بایگانی ماهانه: قالب تاریخ آرشیو به صورت ماهانه

خلاصه گزارش کارگاه ۲۸ فرودین ماه

دهمین جلسه از دور دوم کارگاههای آموزشی عمومی کلینیک شفای سبز به استادی مسافر کامران، نگهبانی مسافر نازی و دبیری اینجانب احمد با دستور جلسه دانایی، دانایی موثر، سواد و همچنین جشن اولین سالگرد رهایی مسافر جاوید در روز یکشنبه مورخ بیست و هشتم فروردین ماه ۱۴۰۱ راس ساعت ۱۷:۳۰ دقیقه آغاز بکار نمود. خلاصه سخنان استاد: انسانی که می داند، می تواند. از قدیم گفته اند توانا بود هرکه دانا بود. این یعنی دانایی برای انسان توانایی می آورد. در کنگره دانایی این گونه تعریف شده است: تشخیص ماهیت خواسته ها در هر رنگ و لباسی. ما برای اینکه جنس خواسته هارا تشخیص دهیم و بدانیم که خواسته معقول یا غیرمعقول است، نیاز به دانایی داریم. دانایی از سه ضلع آموزش، تفکر و تجربه به وجود می آید. دانایی موثر دانایی است که سه ضلع آن به میزان مساوی رشد کرده باشد. یعنی شخص هم آموزش دیده هم تفکر کرده و هم آن را در عمل تجربه کرده و به دانایی موثر رسیده. دانایی موثر یعنی دانایی خود را عملی کنیم و این بسیار هائز اهمیت است. اما درباره سواد؛ در گذشته به انسانی که تحصیلات داشت میگفتند با سواد، ولی درحال حاضر تعریف جهانی سواد متفاوت است. درحال حاضر سواد را این گونه تعریف می کنند: کسی که باتوجه به دانایی که دارد بتواند در زندگی اش تغییر ایجاد کند. به چنین شخصی می گویند باسواد. در نتیجه سواد ربطی به نوع پوشش و مدرک علمی ندارد. باید بتوانیم دانایی و آموزش هایمان را عملی کنیم. و در آخر جشن اولین سالگرد رهایی مسافر جاوید برگزار شد.
ادامه مطلب...

ظرفیت،مسئولیت و قبله گم کردن

دستور جلسه این هفته : ظرفیت و مسئولیت ( قبله گم کردن )

با نگاهی سطحی به کلمات و واژه های دستور جلسه این هفته ، می توان تا حدی به مفهوم آن پی برد ، اما برای درک عمیق تر موضوع ، بایستی نگاه سطحی را به نگاهی عمیق تبدیل نماییم  . در ابتدا نگاهی داریم به واژه های ظرفیت و مسئولیت .

ظرفیت یعنی یک ظرف تا چه اندازه ای گنجایش دارد و مسئولیت ، از ریشه سئل ، سؤال و مسئول ، یعنی کسی که مورد سوال قرار می گیرد و بایستی در قبال مسئولیت خود پاسخگو باشد . مسئولیت یعنی وظایفی که بر عهده ما  گذارده شده  و بایستی در مقابل سوالاتی که در ارتباط با آن مطرح می شود پاسخگو باشیم .

برای آشنایی بیشتر با این مفاهیم طبق معمول از مثال کمک می گیریم .

اگر یک لیوان آب را در نظر بگیرید ، این لیوان می تواند مقدار معینی آب  یا مایعات دیگر در خود جای دهد که به آن مظروف می گویند. اگر ما بیشتر از این گنجایش ، آب داخل لیوان بریزیم ، آب اضافی سرریز می شود ، یعنی ظرف ، کنجایش یا تحمل مظروف را ندارد . مثال دیگر :  اگر یک تریلر که دارای پنج محور و هیجده چرخ می باشد  را در نظر بگیریم ، ظرفیت تحمل و بارگیری این تریلر حدود ۲۴ تن  است که با وزن خود تریلر ، که حدود ۱۶ تن می باشد ، نباید از ۴۰ تن بیشتر باشد، اگر بیش از این بارگیری شود ، بایستی منتظر اتفاقات غیر عادی باشیم . مثل آسیب رساندن به پل ها و جاده و همینطور خود تریلی .

همانگونه که در وادی نهم توضیح داده شده ، هر چیزی را در نظر بگیریم ، نسبت به شرایط و عوامل بیرونی و یا نیروهایی که به آن وارد می شود ، یک نقطه تحمل دارد که اگر نیروی وارد شده بیش از نقطه تحمل باشد ، از وضعیت تعادل خارج می شود  . مانند سرریز شدن لیوان آب و یا شکستن فنرهای تریلی و غیره ...

ما انسان ها نیز در مورد مسائل مختلف و عوامل و یا نیروهایی که در زندگی با آنها سرو کار داریم ،  ظرفیت یا گنجایش مشخصی داریم . برای مثال ، نقطه تحمل ما برای تحمل آب سرد ، ممکن است در حدی باشد که بتوانیم حداکثر در آبی با دمای ۱۵ درجه سانتی گراد شنا کنیم ، اما اگر دمای آب ۱۰ درجه و یبا کمتر باشد دیگر نتوانیم شنا کنیم .

 یا اینکه می توانیم مسافت ۵۰۰ متر را بدویم و بیشتر از ۵۰۰ متر از تعادل خارج شویم و دیگر نتوانیم ادامه بدهیم. یا مسائل مالی و پول و خلاصه هر موضوعی را که در ذهن خود تصویر سازی کنیم ، می بینیم که ظرفیت خاصی داریم که عبور از آن ، ما را به آستانه آشوب می رساند و از تعادل خارج می کند .

پذیرش مسولیت نیز درست به همین شکل است  . یعنی ظرفیت و تحمل ما برای پذیرش آن ، محدود است . همه انسان ها در زندگی خود دارای مسئولیت هایی می باشند ، حالا یکی مسئول اداره یک خانه است ، یکی مسئول اداره  یک شرکت سهامی است ، دیگری مسئول اداره یک مدرسه است ، یکی دیگر مسئول اداره یک مغازه یا کارگاه است و یکی مسئول کارخانه و دیگری مسئول یک شهر .

