خلاصه سی دی بازتاب

خلاصه سی دی بازتاب

مهم‌ترین الگوهای ما، طبیعت ما و کره زمین با ویژگی‌هایش است و دیگری خود انسان با ویژگی‌هایش است. از این دو مدل به خوبی می‌توانیم استفاده کنیم.ژن‌ها کامل‌ترین ویژگی‌های شخص را دارند.در ذرات کوچک و ذرات بزرگ، آن علم و دانش نهفته است و ما می‌توانیم برای جایی که می‌خواهیم استفاده کنیم.

در قرآن می‌گوید شما به خلقت و آفرینش تفکر کنید.

دمای هوای یک نقطه از زمین به چه عاملی و به چه چیزی بستگی دارد؟

علت اصلی: گرما از تابش خورشید به وجود می‌آید. خورشید در هر ثانیه ۵ میلیون تن ماده را به انرژی تبدیل می‌کند و این گرمایی است که به زمین می‌رسد. اگر ۴۰ دقیقه انرژی خورشید را بتوانند ذخیره کنند، برای یک سال مصرف کره زمین کفایت می‌کند. مقدار انرژی که هر نقطه از زمین می‌تواند جذب کند، باعث می‌شود آن مقدار انرژی خورشید به حرارت تبدیل شود. ویژگی که استوا دارد این است که خورشید به صورت عمودی به آنجا می‌تابد، ولی در قطب‌ها زاویه مستقیم ندارد و برای همین قطب‌ها سردترین نقطه زمین می‌باشند. سردترین نقطه کره زمین شهر استوک در قطب جنوب است که در زمستان، ۸۸ درجه زیر صفر بوده است. غیر از استوا، ارتفاع از سطح زمین هم تأثیر دارد. سردترین نقطه ایران هم کوه دماوند است. سردترین دمای قله دماوند که ارتفاع آن ۵۶۷۰ متر است ۷۷ درجه زیر صفر بوده است.

آیا قله اورست سردتر است یا قله دماوند؟ ارتفاع اورست ۳۰۰۰ متر از دماوند بیشتر است، اما دماوند سردتر از اورست است.نور خورشید وقتی به جسمی می‌تابد، یا نور جذب می‌شود، یا نور منعکس می‌شود. هر چقدر جسمی بتواند نور خورشید را جذب کند حرارت را به وجود می‌آورد و هر چقدر نتواند جذب کند سردتر می‌شود.

ویژگی قله اورست که ۳۰۰۰ متر از دماوند بلندتر است و چندین درجه از دماوند کمتر است. دماوند کوه تنها و منفرد است و همه کوه‌های اطراف دماوند حداقل ۲۰۰۰، ۳۰۰۰ متر کوتاه‌تر از دماوند است. اما کوه‌های زیادی (حدود ۸۰، ۹۰ تا) اطراف اورست وجود دارند که ۷۰۰۰ متر ارتفاع دارند. وقتی خورشید به کوهستان‌های کنار همدیگر می‌تابد مثل اورست، یک بخشی را به صورت مستقیم خود اورست جذب می‌کند. کوه بغلی هم یک مقداری را جذب می‌کند و کوه‌های دیگر هم یک مقداری را جذب می‌کنند. بقیه را منعکس می‌کنند. کوه اورست مقداری از نور را می‌گیرد و بقیه را به کوه‌های اطرافش منتشر می‌کند. کوه بغل دستیش هم همین طور. پس اگر ۸۰، ۹۰ تا کوه کنار هم باشند، هر کدام یک سهمیه دارند که مستقیم جذب می‌شود و هر کدام به تعداد بقیه کوه‌ها بازتاب دارد. اورست از ۶۰، ۷۰ تا کوه نور می‌گیرد و این نور باعث می‌شود تا دمای کوه خیلی پایین نیاید و دمای کوه را بالاتر نگه می‌دارد. اما دماوند این ویژگی را ندارد. دماوند هر چه را گرفت، گرفت؛ بقیه را که می‌خواهد بازتاب کند به فضا می‌رود و از هیچ کوهی هم نمی‌تواند نوری بگیرد، به خاطر اختلاف ارتفاع زیادی که دارد. پس دمایش خیلی افت پیدا می‌کند و نوساناتش هم خیلی زیاد می‌شود. این تغییر دمایش خیلی زیاد می‌شود.

