاید:

توضیح در مورد قوانینی که در هستی وجود دارد:بسیاری از قوانین همان طور که در علم فیزیک و ریاضی جاری هستند می‌توان آن را در مورد صور پنهان انسان استفاده کرد باید بگردیم و جایش را پیدا کنیم وپازل آن را سر جای خودش بگذاریم .

بحثی که در فیزیک تأثیرگذار است بحث نیرواست.تمام کارهایی که انجام می‌شود و قوانین فیزیک در آن جاری است و بر اساس آن پایه‌ریزی می‌شود،بحث نیرو است.نیروهای هستی را از نظر عملکرد و ماهیت آنها به چهار بخش تقسیم کرده‌اند:

۱.نیروی جاذبه ۲.نیروی جاذبه و دافعه الکتریکی ۳_نیروی هسته‌ای قوی ۴_نیروی هسته‌ای ضعیف

در جهان‌بینی نیرو معادل حس است و کاری که حس انجام می‌دهد ،در هر موجودی باعث حرکت می‌شود.البته چیزهای دیگری هم هست ولی اگر انسان نسبت به چیزی حس نداشته باشد هیچ حرکتی در مورد آن نمی‌تواند انجام دهد،اگر هم بخواهد انجام دهد باید اول حس آن را به وجود بیاورد،بعد که حس به وجود آمد می‌تواند حرکت کند و در مورد آن ،کاری انجام دهد .این کاری که نیروها انجام می‌دهند یکسری قوانین در آن‌ها حاکم است و نکته مهم اینکه :وقتی بخواهد نیرویی به وجود بیاید چه از جنس دافعه باشد چه از جنس جاذبه ،یا هر وقت بخواهد حسی به وجود بیاید باید حتماً در آن نیروی گرانش و نیروی جاذبه الکتریکی به وجود بیاید و باید دوتا قطب وجود داشته باشد مثل قطب مثبت و قطب مثبت دیگر یا قطب مثبت و منفی.که دو قطب همنام باشند دافعه به وجود میاید اگر غیر همنام باشند جاذبه به وجود میاید .اگر بخواهیم جرم داشته باشیم باید حتماً دوتا توزیع یا دوتا قسمت جرم دار داشته باشیم .مثل خورشید و ماه و زمین ،چون یک جرم تنها نمی‌تواند نیرو را به وجود بیاورد هر چقدر هم که بزرگ و قوی باشد.مفهوم این  حرف این است که "برای اینکه احساس به وجود بیاید هیچ‌وقت یک بستر مناسب کافی نیست "خیلی مسایل دیگر است . خیلی انسان‌ها در بحث جامعه‌شناسی میگویند ،جامعه شرایط بدی دارد یا بستر بدی داشت که باعث شده افرادی تخریب شوند در صورتی که جامعه‌ای که خیلی مناسب باشد فقط یک محیط یا یک بستر است .مثلاً یک جرمی که خیلی بزرگ و قوی باشد در اطراف خودش یک میدان به وجود میاورد ،یک بار الکتریکی قوی که جز یک محیط مناسب برای جذب شدن کار دیگری نمی‌تواند انجام دهد.اگر در یک میدان بار مثبت قوی یک ذره خنثی قرار بدهیم هر قدر هم میدان قوی باشد هیچ اتفاقی در آن نخواهد افتاد.نه جاذبه به وجود میاید نه دافعه .یک آهنربای خیلی قوی را اگر درونش یک قطعه چوب قرار دهیم هیچ اتفاقی نمی‌افتد ،اما اگر بر روی چوب یک ذره آهن وجود داشته باشد به شدت جاذبه به وجود میاید و آهن جذب می‌شود همان یک ذره آهن همان قسمت دوم را به وجود میاورد.

از این اصل برای درمان اعتیاد استفاده می‌شود.در کنگره وقتی درمان اتفاق می‌افتد که در آن مسئله ناخالصی که مربوط به مصرف مواد و اعتیاد است صفر شود و برطرف شود.وقتی که صفر شد شخص بین تمام مصرف‌کنندگان دنیا

قرار بگیرد آن جاذبه و دافعه در کار نیست .برخی از بچه‌ها میگویند اگر تمام دنیا مواد مصرف کنند من از کنارش رد می‌شوم .تا اینجا یک بخش مسئله بود و بخش دوم اینکه :ما حس را احساس می‌کنیم چه حس خوب چه حس بد .ما باید دوتا توزیع بار داشته باشیم .یعنی اگر من احساس خوبی نسبت به یک محیط یا یک فرد پیدا می‌کنم علتش چیست؟

جواب حس است.علتش این است که در آن محیط یا آن فرد یک میدان خوب است.اما در درون من هم یک جو جاذبه و یک جو مکمل وجود دارد که وقتی این دوتا در کنار هم قرار می‌گیرند احساس خوب به وجود میاید یا احساس بد به وجود میاید.اگر آن ویژگی یا طبیعت که من مشاهده می‌کنم و احساس در من به وجود میاید،اگر از آن ویژگی در درون من نباشد هیچ احساسی در من به وجود نخواهد آمد و من هیچ حسی نسبت به آن ندارم پس برای به وجود آمدن حس مکمل و جاذبه آن ویژگی در درون من باشد و این موضوع شامل هم صفات خوب وهم صفات بد می‌باشد.

یعنی من یک فردی را می‌بینم و در من احساس نفرت به وجود میاید و از آن فرد حرصم می‌گیرد و یا از او بدم میاید این موضوع به من چه چیزی را می‌گوید؟این مسئله به من می‌گوید که آن صفت یایان ویژگی که من در آن فرد می‌بینم در درون خود من هم هست اگر نبود من نباید آن را احساس می‌کردم یا اینکه  این حس نمی‌توانست در من به وجود بیاید .خیلی وقت‌ها آدم صفات و ویژگی‌هایی را در یک نفر می‌بیند و از آن‌ها  حالش به هم میخوردولی در این فکر است که من از آن ویژگی وصفت مبری هستم چون از آن صفت خوشم نمی‌اید و من آن صفت را نمی‌پسندم باید با کمال تأسف یا اطمینان گفت :تو خودت هم از آن جنس هستی و آن صفت را در درون خودت داری اگر نداشتی نمی‌توانستی آن صفت را حس کنی چون نیرو به دوتا بخش احتیاج دارد ولی نکته مهم این است که آن صفت یا ویژگی ممکن است در یکی زیادتر باشد و در دیگری کمتر باشد.مثلاً :جاذبه‌ای که بین زمین و خورشید به وجود میاید خورشید از نظر حجمی و جرم یک میلیون و سیصد هزار برابر زمین است و از نظر وزن هم شاید یک میلیون برابر زمین باشد ولی جاذبه‌ای که بین زمین و خورشید به وجود می‌آید یکسان است .قانون سوم نیوتن :نیرویی که زمین به خورشید وارد می‌کند با نیرویی که خورشید به زمین وارد می‌کند یک اندازه است و هیچ فرقی نمی‌کند اما چون خورشید خیلی بزرگتر و گردن کلفت تراز زمین است در آن ویژگی یا صفت که در اینجا جرم است خیلی بزرگ‌تر است ،پس تعیین‌کننده خورشید است و خورشید فرمان می‌دهد که زمین به دور او بچرخد و چون ازنظر آن صفت و ویژگی خورشید احاطه دارد خورشید دور زمین نمی گردد و ثابت است و زمین به دور خورشید می‌گردد.