اگر کسی هم پیدا شود که هیچ کدام از این ها را نداشته باشد ، فکر نکنیم بی مسئولیت است ،  او نیز مسئول است ، حد اقل مسئول خودش که هست و مسئولیت خود و شهر عظیم وجودی ، بزرگترین و مهمترین مسئولت است .

رابطه عجیبی بین ظرفیت و نقطه تحمل ما و مسئولیت های ما وجود دارد . در وضعیت تعادل ، هر کدام از ما درست در جایی هستیم که باید باشیم ، یعنی امکانات ، توانایی ها و مسئولیت هایی داریم که مطابق با ظرفیت ماست و اگر مسئولیت ما اندکی از ظرفیت یا گنجایش ما بیشتر شود ، از نقطه تعادل خارج می شویم . ما در کنگره ۶۰ ، این نقطه را ، یعنی جایی که شخص مسئولیتش از ظرفیتش بیشتر باشد و از تعادل خارج شود را نوعی بی تعادلی می دانیم که اصطلاحاً به آن " قبله گم کردن "  می گویند . قبله گم کردن ، تعبیری از همان خروج از وضعیت تعادل ، یا به هم ریختن است . یعنی شخص سرش گیج می رود ، نمی داند چه باید انجام دهد ، نمی داند به کدام سو باید به ایستد و فراموش می کند که چه افرادی و یا چه سیستمی او را در رسیدن به این جایگاه یاری رسانده اند و فراموش می کند که این مسئولیت را چه کسی به او داده است . نمی داند در حوزه مسئولیتش چه برخوردی درست است و چه برخورد و عملکردی نادرست  و در قبال مسئولیت خود نمی تواند پاسخگو باشد .

چند سال پیش که کنگره ۶۰ تازه شکل گرفته بود ، سیستم اداره کنگره ۶۰ مثل امروز مدون و دارای سیستم یا سامانه نبود و نیروی آموزش دیده کافی هم وجود نداشت و این اتفاق زیاد رخ می داد . در آن زمان افرادی که وارد کنگره ۶۰ می شدند ، اغلب با روش سقوط آزاد ( قطع ناگهانی مصرف ) و یا شبه سقوط آزاد و یا سفر اول کوتاه ، وارد سفر دوم می شدند و خیلی زود وارد چرخه خدمت و پذیرش مسئولیت می شدند و چون آموزش کافی ندیده بودند و ظرفیت آن ها با این سرعت افزایش پیدا نمی کرد ، سنگینی کفه مسئولیت نسبت به کفه ظرفیت ، باعث می شد تا شخص از وضعیت تعادل خارج شود و به عبارتی قبله خود را گم کند .

آن زمان افرادی بودند که با گذشت مدت کوتاهی از رهایشان ، در حالی که آموزش کافی ندیده بودند و روش درمانشان هم سقوط آزاد بود و به تعادل نرسیده بودند ، به مسئولیت هایی چون دبیری ، نگهبانی و حتی کمک راهنمایی می رسیدند و به دنبال آن از تعادل خارج می شدند و حالشان خراب می شد ، برخوردشان با دیگران تغییر می کرد ، حرف زدنشان تغییر می کرد ، رفتارهای غیر متعادل از آن ها سر می زد و در نهایت می رفتند و به اعتیاد برگشت می کردند .

به تدریج با پیشرفت کنگره ۶۰ و طراحی ساختارهای مدون و منظم برای واگذاری مسئولیت به افراد و از سوی دیگر ، آموزش کافی برای افزایش دانایی و ظرفیت افراد و آماده سازی آنان برای پذیرش مسئولیت ، باعث شد که به تدریج این وضعیت از بین برود و ما امروزه مثل آن موقع ها ، دیگر شاهد چنین اتفاقاتی نیستیم و اگر هم وجود داشته باشد خیلی کم و به ندرت روی می دهد .

 در حال حاضر افرادی که به کنگره ۶۰ وارد می شوند و سفر اول خود را برای درمان اعتیاد و رهایی آغاز می کنند ، حداقل ۱۰ ماه طول سفر اول را پشت سر می گذارند و در طول این مدت ، حداقل ۴۰۰ ساعت حضور در کنگره ۶۰ و کلاس های آن و آموزش های همه جانبه آن را می گذرانند و بسیاری مسائل را تجربه می کنند و می آموزند که یکی از آن ها ، آمادگی برای پذیرش مسئولیت هایی چون مهمانداری ، نگهبانی نظم یا  آبدارخانه است ، زیرا همین مسئولیت ها نیز بعضاً می تواند باعث قبله گم کردن بشود . تعجب نکنید ، دیده شده است که حتی مسئولیت آبدارخانه هم باعث از تعادل خارج شدن فرد شده است  و همینطور مهمانداری یا نگهبانی نظم ، چون ظرفیت این مسئولیت ها را نداشته اند .

هم اکنون در کنگره ۶۰ ، افراد به تدریج با مقوله پذیرش مسئولیت آشنا می شوند و آن را تجربه می کنند و به تدریج ظرفیت آن ها افزایش پیدا می کند . در سفر دوم حداقل یک سال طول می کشد تا شخص به درجه کمک راهنمایی برسد ، البته اگر از آزمون ها و دیگر مراحل  ، با موفقیت عبور کند . در طول این یک سال نیز شخص نزدیک به ۵۰۰ ساعت حضور در کنگره ۶۰ و کلاس های آن را تجربه می کند که با احتساب سفر اول ، این عدد به حدود یک هزار ساعت می رسد . او در این مدت ، مسئولیت های مختلف از جمله مهمانداری ، نگهبانی نظم ، میکروفن گردانی ، آبدارخانه ، دبیری و استادی را تجربه می کند و آرام آرام برای مسئولیت های مهمتر ، نظیر نگهبانی ، کمک راهنمایی و مرزبانی آماده می شود .

پس از گذشت نزدیک به ۲ سال از حضور فرد در کنگره ۶۰  ، او به اندازه کافی ظرفیت پذیرش مسئولیت را در خود به وجود می آورد . او اعتیاد خود را درمان کرده است ، یعنی در مسئولیت شهر وجودی خود ، که شاید بزرگترین مسئولیت است ، کوتاهی ننموده و کارش را درست انجام داده است . انسانی که در قبال مسئولیت شهر وجودی خویش کوتاهی ننماید و در قبال آن پاسخگو باشد و مسئول و فرمانده خوبی برای شهر وجودیش باشد ، قطعاً در دنیای بیرون نیز می تواند یک مسئول خوب و با کفایت باشد .