ما در کنگره می‌گوییم تکامل در جمع صورت می‌گیرد. لژیون و جلسه، کارشان گروهی است و ما در این کنار هم قرار گرفتن به نتیجه رسیده‌ایم. آن نور خورشید را اگر مثلاً نور الهی در نظر بگیریم و سرما را تاریکی در نظر بگیریم و آن ارتفاع را جایگاه هر انسان در نظر بگیریم؛ اگر انسانی که در تاریکی است و یخ می‌زند، مدام رویش مجدداً یخ می‌آید و سردتر می‌شود و یخ‌ها قطورتر می‌شوند. کوه‌ها خود ما انسان‌ها هستیم. اگر کنار همدیگر مثل رشته‌کوه باشیم و اختلاف ارتفاع زیاد وجود نداشته باشد، ما نور را می‌گیریم. خداوند در قرآن می‌فرماید: هیچ موجودی از خودش نوری ندارد، مگر آن نوری که خداوند به او می‌دهد. وقتی آن نور به من می‌تابد، اگر من در تاریکی باشم و در سرما و انجماد باشم یعنی اعتیاد، وقتی آن نور به من می‌رسد به علت لایه‌های یخ من بیشتر آن نور را بر می‌گردانم، یعنی قدرت جذب آن را ندارم. بدتر از آن این است که اگر من تنها باشم و اطراف من انسان دیگری وجود نداشته باشد و بخواهم تنهایی به نتیجه برسم و تنهایی از تاریکی خارج شوم، امکان‌پذیر نیست. اما وقتی که در میان جمع و انسان‌های دیگر قرار می‌گیرم، شرایط و ویژگی‌ها و درد و خواسته‌هایمان مشترک است و وقتی در لژیون یا جلسه قرار می‌گیرم، آنجا ۸۰ تا، ۱۰۰ تا کوه دیگر وجود دارد. ممکن است خیلی‌هایشان یخ زده باشند یا خیلی‌هایشان هم یخشان آب شده باشد، اما مسئله این است که همه آن‌ها به من بازتاب می‌دهند، یعنی یک بخش از نوری که خداوند به آن‌ها می‌دهد را جذب می‌کنند و بقیه را منتشر و منتقل می‌کنند. من اگر در این جمع حضور داشته باشم، می‌توانم آن نور را جذب کنم. ما در کنگره دقیقاً همین کار را انجام داده‌ایم. وقتی در کنار هم قرار گرفته‌ایم و بعد از اینکه از لژیون خارج    می‌شویم و به خانه می‌رویم، می‌گوییم خیلی حالم خوب شد و سبک شدم؛ چون یخش باز شد و از بقیه نور می‌گیرد و این روند همین طور ادامه پیدا می‌کند تا شخص با جذب کردن نور، دمایش مدام بالاتر می‌رود و یک زمانی می‌رسد که کوهی است که دیگر منجمد نیست. یک کوهستان که یخ‌هایش آب شده و از آب شدن آن یخ‌ها یک زمین کاملا سرسبز و پوشیده از گیاهان تمام سطح آن را گرفت. پس تکامل در جمع صورت می‌گیرد و انفرادی امکان‌پذیر نیست، هر چقدر هم استعداد شخص بالا باشد. مهم نیست که جایگاهش چقدر باشد، مسئله این است که اگر تنها باشد شکست می‌خورد. خداوند این‌طوری خلقت را به وجود آورده و این در خود ما هم جاری است. این‌ها قوانین است و اگر ما از این قوانین خارج بشویم، نتیجه نمی‌گیریم. حالا اگر کوهی از استعداد و مهارت هم باشیم، باز نتیجه گرفته نمی‌شود.