اگر من ویژگی بدی را در کسی دیدم و آن صفت در من خیلی اندک هم باشد در من آن نیرو به وجود میاید در کنگره میگویند،همه چیز یک صور آشکار دارد و یک صور پنهان.یعنی آن ویژگی ممکن است در من به صورت آشکار باشد یعنی خودم می‌بینم و حسش می‌کنم .از آدم دروغ گو بدم می‌آید اما خودم هم دروغ می‌گویم خودم هم میدانم که دارم دروغ می‌گویم .در فیلم اشک‌ها و لبخندها می‌گوید من قطعه‌ای را از یکی دزدیدم ویکی دیگر آمد از من دزدید،من از آدم دزد حالم به هم می‌خورد،یعنی آن صفت را در خودش می‌دید.اما خیلی وقت‌ها آن صفت یا ویژگی

در من پنهان است و خودم هم از آن اطلاعی ندارم ممکن است در آستانه ظهور باشد و در آستانه تولد باشد آن صفت.

چون در کنگره می‌گوییم هر چیزی برای اینک به وجود بیاید باید بذر آن در زمین مناسب کاشته شود.و آن زمانی که جوانه میزند یک مرحله ،و تا تبدیل به میوه می‌شود یک فاصله زمانی زیادی وجود دارد که این فاصله زمانی قابل توجه است.پس اگر آن صفت و ویژگی در من به صورت پنهان باشد مثل همان هسته می‌باشد که در خاک است و در بستر وجود من هست و دارد خاک را می‌شکافد و کم‌کم بیرون میاید.دیر یا زود آن اتفاق می‌افتد آن بذر جوانه‌زده و میوه میدهد میوه اش همان صفتی است که در دیگران می‌دیدم و ازش خوشم نمی‌آمد ممکن است سه سال بعد خودش را نشان بدهد و تبدیل شوم به یک انسان حسود .همان مثال "که آدم از چیزی بدش بیاید سرش می‌اید "

علتش این است که در درونش تخم آن صفت هست این قانونی است که پذیرشش برای خیلی آدم‌ها سخت است و خیلی آدم‌ها نمی‌پذیرند که همان صفت بد را دارند.قانون اول:اگر صفت خوب یا بدی در کسی مشاهده کردم و در من احساس به وجود آمد آن صفت یا ویژگی در من هست ،آشکار یا پنهان.اگر آن صفت بد و ناگوار باشد و در آن شخص صد تا باشد و در من پنج تا باشد مثل انسانی که کینه جو است یا بی‌رحم و فتنه جو است اگر من نسبت به آن احساس نفرت بکنم این در وجود من هم هست و اگر من با این شخص وارد جنگ شوم بر اساس حسی که در من به وجود آمده (حس کینه و بیزاری)بر اساس این حس وارد نبرد شده‌ام و نیرو بین هر دوتا یکسان است اما کسی که آن صفت را صدتا دارد ومن که پنج تا دارم نیروی او بر پنج قسمت وارد می شود و کسی که بیشتر ضربه می خورد کسی است که خوش جنس تره بیشتر ضربه می خورد چون جنس خرابش کمتره .با آدمی که غیر صراط مستقیم است نباید وارد جنگ شد چون ازاوضربه خواهیم خورد و این جنگ برنده‌ای نخواهد داشت و هر دو طرف بازنده هستند. خیلی از آدم‌های نااهل برای اینکه در مبارزه برنده شوند از همان حس و نیرو استفاده می‌کردند و در انها همان حس را القا می‌کردند.

اینکه حس بد به آن‌ها القا می‌کردند با آنها وارد جنگ می‌شدند.حالا بین من و یک آدم یا یک سیستم این احساس به وجود آمده مثل اینکه بگویم من از عرب‌ها بدم میاید ،اتفاقی که می‌افتد این است۱-آن احساس بد رادارم۲-بر اساس آن حسی که دارم قضاوت می‌کنم و نتیجه این می‌شود که بر اساس احساسم قضاوت بدی می‌کنم و آن شخص و یا آن سیستم را محکوم می‌کنم .اگر انسان از شخص یا طایفه‌ای بدش بیاید سعی می‌کند نقاط منفی آن فرد را بگردد و پیدا کند که این حس بد خودش را توجیه کند و بگوید اگر من از فلانی بدم می‌اید به خاطر این است که کار زشت انجام می‌دهد.

۳-حالا قضاوت می‌کنم و حکم صادر می‌کنم چه اتفاقی می‌افتد؟وقتی که فرد یا مجموعه‌ای را محکوم کردم که شاید قلبی هم باشد و کسی از آن خبر نداشته باشد دوتا اتفاق می‌افتد:۱-جنگیدن همیشه با شمشیر و اسلحه نیست جنگیدن اشکال مختلفی دارد و همیشه به صورت رو در رو نیست وقتی که در مورد یک نفر حس بدی دارم و قضاوت می‌کنم و محکومش می‌کنم مثل این است که اینجا نشسته‌ام و دکمه یکسری موشک را می‌زنم و مستقیماً گلوله موشک به آن شخص یا سیستم برخورد می‌کند.آن شخص ممکن است هزاران کیلومتر از من دور باشد اما این نیرو حتماً به آن شخص اصابت می‌کند و فاصله در این مسئله دخالتی ندارد آن شخص یا آن سیستم با من به صورت علنی وارد جنگ می‌شود و نبرد شروع‌شده و من باید منتظر باشم تا او هم موشک‌هایش را به سمت من شلیک کند و این جنگیدن تخریب زیادی هم دارد.خیلی از ماها هستیم که در آن واحد با ده‌ها نفر این جنگ رادارند هرروز و هر شب چه مقدار زیادی نیرو و انرژی  لازم است تا این جنگ ادامه پیدا کند ؟و چه هزینه سنگینی انسان باید بپردازد ؟چون حس‌های بازدارنده از طرف آن شخص به طرف من برمی‌گردد انسان یک سنگینی خاصی احساس می‌کند از همین قانون محکوم کردن و قضاوت کردن نشأت می‌گیرد.