او آموزش ها را دیده و به آن ها عمل کرده است . اگر آموزش ندیده بود و عمل نکرده بود ، به درمان و رهایی نمی رسید . او در آزمون هایی چون پذیرش مسئولیت های ابتدایی موفق بوده و حالش خراب نشده است و حال دیگران را نیز خراب نکرده است . دیپلماسی ، روابط عمومی و چگونگی ارتباط با جمع و دیگران را آموخته است ، اگر نیاموخته بود از عهده همین مسئولیت های کوچک بر نمی آمد و حالش خراب می شد . اگر نیاموخته بود او را به عنوان استاد جلسه انتخاب نمی کردند و مسئولیت های دیگر را نیز به او نمی دادند . او مردم داری را آموخته است . اگر نیاموخته باشد در انتخابات نگهبانی یا مرزبانی رای نمی آورد . بعد از همه این ها ، نوبت به کمک راهنمایی می رسد ، نوبت به مرزبانی و در ادامه به ایجنت بودن می رسد .

به قول یکی از اساتید کنگره ۶۰ ، تکامل در جمع صورت می گیرد .جمع کنگره ۶۰ جمع عجیبی است . در این جمع ، انسان خیلی چیزها را می آموزد و با آموختن آن ها به تکامل می رسد .

در جمع اعضای کنگره ۶۰ ، باید در صراط مستقیم بود ، باید صاف بود ، باید درست بود ، باید یکی بود ، باید پیرو اصول ، قوانین و حرمت کنگره ۶۰  بود . باید آموخت و عمل کرد ، در غیر این صورت  نمی توان با این جمع هماهنگ شد .

آموزش ، تجربه و تفکر است و یا به عبارت دیگر ، دانایی است که ظرفیت و نقطه تحمل ما را بالا می برد و افزایش می دهد تا بتوانیم حامل و مجری خوبی برای مسئولیت های خودمان در کنگره ۶۰ باشیم و در مقابل مسئولیت هر زمان مورد سؤال قرار گرفتیم بتوانیم پاسخگو باشیم .

 آیا تا به حال به این موضوع اندیشیده ایم که چطور می شود یک مصرف کننده مواد مخدر که بعضاً جایگاهی در اجتماع و حتی در خانواده خود نداشته است ، تبدیل به کمک راهنمایی می شود که می تواند عده زیادی رهجو را در لژیون خود راهبری کند ؟

و همه آن ها حرف شنوی کامل و نهایت احترام را نسبت به او داشته باشند و او بتواند تعادل خود را حفظ کند ؟ و یا همان کسی که در گذشته مصرف کننده مواد مخدر بوده ، در انتخابات مرزبانی بتواند آرای خود را به سطحی برساند که به عنوان مرزبان انتخاب شود و مسئولیت یک نمایندگی و صدها عضو آن را به عهده بگیرد و حالش خراب نشود و از تعادل خارج نشود؟

پروسه درمان اعتیاد در کنگره ۶۰ و به کارگیری متد بسیار پیشرفته DST با استفاده از داروی اپیوم یا اپیوم تینکچر ، به تعادل رسیدن سیستم ایکس و ساختارهای جسم ، روان و جهانبینی ، آموزش های جهانبینی ، خدمت کردن و حضور موثر در جمع و در کنار همه این ها ، استفاده از مکمل ورزش و داشتن رشته ورزشی ، ما را به حداکثر تعادل می رساند و در این وضعیت ، ظرفیت ما نیز نسبت به نیروها و عواملی که در زندگی با آن ها سرو کار  داریم ، به نحو چشمگیری افزایش می یابد.

منبع وبسایت کنگره 60

ادامه مطلب...

مراسم یک سال رهایی مسافر جاوید

مراسم یکسال رهایی مسافر جاوید از درمان شدگان کلینیک شفای سبز مورخ 28 فرودین ماه سال جاری. تبریک به دکتر حمیدرضا فتحی مدیریت کلینیک شفای سبز و راهنمای جاوید آقای احسان رنجبر. تا باد چنین بادا.
ادامه مطلب...

خلاصه گزارش کارگاه ۲۱ فردودین ماه

نهمین جلسه از دور دوم کارگاههای آموزشی عمومی کلینیک شفای سبز به استادی مسافر کامران، نگهبانی مسافر نازی و دبیری مسافر احمد با دستور جلسه "وادی اول و تاثیر آن روی من" در روز یکشنبه مورخ بیست و یکم فروردین ماه ۱۴۰۱ راس ساعت ۱۷:۳۰ دقیقه آغاز بکار نمود. خلاصه سخنان استاد: وادی اول می‌گوید با تفکر ساختارها آغاز می‌گردد، بدون تفکر آنچه هست رو به زوال می رود. تفکر یک حرکت درونی و جهت دار است که درون ذهن ما رخ می دهد. تفکر می تواند هم جنبه سازندگی و هم مخرب داشته باشد. این مساله بستگی به آن دارد که ما از تفکرمان چگونه و در چه جهتی استفاده می کنیم. ما برای آن که تفکر سالمی داشته باشیم، نیازمند آن هستیم که ذهن آرامی داشته باشیم. ذهن آرام ابزاری است برای تفکر صحیح و سالم. برای آن که بتوانیم ذهن آرامی داشته باشیم، یک راه بیشتر وجود ندارد و آن هم تزکیه و پالایش است. تزکیه و پالایش می تواند ذهن ما را به آرامش برساند و این دستاورد بزرگی خواهد بود. تزکیه و پالایش به معنای دوری از ضدارزش هاست. برای مثال غیبت کردن، دروغ گفتن، تجسس در کار دیگران و سایر مواردی که خرد جهانی آن‌ها را بعنوان ضدارزش قبول دارد. همه آن ضدارزش‌ها از ما انرژی می‌گیرد و دوری از آن‌ها باعث می‌شود بتوانیم انرژی خود را ذخیره کنیم، ذهن آرام و در نهایت تفکر سالم داشته باشیم.
ادامه مطلب...