منیت یعنی جایگاه خودش را بالاتر از آن چیزی که هست ببیند، یعنی اگر ارتفاعش ۴۰۰۰ متر است، فکر کند ۸۰۰۰ متر است. مسئله اینجاست که به این قضیه باور و اعتقاد دارد. وقتی چنین انسانی که فکر می‌کند جایگاه خیلی بالایی دارد و اعتیاد دارد و با خودش می‌گوید من که مثل این‌ها درب و داغون نیستم، می‌آید و در لژیون می‌نشیند. ارتفاعش ۳۰۰۰ متر است، فکر می‌کند ۶۰۰۰ متر است. بقیه ۳۰۰۰ متر او را قبول دارند. در جلسه می‌نشیند، می‌شود همان کوه دماوند. همه به هم انعکاس می‌دهند و بازتاب دارند اما او هیچ‌چیز گیرش نمی‌آید. وقتی جلسه تمام می‌شود و بیرون می‌رود، حالش خراب می‌شود. می‌گوید من اصلاً حرف‌های این‌ها را نمی‌فهمم و این‌ها چه می‌گویند. یا برعکس ارتفاعش ۳۰۰۰ متر است، خودش را به ۶۰۰۰ متر و ۷۰۰۰ متر می‌چسباند و با دکتر و استاد    می‌پرد. این‌ها ارتفاع دارند؛ این ۳۰۰۰ متری در کنار ۸۰۰۰ متری، نقش دره را بازی می‌کند. هر چقدر سرماو بهمن است به دره‌ها می‌آید و نقشش این است که زیر سوز و بهمنی که آن‌ها می‌فرستند باشد و درب و داغون شود. باز همان اختلاف را دارد و نمی‌تواند جذب کند. پس اگر شخص دارای منیت باشد، موقعی که در جمع و جایگاهی قرار می‌گیرد، به خاطر باور و تصوری که دارد، جذبش خیلی پایین می‌آید و هیچ دریافتی نمی‌تواند داشته باشد. میزان قطر یخ، میزان تاریکی انسان است که در آن قرار دارد، یعنی اگر هر چه بیشتر در تاریکی باشد، قطر یخ هم بیشتر است. ولی این اصلاً مهم نیست، چون میزان تعیین کننده، فقط تابش و بازتابش است. این مهم است که انسان بتواند چه مقدار از این نورها را جذب بکند و بقیه اهمیتی ندارد. اگر انسان کبر هم داشته باشد، هر نوری که وجود داشته باشد، به هیچ عنوان به او نوری نمی‌رسد. یعنی انسانی که تکبر دارد نه خودش سهمیه دارد و نه نوری به او می‌رسد و    سهمیه ای ندارد و از بازتابش های دیگر هم هیچ‌چیزی نمی‌تواند کسب کند و در سرمای مطلق است. این‌ها مثال‌هایی از طبیعت است که چطوری دارد کار می‌کند.

انسان با کره زمین کاری انجام داده که دقیقاً یک شخص مصرف‌کننده با جسمش انجام داده است. همین طور که یک مصرف‌کننده، هر نوع موادی را وارد جسم خودش کرده مثل کوکائین، شیشه، هروئین و …، این تعادل را در خودش به‌هم‌ریخته، آن هاله تابان در انسان آسیب می‌بیند و شخص خواب‌های بد و کابوس می‌بیند و با موجودات عجیب و غریب مواجه می‌شود. آن هاله و کالبد آسیب‌دیده است. انسان از انرژی ذخیره درونش که باید سال‌ها استفاده می‌شده، با مواد آن‌ها را بیرون کشیده و استفاده کرده و نتیجه این است که هاله‌اش آسیب‌دیده است. حالا انسان با کره زمین چه کارکرده؟ هر چه درخت بوده بریده، نفت و گاز و زغال سنگ و هر چه که بوده و همه ذخیره‌ای که بوده را بیرون کشیده و به انرژی تبدیل کرده است. البته انرژی لازم بوده، ولی در استفاده کردن از این قضیه از تعادل خودش خارج‌شده. می‌گویند لایه ازن پاره شده و آسیب‌دیده و این همان هاله انسان است که آسیب‌دیده و این آسیب باعث می‌شود تشعشعات مضر به سمت زمین برسد و یکسری بیماری‌ها را به وجود بیاورد. اگر لایه ازن از بین برود، زندگی ما غیرممکن است و این‌ها دقیقاً اتفاق افتاده و انسان از سوخت‌های ذخیره‌شده کره زمین بی‌رویه استفاده کرده و به موادی که تولیدشده‌اند اصطلاحاً “گازهای گلخانه‌ای”می‌گویند. وقتی نور خورشید به زمین می‌رسد، مقداری جذب می‌شود و بقیه که منعکس می‌شود وارد فضا می‌شود، یعنی از جو کره زمین خارج می‌شود. وقتی این مواد تولید می‌شوند، نوری که به زمین می‌تابد، برگشتش دیگر انجام نمی‌شود و نور خارج نمی‌شود و برگشتش دوباره به زمین بر می‌گردد و این باعث حرارت می‌شود. تصور دنیا بدون برف بسیار غم انگیز است.

منبع وبسایت کنگره 60

اشتراک گذاری پست

دیدگاهتان را بنویسید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


پشتیبانی