محصول دیگر این جنگ :صفت ناخوشایند مثل یک قاتل حرفه‌ای می‌ماند که طوری قتل را انجام می‌دهد که هیچ مدرکی از خود بجا نمی‌گذارد تا شخص دیگری به عنوان قاتل شناخته و اعدام شود نفس اماره یا بخش منفی و بازدارنده انسان دقیقاً مثل همان قاتل حرفه ایست کارها را طوری انجام می‌دهد که تمام شواهد متوجه یک شخص یا سیستم دیگر است چون وقتی قاتل شناخته نشود و بجایش شخص دیگری اعدام شود معنی آن این است که قاتل با خیال راحت در وجود من نقشه می‌ریزد برای حرکت‌های بعدی و من باید از نقشه‌های او در هراس باشم چون او در کارش استاد است این دوتا اتفاق همزمان می‌افتد .اگر من آن فرایند(قضاوت) را متوقف کنم و دست از محکوم کردن افراد بردارم نتیجه معکوس به دست می‌آید و نتیجه آن می‌شود که آن قاتلی که قبلاً راحت می‌گشت وزندگی می‌کرد شرایط و محیطی مهیا می‌شود که آن بخش از صفت ناخالصی در وجودم پنهان بود رویت کنم و ممکن است سه ماه طول بکشد.مشکل اصلی در مسیر تزکیه و پالایش کردن از بودن در تاریکی نیست مشکل اصلی ندیدن تاریکی است.

چون انسان صفات ناخوشایند و تاریکی را در خودش نمی‌بیند هیچ‌وقت دست به پالایش نمی‌زند .تمام تلاش نفس اماره در این است که رویت نشود چون قاتل از زمانی که شناسایی و رویت شد دیگر نمی‌تواند راحت باشد و در خیابان بگردد باید پنهان شود و دیگر هیچ جایی برایش امن نیست .جایی که انسان ویژگی تاریکی را در خودش دید پنجاه درصد پالایش را روی خودش انجام داده وقتی که به شخصی چیزی میگوییم تکذیب می‌کند ومی گوید من این‌طوری نیستم علتش این است که قسمت تاریکی خودش را نمی‌بیند و در مورد دیگران قضاوت می‌کند و حکم صادر می‌کند وقتی که قضاوت انجام می‌دهیم اتفاقات ناگوار می‌افتد مثلاً قضاوت کرده و میگویم مکانی که کار می‌کنم یا زندگی می‌کنم جای بدی می‌باشد وقتی قضاوت کردم اتفاق بد می‌افتد اگر در موردش قضاوت نکنم ممکن است آن مکان قبلی به مکان خوبی هم تبدیل شود

منبع وبسایت کنگره 60

ادامه مطلب...

خلاصه گزارش عملکرد کارگاه آموزشی ۵تیرماه

چهارمین جلسه از دور سوم کارگاه های آموزشی عمومی کلینیک شفای سبز به استادی مسافر محمد، نگهبانی مسافر احمد و دبیری مسافر نازی با دستور جلسه وادی چهارم و تاثیر آن روی من؛ روز یکشنبه مورخ ۱۴۰۱/۴/۵ راس ساعت ۱۸ عصر آغاز بکار کرد. 🔸خلاصه سخنان استاد : تیتر وادی چهارم می گوید «در مسائل حیاتی به خداوند مسئولیت دادن ؛ یعنی سلب مسئولیت از خویشتن» ما باید بدانیم مسائل حیاتی یعنی چه؟ و این وادی به ما چه می‌خواهد بگوید!! در وادی یک آقای مهندس در مورد تفکر صحبت می‌کنند و در وادی دوم درباره انسان و کل موجودات اشاره می‌کنند که همه برای یک هدفی خلق شده اند. هیچ‌کدام ازما به هیچ نیستیم حتی اگر خودمان فکر کنیم هیچ هستیم.در وادی سوم به اهمیت وجود انسان اشاره می‌کنند که برای حل مشکلات بیشترین بارحل هرمشکل بر دوش خود ما می‌باشد. که باید بیشترین تفکر کوشش را برای حل آن مشکل نماییم. این مسئولیت برعهده هیچ کسی نخواهد بود.مگر شخص خودمان. این مسئله فقط برای افراد مصرف کننده مواد نیست. درتمام مسائل زندگی باید یاد بگیریم و بپذیریم چنانچه مرتکب اشتباهی شدیم دیگران را مقصر ندانیم و تنها کسی که به ما می‌تواند کمک کند خودم هستم. انسان برای این خلق شده که به سمت‌کامل شدن حرکت کند. در مسئله اعتیاد هم ، قبل از اینکه دنبال مقصر و مسبب باشیم باید ابتدا به فکر درمان و رهاشدن از مسئله اعتیاد باشیم. هرچقدر در حل مشکلات‌ دیگران را مقصر بدانیم ، خودمان‌ بیشتر دچار مشکل می‌شویم و رنج می‌بریم. قبل از اینکه فکر کنیم وجامعه و دیگران را مقصر کنیم که برای من چه کرده اند، به خودت بگو من برای دیگران و جامعه چکار انجام داده ام. زیرا جامعه از تک تک ما تشکیل شده است و اگر همه افراد مسئولیت کارهای مان را به عهده بگیریم و همه کارها را به نحو احسن انجام دهیم آن جامعه تغییر می‌کند. پس هرکسی، مسئول تغییر و دگرگونی فضای درونی اش؛‌ خودش می‌باشد. تهیه و تنظیم؛ خانوم نازی  
ادامه مطلب...