خلاصه سی دی ترس

هر انسانی در مسیر زندگی ترس‌های بسیاری را تجربه می‌کند.مانند ترس از امتحان،ترس از موفق نشدن،ترس از دست دادن رابطه عاطفی.اصولاً مقوله ترس درعین‌حال که حس بدی است در صورت ریشه‌دار شدن و قدرت پیدا کردن انسان را فلج می‌کندوتوان حرکت را از او می‌گیرد چون تفکر تحت تأثیر آن قرار می‌گیرد و حرکت‌هایی که انجام می‌دهد باعث بیشتر شدن ترس می‌شودویا ترس را تشدید می‌کند.

مانند کوهنوردی که در حال سقوط از کوه است ولی به جای آنکه طنابش را محکم کند فکر افتادن و سقوط باعث می‌شود طناب را از دست بدهد و این باعث افزایش ترس می‌شود.

یا مثل شخصی که ترس از اجرای کنسرت داردوبا کوک کردن ساز سعی می‌کند با ترس خود مقابله کند ولی این دست‌کاری ساز کار را بدتر می‌کند و باعث می‌شود کوک ساز در برود.اگر قبل از آن کار ،خودش خراب می‌زد یک مسئله بود ولی حالا با در رفتن کوک و تنظیم نبودن ساز کاری کرد که اگر خودش هم خوب بزند ساز خراب شده و مشکل دو چندان می‌شود.ترس‌های انسان همان درس های انسان هستند.ترس همیشه بد نیست.ترس گاهی باعث حفظ جان یا وضعیت می‌شود.ترس را می‌توان به دو بخش تقسیم کرد:

  1. ترس بازدارنده : ترس بازدارنده نقش تخریب دارد و باعث عدم کارایی در انسان می‌شود
  2. ترس نگهدارنده : ترس نگهدارنده موجب حفظ و ایمنی انسان می‌شود

فردی که از عبور کردن از عرض یک اتوبان که اتومبیل‌ها با سرعت در حال حرکت هستند می‌ترسد ، چنین ترسی برای حفظ جان انسان بسیار مهم و حیاتی است.

در ترس نگهدارنده خشم تحت فرمان انسان است و با نفرت فرق می‌کند و در ترس بازدارنده از جنس نفرت است.

ترس برای حفظ جان خوب است مثل کسی که از عقرب می‌ترسد ولی کسی که نسبت به زهر عقرب دانایی ندارد از آن نمی‌ترسد مانند کودکان.

ترس چگونه به وجود می‌آید؟

ترس در انسان زمانی به وجود می‌آید که فعل و کاری در شرف انجام شدن است مثل امتحان و یا مسابقه. البته شاید هم هیچ اتفاقی نباشد ولی این ترس را در وجودتان داشته باشید.ترس در صور پنهان اتفاق می‌افتد و زمانی ظاهر می‌شود که حس قوی باشد.ترس در مقابل وقایع و افعال و انجام کارها صورت می‌گیرد اما اینکه چه چیز انسان را در مقابل کارها توانمند می‌سازد کمک زیادی به شناخت ترس می‌کند.

برای اینکه انسان بتواند فعل و یا کاری را انجام دهد باید توان و پتانسیل آن کار را داشته باشد. مانند ورزشکاری که می‌خواهد پرش از مانع را انجام دهد باید پتانسیل و نیروی پریدن را داشته باشد. اما اینکه چیزی در وجود انسان باشد و تحت اختیار و تحت امرش هم باشد ، دو مقوله متفاوت است ممکن است در شخص نیرو وجود داشته باشد ولی تحت فرمانش نباشد.مانند شخصی که در موقعی که حالش خوب است خوب او از می‌خواند و در شرایط بد ،بد او از می‌خواند. خیلی وقت‌ها اتفاق می‌افتد در زمان تیراندازی فرد در تنهایی خود رکوردهای خوبی می زند اما در هنگام مسابقه رکوردی می زند که هم ردیف یک آماتور است . در اینجا چه اتفاقی افتاده است ؟ این نشان می‌دهد نیرو درون شخص وجود دارد ولی تحت اختیار و تحت فرمان نیست.

در هنگام انجام فعل یک نیروی درونی وجود دارد و یک نیروی بیرونی و هیچ‌کدام از این نیروها قابل حذف نیستند اگر نیروی درونی تحت اختیار و فرمان انسان باشد بر نیروی بیرونی غلبه می‌کند و انسان قادر به انجام فعل و کار می‌باشد و در این شرایط چیزی به عنوان ترس به وجود نمی‌آید.مانند اینکه شخصی در اختیار ما هست و تا او را صدا می‌زنیم ظاهر می‌شود و فعلی را که می‌خواهیم انجام می‌دهد. گاهی نیز یا هست و یا نیست یا وجود دارد و یا اصلاً نیست . در این‌چنین شرایطی ترس ظاهر می‌شود.

بنابراین مکانیزم ترس به این صورت است که باید نیرویی در انسان وجود داشته باشد که این نیرو به صورت ناقص در اختیار انسان باشد اگر چنین وضعیتی بود ترس ظاهر می‌شود.

حال اگر بخواهیم بیشتر بررسی کنیم به مقوله شرک برخورد می‌کنیم. تعریف شرک این است که انسان به دلیل زیر پا گذاشتن یکسری از دستورات و یا فرامین خداوند دامنه اختیاراتش محدودشده و یا در آن بخش از آفرینش خداوند که در اختیار انسان قرارگرفته شریک قرار داده می‌شود .

مانند اینکه در یک شرکت سه رئیس وجود دارد . سهم دو رئیس هر کدام ۳۰ درصد است و سهم یک رئیس ۴۰ درصد . اگر در این شرکت تصمیمی گرفته شود ، باید دو عضو با یکدیگر متفق‌القول باشند . اگر آن‌ها با رئیسی که سهمش بیشتر است هم نظر نباشد ، هر چقدر هم آن رئیس تلاش کند نمی‌تواند حق انتخاب داشته باشد چون جمع آراء و سهم دو رئیس دیگر از او بیشتر است و فعل آن‌ها به انجام می‌رسد و تحت این شرایط است که ترس به وجود می‌اید . پس ترس یکی از نتایج مستقیم با مسئله شرک می‌باشد که در انسان ظاهر می‌شود.

البته حالتی نیز وجود دارد که در انسان نیرویی وجود ندارد مثل رسیدن به مانع دو متری چون در حالت خوب دو متر می پری بنابراین در این هنگام ترسی ظاهر نمی‌شود ولی در برخورد با مانع دونیم متری ترس ظاهر میگرددو اینجا مشارکت به وجود می‌اید. جایی هم هست که ما اصلاً پایی نداریم که بپریم . یعنی توان این کار را نداریم و خود را در رقابت هم قرار نمی‌دهیم . کسی که پا ندارد ، هیچ‌وقت در مسابقات دو نام‌نویسی نمی‌کند ولی اگر در شرایطی قرار گیرد که مجبور باشد بدود ، در او نیز ترس به وجود می‌اید . ولی کار اصلی ما در بازپس‌گیری نیروها است . ترس‌ها جلوی رشد انسان را می‌گیرند

گاهی اوقات این حس‌ها به اندازه‌ای ناراحت کننده است که انسان را از انجام کارهایی که عاشق آن‌ها هست منصرف می‌کند .چون دیگر نمی‌خواهد بترسد مانند خماری و یا سقوط آزاد که سخت است و ترس زیادی دارد.

در اعتیاد بخش زیادی از نیروها دزدیده می‌شود و وقتی که مواد هست آن نیروها فرمان را می‌گیرند ولی وقتی مواد قطع شد آن‌ها دیگر فرمان نمی‌برند . وقتی شخصی سقوط آزاد می رود ، این خارج شدن نیروها از کنترل انسان ترس خیلی عجیبی را در فرد ایجاد می‌کند که به آن می‌گوییم ترس خماری و شاید یکی از بزرگ‌ترین ترس‌های دنیا باشد زیرا هم دامنه‌اش خیلی زیاد است و هم زمانش پس برای اینکه بتوانیم از ترس خارج شویم باید سهم از دست رفته‌مان را پس بگیریم و این یک مبارزه است .

برای خروج از ترس ممکن است شخص بی‌خیال موضوع شود و از آن صرف‌نظر کند که با این کار ترس از بین نمی‌رود زیرا به محض اینکه با آن رویداد روبه رو شود آن ترس ظاهر می‌شود شاید هنگام او از خواندن بترسید و از او از خواندن بگذرید . در این حالت دیگر ترس ظاهر نمی‌شود ولی بعد از چند سال به محض آنکه بخواهید دوباره آغاز کنید ، در یک چشم به هم زدن دوباره ترس آشکار می‌گردد . ولی باید بدانید تکامل انسان در روبرو شدن با این ترس‌ها است .

اگر انسان نیروهای درونی خودش را پس نگیرد هیچ‌گاه به آرامش نمی‌رسد یعنی اگر آرامش دارد به خاطر این است که از خیلی کارها و آموزش‌ها و پیشرفت‌ها و خواسته‌های معقول خود چشم‌پوشی کرده است و این آرامش به درد نمی‌خورد چون درون فرد را دچار فرسایش می‌کند .

مواجه با ترس:

ترس تنها وجود ندارد. ترس نیروی بازدارنده‌ای است که انسان را از تعادل خارج می‌کند و نیروی خشم و نفرت تعادل نسبی را به وجود می‌آورد.هر انسانی که ترس دارد خشم و نفرت هم دارد یعنی از روبه رو شدن با بعضی مسائل خشمگین می‌شود . ترس محرومیت نیز به وجود می‌آورد. مثل ترس از مشارکت در جلسات ، فردی که اصلاً مشارکت نمی‌کند و از آن فرار می‌کند در واقع از خیلی چیزها محروم می‌شود و این محرومیت باعث می‌شود خشم در وجودش به وجود بیاید .

انسانی که می‌ترسد همیشه خشمگین هم خواهد بود و این بستگی به شرایط دارد که کدام یک ظاهر شوند ، خشم و یا ترس . وقتی انسان می‌ترسد و فرار می‌کند عصبانی تر شده و خشمگین تر می‌شود وقتی که خشمگین می‌شود و به خشم خود جواب مثبت می‌دهد و در جهت آن حرکت می‌کند در واقع به ترس خود جواب می‌دهد و این دو همدیگر را کامل می‌کنند بعضی نیروها در وجود انسان به صورت نیروی مکمل عمل می‌کنند یعنی وقتی به ترس جواب می‌دهید خشم هم همزمان شروع به رشد می‌کند .

کلید ترس در خود ترس نیست بلکه در خشم است . اینکه می‌گویند چرا می‌ترسی ؟ این مسئله که ترس ندارد ، کلید آن در خشم است . اگر کسی می‌خواهد ترس خود را از بین ببرد ، باید ببیند خشم مکملش چیست ؟ وقتی خشم در وجود فرد به وجود آمد و آن را پاسخ نداد و در جهت آن حرکت نکرد یک بخشی از قدرت و نیروهای ترس را در وجودش کاهش می‌دهد چون همان طور که به خشم پاسخ نمی‌دهد یک بخش از نیرویی که از فرمانش خارج‌شده دوباره تحت فرمانش قرار می‌گیرد

برای این که نیروهای خود را تحت فرمان قرار دهیم باید مراحلی را طی کنیم و با ذکر و تعریف و مراقبه درست نمی‌شود چون یک ویژگی در انسان طی یک فرایندی به وجود می‌اید و برای اینکه این فرایند دوباره بازگردد و به آن نقطه تعادلش برسد باید دقیقاً همان مراحل را طی کند و با هیچ تغییر دیگری درست نمی‌شود . به عنوان مثال ترس از امتحان با ورزش درست نمی‌شود باید خشم از موفقیت دوست خود را از بین ببریم تا ترس از بین برود و با جابجا کردن دو فعل امکان ندارد ترس از بین برود.