خلاصه سی دی شروع از یک نقطه

انسان در هر جایگاهی باشد ، در هر شرایطی که باشد ، چه خوب ،چه بد، هر جائی که باشد اگر حرکت کند باید از یک نقطه شروع کند . به آرامی نه جهشی، به عنوان مثال اگر انسان بخواهد سفر کند از یک قدم شروع می‌شود . یا اگر بخواهد پس انداز کند از یک مقدار کم شروع می‌شود . زمانی که انسان از یک نقطه شروع می‌کند هدف برایش دوردست است و به چشم دیده نمی‌شود.برای رسیدن به هدف در دوردست باید هدف را ترسیم کرد، برنامه‌ریزی کرد، و برای رسیدن به آن تلاش کرد. اگر هدف داشته باشید حتماً به آن خواهید رسید . اگر دیر به ایستگاه برسی اتوبوس را نخواهی دید . یعنی انسان باید به موقع حرکت کند و تأخیر نداشته باشد تا به هدف برسد. برای رسیدن به رهایی باید حوصله کافی برای این کار را داشته باشید . وقت و انرژی کافی داشته باشید . مشتاق این کار باشید . درست مثل کشاورزی که اول زمین را شخم میزند ، بذرمی کارد، رسیدگی می‌کند تا زمانی که به کشت برسد . انسان باید به مرحله‌ای برسد که هر چه می‌خواهد به آن برسد و باید از ته دل بخواهد تا به آن برسد. همین که وارد کنگره شدید آغاز فصل جدیدی می‌باشد؛ باید در این مسیر پیشرفت کنید و برای رسیدن به آن تلاش و کوشش کنید. اگر تمام زندگی شد فقط و فقط رسیدن به یک هدف به اصل موضوع نپرداختیم . نباید تمام زندگی بشود درمان اعتیاد یا پس انداز کردن . در راه رسیدن به هدف نمی‌توانیم سرعت به کار ببریم . نمی‌توانیم زمین را هر روز آبیاری کنیم ؛ که زودتر کشت کنیم . وقتی از یک نقطه شروع کنیم ما را به نقطه دیگری هدایت می‌کند؛ و در پایان که به هدف رسیدیم در تفکر نمی‌گنجد که چطوری به این هدف رسیدیم. متوجه می‌شوید که از نوشابه گواراتر هم هست . یعنی اگر بهترین نوشابه برایمان مواد است ! وقتی به هدف می‌رسیم می‌فهمیم که گواراتر از نوشابه هم وجود دارد.

انسان سه نوع سن دارد.

  1. شناسنامه‌ای
  2. فیزیولوژی
  3. روحی و روانی

سن شناسنامه‌ای یعنی سنی که در شناسنامه دارد . فیزیولوژی یعنی بیست سال سن دارد ولی مثل یک پیرمرد هفتادساله هزار و یک مرض دارد. یا هفتاد سال دارد ، ولی مثل جوان بیست‌ساله می‌ماند . روحی و روانی یعنی جوانی که از نظر روحی سالم نباشد. خودکشی کرده و... برابر باسن واقعی او نباشد.

دو کار باید در سفر اول انجام داد.

  1. طی کردن مراحل سفر
  2. رسیدگی به کارها و مسئولیت‌های روزانه و برنامه‌ریزی آن‌ها
منبع وبسایت کنگره 60
ادامه مطلب...

خلاصه گزارش عملکرد کارگاه آموزشی یکشنبه ۲۹ خردادماه

🔰سومین جلسه از دور سوم کارگاه های آموزشی عمومی کلینیک شفای سبز به استادی مسافر کامران، نگهبانی مسافر احمد و دبیری مسافر‌ نازی با دستور جلسه «کتاب عبور از منطقه ۶۰ درجه زیر صفر» روز یکشنبه مورخ ۱۴۰۱/۳/۲۹ راس ساعت ۱۸ آغاز بکار کرد. 🔸خلاصه سخنان استاد عبور از منطقه ۶۰ درجه یک کتاب بسیار مفید برای درمان و خروج از اعتیاد است. اما چرا کتاب بنام عبور از منطقه شصت درجه زیر صفر نام گذاری شده است؟؟ چون تمثیلی است از حال و هوا و شرایط یک مصرف کننده. در سرمای ۶۰ درجه زیر صفر سرمای شدیدی بر ما حاکم می شود. به همین دلیل گویی اختیارمان را از دست می دهیم و بی حس می شویم؛ حس ها به درستی کار نمی‌کنند و نمی توانیم تصمیم درستی بگیریم. کارهایی را انجام می دهیم که هیچگونه‌ زایش مثبتی ندارند. مثل درختان که در این سرما شکوفه نمی‌دهند و در خواب و بی حس هستند. در این شرایط زندگی باکیفیت بسیار پایینی و ملال آوری سپری می‌شود. این کتاب یکی از منابع اصلی درمان است. آقای مهندس دژاکام راهگشا و اولین نفری هستند که در این کتاب مسیر و شرایط خروج از این منطقه را تجربه و نشانه گذاری کرده اند‌. در این راه استادان بزرگی که از نظر سطح آگاهی و تکامل از جایگاه ویژه ای برخوردارند به یاری شأن آمده اند که نام و پیام هایشان در این کتاب آمده است. باعث خوشحالی و خوشبختی ماست که آقای مهندس راهنمای، راهنمای ما هستند و خدا را شاکریم در مسیری قرار گرفته ایم‌ که چنین استادانی داریم. انشالله بتوانیم آموزش های کتاب را عمل کنیم و به نتایج مفیدی برسیم. این کتاب از بخش هایی شامل ۱۴ قانون ، تصاویر، تجربیات ترک های ناموفق و پیام های اساتید و ... تشکیل شده است. تهیه و تنظیم: خانوم نازی
ادامه مطلب...

خلاصه گزارش کارگاه یکشنبه ۲۲ خردادماه

🔰دومین جلسه از دور سوم کارگاه‌های آموزشی عمومی کلینیک شفای سبز به استادی مسافر محمد، نگهبانی مسافر احمد و دبیری اینجانب مسافر نازی با دستورجلسه آداب معاشرت، ادب و بی ادبی، تعادل و بی تعادلی روز یکشنبه مورخ ۱۴۰۱/۳/۲۲ راس ساعت ۱۸ آغاز بکار کرد. 🔸خلاصه سخنان استاد: اولویت درمان نظم و انضباط است. اگر نظم نباشد و راس ساعت در جلسات کلاس حاضر نباشیم قطعا مشکلات زندگی را نمی‌توانیم حل کنیم. حضور در جلسات باعث می‌شود که نظم و انضباط را یاد بگیریم‌ تا کارهای خود را با دقت و به موقع انجام بدهیم. در سفر اول درمان با روش DST حرف اول را نظم می‌زند.رعایت کردن مقدار دارو و ساعت تعیین شده و به موقع حاضرشدن درجلسات ونوشتن سی دی ها یک جنس از خود نظم و انضباط است. هرچقدر انسان منظم تر باشد، متعادل‌تر و ذهن آرام تری خواهد داشت. انسانهای بی تعادل انضباط و نظم در زندگی آنها جاری نیست. نظم یعنی تکرار در پارامتر زمان. اگرکسی در درمان باروش DST منظم باشد به درمان خواهد رسید و قطعا برای خدمت و خدمتگزاری حاضر می‌شود و معلوم می‌شود که روی جهان‌ بینی خودکار کرده است خدمت کردن یعنی خدمت به خود. انجام دادن دستورات راهنما نشان از با ادبی است که باید بدون هیچ کم و کاستی به حرف راهنما که خودش این مسیر را رفته است گوش فرا بدهیم. رعایت کردن آداب و معاشرت در زندگی به ما کمک می‌کند تا انسان متعادل‌تری باشیم. بی تعادلی و بی ادبی باعث آزار و اذیت دیگران می‌شود. تهیه و تنظیم: خانوم نازی
ادامه مطلب...