زمانی که نیروهای از فرمان خارج‌شده دوباره تحت فرمان قرار گیرند نتیجه واقعاً شگفت‌انگیز می‌شود و احساس می‌کنید تکه‌ای از وجودتان که جدا شده بود ، دوباره باز گشته است . کسی که فرمانبرداری می‌کند دیری نمی‌کشد که به یک فرمانده خوب تبدیل می‌شود. در مسئله بازگرداندن ترس ، انسان باید فرمان‌بردار خوبی باشد . فرمانبرداری خوب از آن فرمان‌ها و انتخابات درست باشد یعنی یک دسته انتخاب را باید در طول مسیر انجام دهد و با هر انتخاب درستی که انجام می‌دهد مسیر بعدی را تعیین کند مثلاً اگر ترس از فلان کار داریم باید با آن روبرو شویم و خشم مربوط به آن را پیدا کنیم و جهان‌بینی مربوط به آن را یاد بگیریم در آن هنگام قدم بعدی خودش را نشان می‌دهد نیرویی که تحت فرمان انسان نبود کاملاً به انسان برگردانده می‌شود و کلید شهر وجودی را به انسان می‌دهد آدم‌هایی که به شجاعت و درجات خیلی بالایی می‌رسند کسانی نیستد که یک استعداد یا ویژگی مادرزادی داشتند یا راحت به جلو رفته‌اند شجاع‌ترین انسان کسی است که بیش‌ترین ترس را در خود تجربه کرده است و غیر از این امکان‌پذیر نیست . آن شخص این ترس‌ها را در وجود خود پیداکرده و آن را درست می‌کند تا به نقطه‌ای می‌رسد که ترس‌ها یکی‌یکی از بین می رود و کار درست انجام می‌شود و اثرات را احساس می‌کند.

بنابراین برای اینکه ترس را از بین ببریم باید جهان‌بینی را یاد بگیریم و خشم و نفرت را شناسایی کنیم. برایتان پیش‌آمده در مواقع دعوا کردن و یا یکسری مواقع دیگر خشم خیلی زیادی به وجود می‌اید و شما با مشت زدن به دیوار و یا محکم بستن در از خودتان عکس‌العمل نشان می‌دهید که بعد از آن یک ارتعاش شدیدی در بدن خود احساس می‌کنید . ممکن است از شدت خشم زبانتان بند بیاید و دیگر کنترل روی صحبت کردن خود نداشته باشید و یا حتی بینایی شما نیز تحت تأثیر قرار بگیرد . اینجا جایی است که خشم و ترس همزمان ظاهر می‌شود و آن موقع که این خشم را دارید و یک حرکتی می‌کنید و یک ضربه‌ای می‌زنید و یا یک مشت می‌کوبید و تمام بدنتان می‌لرزد ، دقیقاً متوجه می‌شوید که آن فعل و آن خشم چگونه به ترس قدرت می‌دهد . آنجایی که خشم‌های زیادی را تجربه می‌کنیم اگر بتوانیم روی آن‌ها کنترل داشته باشیم ، می‌توانیم ترس‌ها را از بین ببریم .

مسئله دیگر آنکه  چرا این دو باهم ظاهر می‌شوند ؟ به این دلیل که اثرات یکدیگر را خنثی می‌کنند به عنوان مثال یک کره را در نظر بگیریم داخل این کره حرارت خیلی زیادی وجود دارد و شما می‌خواهید در بیرون از کره دمای متعادلی را داشته باشید که اگر از بیرون کسی به آن نگاه می‌کند ببیند که متعادل است . برای این کار باید لایه بیرونی حتماً از جنس سرما باشد . درون انسان هم دقیقاً به همین شکل است یک لایه خشم یک لایه ترس . خشم ترس را می‌پوشاند و ترس نیز خشم را می‌پوشاند و این‌ها دقیقاً آبروی یکدیگر را می‌خرند یا اینکه ممکن است یک فرد لایه‌های مختلفی از ترس و خشم داشته باشد و باید در کاوش‌های خود این لایه‌ها را بشناسیم اگر کسی توانست این لایه‌ها را بردارد ، آنجاست که از موفقیت دیگران شاد می‌گردد و اگر کسی نتوانست ، قادر نخواهد بود از شادی دیگران شاد شود . اگر از امروز می‌خواهید تصمیم بگیرید که کاری را کنار بگذارید و بگویید دیگر این کار را نمی‌کنم ، امکان‌پذیر نیست برداشتن لایه‌ها زمان می‌برد اما نتیجه‌اش شگفت‌انگیز است و در انسان استعدادهای خفته بیدار می‌شود ، توانایی‌های از دست رفته بر می‌گردد و خلاقیت به وجود می‌اید .

در آخر اینکه در ترس نگهدارنده ما خشم را داریم اما خشم نافرمانی نمی‌کند و تحت فرمان انسان است و با خشم بازدارنده فرق می‌کند و اگر شما عصبانی شوید و به فردی با عصبانیت حرفی بزنید این خشم در شما ارتعاشی به وجود نمی‌آورد و بدنتان را به لرزه در نمی‌آورد و به صورت کلی می‌توان نتیجه گرفت مسئلۀ ترس مربوط به پس گرفتن نیروها می‌باشد.

منبع: وبسایت کنگره 60

ادامه مطلب...

کارگاه آموزشی یکشنبه ۱۴ فروردین ماه

هشتمین جلسه از دور دوم کارگاههای آموزشی عمومی کلینیک شفای سبز به استادی مسافر احسان، نگهبانی مسافر نازی و دبیری اینجانب احمد با دستور جلسه الهام از رمضان در روز یکشنبه مورخ چهاردهم فروردین ماه ۱۴۰۱ راس ساعت ۱۷:۳۰ دقیقه آغاز بکار نمود. خلاصه سخنان استاد: متد و روش درمان dst از ماه رمضان الهام گرفته شده است. زمانی که جناب مهندس دژاکام روزه می‌گرفتند، به وعده های مصرفی خود نظم دادند و درمان ایشان شروع شد و این روش درمان به مرور زمان کامل‌تر شد. در ماه رمضان روزه گرفتن برای سفر اولی ها منعی ندارد، می‌توانند داروی خود را مصرف کنند و روزه هم بگیرند ولی ترجیحا این کار را نکنند بهتر است چون فشار زیادی به جسم آنها وارد می‌شود. ولی سفر اولی ها می‌توانند در روز چند ساعت را برای خودشان درنظر بگیرند و آن ساعات را روزه باشند تا از این ماه بی بهره نمانند. اما سفر دومی ها هرکسی به اندازه توان خود باید روزه بگیرد. روزه برای جسم و فکر انسان و مدیریت انرژی مفید است. روزه هم سیستم جسم انسان را بازسازی می‌کند و هم به پالایش فکر و روان انسان کمک می‌کند. خداوند در قرآن به روزه اشاره کرده است و قطعا وعده خداوند دروغ نیست و روزه برای انسان فواید زیادی خواهد داشت.
ادامه مطلب...

خلاصه سی دی وادی اول

وادی به مسیرهایی گفته می‌شود که دارای آبادی است.به این آبادی‌ها کلمه وادی اطلاق می‌شود.ممکن است مفاهیم دیگری داشته باشد مثلاً شما می‌خواهید به شهری بروید و در این مسیر باید آبادی‌های زیادی را پشت سر بگذرانید.برای خروج از مشکل یا بن‌بست چهارده وادی طراحی‌شده که باید چهارده‌تا را طی کنی تا در وادی چهاردهم از تاریکی خارج شوی .در نوشتارهای عطار هم از وادی صحبت شده و دقیقاً هفت وادی دارد.

تفکر یک حرکت ذهنی است.یک حرکت درونی است هنوز نمی‌دانیم که این حرکت درونی چگونه انجام می‌گیرد.از یک نقطه حرکت می‌کنیم به نقطه‌ای دیگر می‌رسیم .ممکن است از یک مجهول حرکت کنیم به یک معلوم برسیم یا از یک معلوم ناقص حرکت کنیم به یک معلوم کامل برسیم یا از یک معلوم حرکت کنیم به یک مجهول برسیم.به‌عناوین‌مختلف می‌توانیم این حرکت ذهنی را انجام دهیم.

ساختار یعنی ساختمان ،یعنی چیزی که می‌خواهیم به وجود آوریم.هر کاری که می‌خواهیم انجام دهیم یک ساختار تلقی می‌شود.حتی نهار خوردن یک ساختار محسوب می‌شود.و هر ساختاری با یک فکر شروع می‌شود در اینجا گفته می‌شود باید ببینیم چگونه همه‌چیز پیدا می‌شود یا خلق می‌شود.هر چیزی که بخواهد خلق شود اول نیاز به یک تفکر دارد.از صندلی گرفته،میز،لیوان و ....

در ابتدا یک فکر بوده که به عمل رسیده است.اگر فکر یا تفکری نبود آنشی به وجود نمی‌آمد.در مسائل جزئی هم همین‌طور است و در مسائل کلی هم همین‌طور.همان‌طور که خداوند می‌گوید شو شود .بنابراین همه انسان‌ها برای پیدا شدن هر فعلی و هر عملی باید فکر کنند .وقتی می‌خواهیم فکر کنیم باید چیزهایی وجود داشته باشد که به انسان‌ها کمک کندوان احیا ،القا متحرک است.

القا:القا نیرویی است که از بیرون به شما کمک می‌کند.مثلاً نیروی القا می‌تواند در تفکر مثبت باشد که القاءمثبت را انجام می‌دهد و اگر تفکر یک تفکر منفی باشد القاءمنفی انجام می‌شود.القاء یعنی موضوعی یا چیزی به چیز دیگری انتقال پیدا کند .مثلاً اگر در سیمی برق باشد این برق به سیم بغلی نیز منتقل می‌شود.وقتی با دوست‌های خوبی در کنگره نشست‌وبرخاست دارید سفر خوبی داشته و انسان‌های خوبی هستند که مسائل مثبت را به شما القاءمی‌کنند حتی اگر حرفی هم نزنند و در کنار شما باشند به شما انرژی مثبت را منتقل می‌کنند.

و اگر آدم به‌هم‌ریخته‌ای باشد و اگر چیزی هم نگوید انرژی شما را می‌گیرد.پس آدم حال خراب می‌تواند به انسان مطالب منفی را القاء کند و یک آدم مثبت و خوب می‌تواند در کنار شما بدون اینکه حرفی بزند مطالب مثبت خود را به شما القاء کند.پس اگر به‌طرف مثبت بروید نیروی القاءمثبت وجود دارد و اگر به‌طرف منفی بروید نیروی القاء منفی وجود دارد.

احیا:احیا یعنی ساخته‌شدن،نیرویی که می‌سازد پس بدن انسان قادر است خودش را احیا کند.اگر شما شرایط را به وجود بیاورید می‌تواند خودش ،خودش را احیا کند .یک درختی که خراب است می‌تواند خودش را احیا کند.

تحرک:نیرویی است که در همه‌جا موجود است که می‌تواند ما را به حرکت درآورد یا کسی باعث حرکت ما شود.

به عبارتی همه‌چیز مانند صفحه سفید نقاشی است وقتی می‌خواهد ساختار به وجود آید اول صفر است و مثل صفحه سفید نقاشی است ولی ذره‌ذره تصویر پدیدار می‌گردد.و حالا یا تصویر زیبایی است یا تصویر زشتی است که بستگی به استاد نقاشی دارد.حالا بعضی‌ها تابلویی که می‌کشند از ناامیدی‌هاست.من چه‌کار کنم ؟چرا من؟و همیشه یاس و ناامیدی است و این تصویر کاملاً جدی است.این پدیدار کردن دست ماست.ما باید با لحظه مسیر را روشن کنیم.مثلاً می‌خواهید بروید شمال.برایتان مهم نیست از کدام مسیر و جاده بروید.حرکت می‌کنید می‌بینید که جاده هراز بسته است وبرمی‌گردید از جاده چالوس می‌روید و می‌بینید جاده یک‌طرفه است برمی‌گردید چون هیچ‌گونه تفکر و مطالعه‌ای نداشته‌اید.