خلاصه سی دی بازتاب

مهم‌ترین الگوهای ما، طبیعت ما و کره زمین با ویژگی‌هایش است و دیگری خود انسان با ویژگی‌هایش است. از این دو مدل به خوبی می‌توانیم استفاده کنیم.ژن‌ها کامل‌ترین ویژگی‌های شخص را دارند.در ذرات کوچک و ذرات بزرگ، آن علم و دانش نهفته است و ما می‌توانیم برای جایی که می‌خواهیم استفاده کنیم.

در قرآن می‌گوید شما به خلقت و آفرینش تفکر کنید.

دمای هوای یک نقطه از زمین به چه عاملی و به چه چیزی بستگی دارد؟

علت اصلی: گرما از تابش خورشید به وجود می‌آید. خورشید در هر ثانیه ۵ میلیون تن ماده را به انرژی تبدیل می‌کند و این گرمایی است که به زمین می‌رسد. اگر ۴۰ دقیقه انرژی خورشید را بتوانند ذخیره کنند، برای یک سال مصرف کره زمین کفایت می‌کند. مقدار انرژی که هر نقطه از زمین می‌تواند جذب کند، باعث می‌شود آن مقدار انرژی خورشید به حرارت تبدیل شود. ویژگی که استوا دارد این است که خورشید به صورت عمودی به آنجا می‌تابد، ولی در قطب‌ها زاویه مستقیم ندارد و برای همین قطب‌ها سردترین نقطه زمین می‌باشند. سردترین نقطه کره زمین شهر استوک در قطب جنوب است که در زمستان، ۸۸ درجه زیر صفر بوده است. غیر از استوا، ارتفاع از سطح زمین هم تأثیر دارد. سردترین نقطه ایران هم کوه دماوند است. سردترین دمای قله دماوند که ارتفاع آن ۵۶۷۰ متر است ۷۷ درجه زیر صفر بوده است.

آیا قله اورست سردتر است یا قله دماوند؟ ارتفاع اورست ۳۰۰۰ متر از دماوند بیشتر است، اما دماوند سردتر از اورست است.نور خورشید وقتی به جسمی می‌تابد، یا نور جذب می‌شود، یا نور منعکس می‌شود. هر چقدر جسمی بتواند نور خورشید را جذب کند حرارت را به وجود می‌آورد و هر چقدر نتواند جذب کند سردتر می‌شود.

ویژگی قله اورست که ۳۰۰۰ متر از دماوند بلندتر است و چندین درجه از دماوند کمتر است. دماوند کوه تنها و منفرد است و همه کوه‌های اطراف دماوند حداقل ۲۰۰۰، ۳۰۰۰ متر کوتاه‌تر از دماوند است. اما کوه‌های زیادی (حدود ۸۰، ۹۰ تا) اطراف اورست وجود دارند که ۷۰۰۰ متر ارتفاع دارند. وقتی خورشید به کوهستان‌های کنار همدیگر می‌تابد مثل اورست، یک بخشی را به صورت مستقیم خود اورست جذب می‌کند. کوه بغلی هم یک مقداری را جذب می‌کند و کوه‌های دیگر هم یک مقداری را جذب می‌کنند. بقیه را منعکس می‌کنند. کوه اورست مقداری از نور را می‌گیرد و بقیه را به کوه‌های اطرافش منتشر می‌کند. کوه بغل دستیش هم همین طور. پس اگر ۸۰، ۹۰ تا کوه کنار هم باشند، هر کدام یک سهمیه دارند که مستقیم جذب می‌شود و هر کدام به تعداد بقیه کوه‌ها بازتاب دارد. اورست از ۶۰، ۷۰ تا کوه نور می‌گیرد و این نور باعث می‌شود تا دمای کوه خیلی پایین نیاید و دمای کوه را بالاتر نگه می‌دارد. اما دماوند این ویژگی را ندارد. دماوند هر چه را گرفت، گرفت؛ بقیه را که می‌خواهد بازتاب کند به فضا می‌رود و از هیچ کوهی هم نمی‌تواند نوری بگیرد، به خاطر اختلاف ارتفاع زیادی که دارد. پس دمایش خیلی افت پیدا می‌کند و نوساناتش هم خیلی زیاد می‌شود. این تغییر دمایش خیلی زیاد می‌شود.

ما در کنگره می‌گوییم تکامل در جمع صورت می‌گیرد. لژیون و جلسه، کارشان گروهی است و ما در این کنار هم قرار گرفتن به نتیجه رسیده‌ایم. آن نور خورشید را اگر مثلاً نور الهی در نظر بگیریم و سرما را تاریکی در نظر بگیریم و آن ارتفاع را جایگاه هر انسان در نظر بگیریم؛ اگر انسانی که در تاریکی است و یخ می‌زند، مدام رویش مجدداً یخ می‌آید و سردتر می‌شود و یخ‌ها قطورتر می‌شوند. کوه‌ها خود ما انسان‌ها هستیم. اگر کنار همدیگر مثل رشته‌کوه باشیم و اختلاف ارتفاع زیاد وجود نداشته باشد، ما نور را می‌گیریم. خداوند در قرآن می‌فرماید: هیچ موجودی از خودش نوری ندارد، مگر آن نوری که خداوند به او می‌دهد. وقتی آن نور به من می‌تابد، اگر من در تاریکی باشم و در سرما و انجماد باشم یعنی اعتیاد، وقتی آن نور به من می‌رسد به علت لایه‌های یخ من بیشتر آن نور را بر می‌گردانم، یعنی قدرت جذب آن را ندارم. بدتر از آن این است که اگر من تنها باشم و اطراف من انسان دیگری وجود نداشته باشد و بخواهم تنهایی به نتیجه برسم و تنهایی از تاریکی خارج شوم، امکان‌پذیر نیست. اما وقتی که در میان جمع و انسان‌های دیگر قرار می‌گیرم، شرایط و ویژگی‌ها و درد و خواسته‌هایمان مشترک است و وقتی در لژیون یا جلسه قرار می‌گیرم، آنجا ۸۰ تا، ۱۰۰ تا کوه دیگر وجود دارد. ممکن است خیلی‌هایشان یخ زده باشند یا خیلی‌هایشان هم یخشان آب شده باشد، اما مسئله این است که همه آن‌ها به من بازتاب می‌دهند، یعنی یک بخش از نوری که خداوند به آن‌ها می‌دهد را جذب می‌کنند و بقیه را منتشر و منتقل می‌کنند. من اگر در این جمع حضور داشته باشم، می‌توانم آن نور را جذب کنم. ما در کنگره دقیقاً همین کار را انجام داده‌ایم. وقتی در کنار هم قرار گرفته‌ایم و بعد از اینکه از لژیون خارج    می‌شویم و به خانه می‌رویم، می‌گوییم خیلی حالم خوب شد و سبک شدم؛ چون یخش باز شد و از بقیه نور می‌گیرد و این روند همین طور ادامه پیدا می‌کند تا شخص با جذب کردن نور، دمایش مدام بالاتر می‌رود و یک زمانی می‌رسد که کوهی است که دیگر منجمد نیست. یک کوهستان که یخ‌هایش آب شده و از آب شدن آن یخ‌ها یک زمین کاملا سرسبز و پوشیده از گیاهان تمام سطح آن را گرفت. پس تکامل در جمع صورت می‌گیرد و انفرادی امکان‌پذیر نیست، هر چقدر هم استعداد شخص بالا باشد. مهم نیست که جایگاهش چقدر باشد، مسئله این است که اگر تنها باشد شکست می‌خورد. خداوند این‌طوری خلقت را به وجود آورده و این در خود ما هم جاری است. این‌ها قوانین است و اگر ما از این قوانین خارج بشویم، نتیجه نمی‌گیریم. حالا اگر کوهی از استعداد و مهارت هم باشیم، باز نتیجه گرفته نمی‌شود.

منیت یعنی جایگاه خودش را بالاتر از آن چیزی که هست ببیند، یعنی اگر ارتفاعش ۴۰۰۰ متر است، فکر کند ۸۰۰۰ متر است. مسئله اینجاست که به این قضیه باور و اعتقاد دارد. وقتی چنین انسانی که فکر می‌کند جایگاه خیلی بالایی دارد و اعتیاد دارد و با خودش می‌گوید من که مثل این‌ها درب و داغون نیستم، می‌آید و در لژیون می‌نشیند. ارتفاعش ۳۰۰۰ متر است، فکر می‌کند ۶۰۰۰ متر است. بقیه ۳۰۰۰ متر او را قبول دارند. در جلسه می‌نشیند، می‌شود همان کوه دماوند. همه به هم انعکاس می‌دهند و بازتاب دارند اما او هیچ‌چیز گیرش نمی‌آید. وقتی جلسه تمام می‌شود و بیرون می‌رود، حالش خراب می‌شود. می‌گوید من اصلاً حرف‌های این‌ها را نمی‌فهمم و این‌ها چه می‌گویند. یا برعکس ارتفاعش ۳۰۰۰ متر است، خودش را به ۶۰۰۰ متر و ۷۰۰۰ متر می‌چسباند و با دکتر و استاد    می‌پرد. این‌ها ارتفاع دارند؛ این ۳۰۰۰ متری در کنار ۸۰۰۰ متری، نقش دره را بازی می‌کند. هر چقدر سرماو بهمن است به دره‌ها می‌آید و نقشش این است که زیر سوز و بهمنی که آن‌ها می‌فرستند باشد و درب و داغون شود. باز همان اختلاف را دارد و نمی‌تواند جذب کند. پس اگر شخص دارای منیت باشد، موقعی که در جمع و جایگاهی قرار می‌گیرد، به خاطر باور و تصوری که دارد، جذبش خیلی پایین می‌آید و هیچ دریافتی نمی‌تواند داشته باشد. میزان قطر یخ، میزان تاریکی انسان است که در آن قرار دارد، یعنی اگر هر چه بیشتر در تاریکی باشد، قطر یخ هم بیشتر است. ولی این اصلاً مهم نیست، چون میزان تعیین کننده، فقط تابش و بازتابش است. این مهم است که انسان بتواند چه مقدار از این نورها را جذب بکند و بقیه اهمیتی ندارد. اگر انسان کبر هم داشته باشد، هر نوری که وجود داشته باشد، به هیچ عنوان به او نوری نمی‌رسد. یعنی انسانی که تکبر دارد نه خودش سهمیه دارد و نه نوری به او می‌رسد و    سهمیه ای ندارد و از بازتابش های دیگر هم هیچ‌چیزی نمی‌تواند کسب کند و در سرمای مطلق است. این‌ها مثال‌هایی از طبیعت است که چطوری دارد کار می‌کند.

انسان با کره زمین کاری انجام داده که دقیقاً یک شخص مصرف‌کننده با جسمش انجام داده است. همین طور که یک مصرف‌کننده، هر نوع موادی را وارد جسم خودش کرده مثل کوکائین، شیشه، هروئین و ...، این تعادل را در خودش به‌هم‌ریخته، آن هاله تابان در انسان آسیب می‌بیند و شخص خواب‌های بد و کابوس می‌بیند و با موجودات عجیب و غریب مواجه می‌شود. آن هاله و کالبد آسیب‌دیده است. انسان از انرژی ذخیره درونش که باید سال‌ها استفاده می‌شده، با مواد آن‌ها را بیرون کشیده و استفاده کرده و نتیجه این است که هاله‌اش آسیب‌دیده است. حالا انسان با کره زمین چه کارکرده؟ هر چه درخت بوده بریده، نفت و گاز و زغال سنگ و هر چه که بوده و همه ذخیره‌ای که بوده را بیرون کشیده و به انرژی تبدیل کرده است. البته انرژی لازم بوده، ولی در استفاده کردن از این قضیه از تعادل خودش خارج‌شده. می‌گویند لایه ازن پاره شده و آسیب‌دیده و این همان هاله انسان است که آسیب‌دیده و این آسیب باعث می‌شود تشعشعات مضر به سمت زمین برسد و یکسری بیماری‌ها را به وجود بیاورد. اگر لایه ازن از بین برود، زندگی ما غیرممکن است و این‌ها دقیقاً اتفاق افتاده و انسان از سوخت‌های ذخیره‌شده کره زمین بی‌رویه استفاده کرده و به موادی که تولیدشده‌اند اصطلاحاً "گازهای گلخانه‌ای"می‌گویند. وقتی نور خورشید به زمین می‌رسد، مقداری جذب می‌شود و بقیه که منعکس می‌شود وارد فضا می‌شود، یعنی از جو کره زمین خارج می‌شود. وقتی این مواد تولید می‌شوند، نوری که به زمین می‌تابد، برگشتش دیگر انجام نمی‌شود و نور خارج نمی‌شود و برگشتش دوباره به زمین بر می‌گردد و این باعث حرارت می‌شود. تصور دنیا بدون برف بسیار غم انگیز است. منبع وبسایت کنگره 60
ادامه مطلب...

خلاصه گزارش عملکرد کارگاه یکشنبه ۸ خردادماه

🔸اولین جلسه از دور سوم کارگاه‌های آموزشی عمومی کلینیک شفای سبز به استادی مسافر جاوید، نگهبانی مسافر احمد و دبیری اینجانب مسافر نازی با دستور جلسه «وادی سوم و تاثیر آن روی من» روز یکشنبه مورخ هشتم خرداد ماه ۱۴۰۱ راس ساعت ۱۷:۳۰ دقیقه آغاز بکار نمود. خلاصه سخنان استاد. وادی سوم چه می گوید؟ 🍃🌸🍃 "باید دانست؛ هیچ موجودی به میزان خود انسان، به خویشتن خویش فکر نمی کند." ما با شروع زندگی در این وادی، برای خود آغازی تازه داریم. آغازی که ما را به سلامتی، صلح و آرامش و آسایش برساند. من مسافر در زمان مصرف بدلیل جهالتی که داشتم باعث تخریب و مشکلاتی برای خود شدم و تقصیر را بر گردن دیگران انداختم و به دیگران ناسزا می گفتم. درصورتیکه ناآگاهی خودم باعث این معضلات شده بود. این وادی به من یادآوری می‌کند چطوری می‌شود این تخریب و مشکلات را درست کنم تا در مسیری درستی قرار بگیرم. حال باید تفکر کنم و ساختارهایی را ایجاد کنم تا روند بهبودی من حاصل شود. ساختن ساختار ها با یادگیری و آموزش گرفتن ذره ذره بدست می آید. این وادی اشاره می‌کند که باید خودم بفکر خودم باشم و از دیگران هیچ توقعی نداشته باشم. حتی از خدا هم نمی‌شود توقع داشت که به یکباره مشکل مرا حل کند. همانطوز که این مشکل پله پله و آرام آرام بوجود آمده است..برای حل این مشکل هم ذره ذره و به آرامی از کسانی‌که این مسیر را طی کرده اند کمک بگیریم تا ازاین معضل رها بشویم. و‌ اگر خود نخواهیم و جستجو نکنیم حتی اگر باهمه کاوشگران ماهر نیز همنشین باشیم به موضوع واقعی نخواهیم رسید. تهیه و تنظیم : دبیر جلسه؛ خانم نازی.
ادامه مطلب...

خلاصه سی دی ندانی را بدان ۱

هستی بسیار بزرگ‌تر از آن چیزی است که ما تصورش کنیم و فقط شناخت حیات بر روی زمین بسیار پیچیده و درعین‌حال مهم است و باوجوداین موضوع پرداختن به سماوات و امثال این موضوعات یک انحراف است به همین خاطر است که در کنگره روی وادی‌ها تأکید می‌شود. یکی از راه‌های درک وادی‌ها نوشتن از روی آن‌هاست. اگر مسافری که وارد کنگره می‌شود وادی‌ها را درک کند زود به بلوغ می‌رسد. ترتیب وادی‌ها بر اساس تفکر ایجادشده به‌نحوی‌که اگر مثلاً وادی اول را خوب درک نکرده باشیم نمی‌توانیم وارد وادی دوم شویم. وادی دوم: هیچ مخلوقی جهت بیهودگی قدم به حیات نمی‌نهد هیچ‌کدام از ما به هیچ نیستیم حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم. واژه هیچ که به معنای وجود نداشتن است. مخلوق هم به تمام چیزهایی که خلق‌شده اعم از گیاهان حیوانات جمادات و انسان‌ها گفته می‌شود. پس هیچ‌کدام از این‌ها بیهوده و الکی به این جهان نیامده‌اند. هیچ‌کدام از ما به هیچ نیستیم یعنی بی‌ارزش نیستیم و یک ارزشی داریم حتی اگر خودمان را بی‌ارزش بدانیم. حالا وارد وادی می‌شویم که می‌گوید خوشحالیم که به جنگ نرم خود ادامه می‌دهیم تا این موضوع به شکل خوبی از آزمایش درآید. اولین سؤالی که به ذهن خواننده خطور می‌کند این است که چه جنگی؟ حقیقت این است که یک مصرف‌کننده با همه در حال جنگ است جنگ با خودش با خانواده جنگ با اجتماع و مهم‌تر از همه جنگ با افکار و اندیشه‌اش. کسی که وارد کنگره شده و وادی اول را پشت سر گذاشته در ذهنش با همه‌چیز در حال جنگ است با خودش می‌گوید چرا این‌قدر سلام می‌دهند یا چرا هرروز قوانین کنگره را می‌خوانند یا چرا من باید حرف راهنما را گوش کنم و چراهای دیگری که او را به جنگ می‌کشد ولی در ابتدای وادی می‌گوید خوشحالیم که به این جنگ ادامه می‌دهیم یعنی کسی که به کنگره آمد و وادی اول را گذراند می‌داند که وارد جنگ شده و آگاهانه به این جنگ ادامه می‌دهد. راهنما باید روی رهجو متمرکز شود تا ذهنش را بخواند و این جنگ و آشفتگی درون او را بفهمد. راهنما باید به ناخالصی‌های او پی ببرد و به او کمک کند تا این ناخالصی‌ها را برطرف کند چون کار راهنما تربیت و ساختن شاگرد است و برای رهجو خیلی مهم است که بداند راهنمایش به او اهمیت می‌دهد. کسی که باوجوداین مشکلات به جنگ خود ادامه می‌دهد تجربه‌های جدید را شروع به آزمایش می‌کند مثلاً تا حالا چند مواد مصرف می‌کرده ولی حالا فقط یک نوع مواد مصرف می‌کند و تجربه‌هایی از این قبیل که اصلاً به آن‌ها ایمان ندارد ولی در حال تجربه کردن آن‌هاست تا دنیای درون تبدیل به شهری آباد شود. دنیای درون ما جهان پهناوری است که همه‌چیز در آنجا را می‌شود دید برای درک این موضوع کافی است برج آزادی را در ذهن خود تصور کنیم یا یک دریا و کوه و... . پس هر آنچه در دنیای بیرون وجود دارد در دنیای درون هم وجود دارد. حالا تبدیل دنیای درون به شهری آباد به چه معناست؟ همان‌طور که در دنیای درون ما برج آزادی و غیره وجود دارد یک سری فاضلاب‌ها و زباله‌ها هم وجود دارد که تمثیل دروغ، کینه، منیت و سایر ضد ارزش‌هاست که دنیای درون را به سمت نابودی کشانده است دنیای درون یک مصرف‌کننده که مواد به او نمی‌رسد مانند شهری است که آب، برق و گازش قطع‌شده و همه‌چیز به حالت به‌هم‌ریخته‌ای درآمدهاست یک سفر اولی به جنگ خود ادامه می‌دهد تا به شکل خوبی از آزمایش درآید و دنیای به‌هم‌ریخته درونش را تبدیل به شهری آباد کند که در آن تمام هستی راه خود را به سمت نیروهای مافوق بردارد علت اینکه به‌جای خداوند از واژه‌ی نیروی مافوق استفاده‌شده این است که ممکن است کسی که این وادی را می‌خواند به وجود خداوند اعتقادی نداشته باشد و کار ما هم‌تغییر ایدئولوژی افراد نیست و کاری به اعتقادات افراد نداریم و کار ما فقط نجات افراد از دنیای تاریک اعتیاد است چون این موضوع باعث تشدد در کار ما خواهد شد و حالا علت اینکه به سمت نیروهای مافوق حرکت کنیم این است که این نیروها از ما بالاتر هستند. ما به دلایلی که خودمان هم نمی‌دانیم جهت را سال‌ها گم‌کرده‌ایم که یک مصرف‌کننده در نگاه اول می‌گوید من که راه و جهت را گم نکرده‌ام بلکه فقط یک اشتباه کرده‌ام که آن‌هم مصرف مواد بوده است ولی وقتی خوب فکر می‌کند می‌بیند واقعاً جهتش را گم‌کرده چون روزی که مواد مصرف می‌کرد فکر نمی‌کرد که یک روزی برسد که با مصرف شیشه فرزند خود را بکشد که این نشان‌دهنده گم کردن راه است. کمترین تخریبی اعتیاد مصرف مواد است تخریب اعتیاد زمانی شروع می‌شود که مثلاً به یک مصرف‌کننده بورسیه می‌دهند تا برود آلمان ولی به خاطر اعتیاد از این فرصت استفاده نمی‌کند علت این اتفاق هم گم کردن جهت است. منبع وبسایت کنگره 60
ادامه مطلب...

برداشت و خلاصه ای از سی دی خانواده ۱ و ۲

🔸اصلی ترین کار نیروهای منفی خراب کردن حس است و هنرشان در پنهان بودنشان است. 🔸وقتی در یک جامعه یا یک کشور پایه های خانواده تخریب شود آن جامعه یا کشور با شکست مواجه می‌شود. 🔸 انسان خوب مانند یک درخت می ماند چون درخت با کمترین امکانات بیشترین بازدهی را دارد. در مسئله‌ اعتیاد، در بیشتر موارد بخشی که بیشترین بار را متحمل می‌شود خانواده است که دچار تخریب و آسیب می‌شود. بعنوان مثال اگر انسان را مثل یک درخت در نظر بگیریم خانواده نقش ریشه ها را ایفا می‌کند و اگر شخص پیوند محبتش با خانواده و خویشانش قطع شود دچار کمبود می شود و این کمبود از طریق دیگران قابل جبران نیست. 🔸فردی که خانواده ندارد محرومیت بزرگی را تجربه می‌کند که در این صورت دو حالت ممکن است ایجاد شود. در یک گروه از افراد محرومیت از خانواده یک نقطه عطف خواهد شد و باعث رشد و شکوفایی فرد می‌شود. درست مثل درخت خرما که در آب و هوای نامساعد و کمبودها رشد می‌کند و میوه ی مقوی و پر خاصیت خرما بوجود می‌آورد. ولی گروه دیگری از افراد در اثر محرومیت از خانواده مثل خار می‌شوند و به عمق تاریکی ها می‌روند و نه برای خود و نه دیگران مفید هستند. بسیاری از افراد هم با وجود داشتن خانواده و بخاطر انتخاب‌های غلط از جمله مسأله اعتیاد، پیوندشان با خویشانشان قطع می‌شود و محرومیت هایی را تجربه می‌کنند که در طی درمان تا حد زیادی این خلا ها احیا می‌شود. 🔸خانواده ژنراتور یک جامعه است. خانواده ای که از نظر احساسی باهم مشکل دارند نمی‌توانند با هم تعامل داشته باشند و دچار اختلاف فاز می‌شوند. که تنها از طریق محبت خالص این اختلاف حل می شود. محبت خالص یعنی خواسته ی دیگری را به خواسته ی خود ترجیح بدی. 🔸شخص درگیر در اعتیاد، اولویت هایش تغییر می‌کند و ارتباطش با محیط اطراف قطع می‌شود. وقتی شخص حساسیت اش را نسبت به اطرافیانش پایین بیاورد بسیاری از نعمت‌های طبیعی را دریافت نمی‌کند و شور زندگی را از دست می دهد و در او تخریب ایجاد می‌شود. 🔸سیستم ایکس بدن هم از طریق مواد، هم از طریق افکار و احساسات آسیب می‌بیند. آسیب افراد خانواده در مسئله‌ اعتیاد از نوع آسیب به افکار و احساسات است که تا حد زیادی از طریق جهان بینی رفع می‌شود. 🔸تشخیص درست بخشی از مسئله است و اقدام درست بخش تکمیل کننده است. وقتی انسان مشکل را دید باید آرامش خود را حفظ کند و تصمیم درست را بگیرد. تهیه و تنظیم: خانم نجمه
ادامه مطلب...

پشتیبانی