در مسیر زندگی هم اگر تفکر نکنیم جا می‌مانیم .پس در هر مسئله‌ای باید تفکر کنیم چون همه‌چیز ذره‌ذره پدیدار می‌شود و تصویری که به وجود می‌آید آن تصویر را ما پدیدار می‌کنیم.ما به وجود آورنده آن هستیم .ما هرچه فکر کنیم همان هستیم.ما اگر فکر کنیم انسان بی‌عرضه‌ای هستیم بی‌عرضه خواهیم شد.اگر تفکر کنیم که انسان افسرده‌ای هستیم ، افسرده خواهیم شد.اگر فکر کنیم انسان بیماری هستیم ،بیمار خواهیم شد.بعضی انسان‌ها خودشان ،خودشان را بیمار می‌کنند برای اینکه ترحم دیگران را جلب کنند و دل دیگران به حالشان بسوزد خود را بیمار نشان می‌دهند و برای اینکه ترحم دیگران را جلب کند خودش ،در وجود خودش این بیماری را مطرح می‌کند و جالب اینجاست که این بیماری‌ها را می‌گیرد.انقدر می‌گوید که من سرطان دارم که ممکن است سرطان بگیرد.هرچه فکر کنیم همان است.اگر به حل مشکلات و بیماری‌مان ایمان و اعتقاد نداشته باشیم هیچ موقع حل نخواهد شد.

شو شود در هستی یک راز است .شو شود (کن‌فیکون)فقط مال خداوند نیست.مال انسان نیز هست.ولی برای انسان‌ها  یک‌زمان و شرایطی می‌خواهد.پس ما هرچه بگوییم همان خواهد شد.اگر بگوییم مشکل ما حل نمی‌شود مشکل ما هرگز حل نخواهد شد.اگر بگوییم بیماری‌مان خوب نمی‌شود آن بیماری هرگز درمان نمی‌شود باید امید داشته باشیم.

پس‌تصویر از ماست که چه تصویری یا چه نقاشی‌ای را ترسیم کنیم. در هر موضوعی هرچه فکر کنیم همان خواهد شد.پس برای اینکه تصویر به وجود بیاید باید اول تفکر کرد.چیزی که وجود دارد این است که ما درگیر یکسری از مسائل و مشکلات هستیم.وقتی مسئله و مشکلی هست تمام انرژی را صرف این می‌کنیم که چرا این مشکل به وجود آمده است.مهم است که فکر کنیم چرا مشکل به وجود آمده ولی مهم‌تر این است که فکر کنیم چگونه مشکل حل شو.د.به هر دلیلی سقف اتاق ریخته و باید سقف را درست کنیم وقتی درست کردیم آن‌وقت می‌توانیم فکر کنیم که چگونه و چه‌کاری انجام دهیم که سقف نریزد.

چیزی که مهم است این است که مشکل را حل کنیم و بعد برسیم به این‌که چرا مشکل به وجود آمده است.

کسی که مشکل دارد از قیافه‌اش معلوم است و قیافه‌اش ناآرام است .همه‌جا دنبال صلح و آرامش هستیم .در اثر ایجاد مشکل در زندگی هرج‌ومرج به وجود می‌آید باید ارزیابی کنیم در چه شرایطی هستیم،در چه نقطه‌ای هستیم و حرفمان این است که کجا می‌خواهیم برویم.اگر هرروز بگوییم هرچه خدا می‌خواهد یا بخواهد فایده‌ای ندارد.خداوند به تو اختیار داده و راه را نشان داده خودت باید انتخاب کنی.پس ما باید حلش کنیم که کجای کار قرار داریم و هدفمان چیست.

برخی از انسان‌ها می‌خواهند یک‌روزه مشکل را حل کنند ولی امکان‌پذیر نیست.حل بعضی از مشکلات و مسائل در طول چند روز و باید زمان بدهیم تا مشکل حل شود.اول باید فکر کنیم که آیا می‌خواهیم فکر کنیم.اگر می‌خواهیم فکر کنیم به چه موضوعی فکر کنیم.

فکر باید مثل تابلویی باشد که به درد گالری بخورد و قابل‌عرضه باشد.گاهی ممکن است فکری کنید که به درد نخورد به یکسری چیزها نباید فکر کنید چون وقت ما را می‌گیرد.به چه چیزهایی نباید فکر کرد؟مثلاً مریضی‌ای گرفتیم نباید به آن فکر کنیم.افکارمان به‌گونه‌ای است که می‌خواهیم کاری کنیم که مورد تأیید دیگران قرار بگیریم.مشکلات زندگی نشان می‌دهد که خوب فکر نکرده‌ایم.

ما باید نقشه‌ای بریزیم که چگونه مشکل را حل کنیم. ممکن است نقشه شما به‌گونه‌ای باشد که چند سال دیگر به نتیجه برسد.باید نقشه‌ها حساب‌شده و ماهرانه باشدکه شکست نداشته باشد.نمی‌خواهیم یک نقشه بسیار بزرگ بکشیم.نقشه‌ای بریزیم که مشکل را به‌آرامی حل کنیم.اگر هر مشکلی از سنگ هم سخت‌تر باشد می‌توانیم با همان آب،سنگ را خردکنیم.باید واقع‌بینانه به قضیه نگاه کنیم.اگر خوب نگاه کنیم ،می‌بینیم که با خواست و اراده مشکل را نمی‌توان حل کرد.بااراده نمی‌توانیم از درخت بالا برویم،باید قدرت بدنی و قوت و فوت‌وفن و هدف مشخصی داشته باشیم تا مشکل حل شود.

مشورت می‌کنیم ولی تصمیم نهایی را خودمان می‌گیریم.که اعتمادبه‌نفس ما بالا برود.خلقت، سازمان و تشکیلاتی است که به‌دقت کارش را انجام می‌دهد.و اگر به‌طرف ارزش‌ها بروید موردحمایت نیروی مافوق قرار می‌گیرید.اگر چشم دل را بازکنید نیروی قدرت مطلق را می‌توان حس کرد.اگر ما به خدا توکل کنیم در خیلی جاها می‌توان آن را حس کرد و لمس کرد و می‌تواند به ما خیلی یاری برساند و یک تکیه‌گاه مناسب برای ما است.و برای این نیرو ،دین و مذهب و نژاد و قوم فرقی نمی‌کند.

اگر مشکلی یا مطلبی در زندگی‌مان داریم یا زندگی‌مان آشفته است به خاطر آن اندیشه و فکری است که خودمان به وجود آورده‌ایم.

بنابراین با تفکر و اندیشه و درایت می‌توان بهترین مسیر را به وجود آورد.اگر می‌خواهید به کسی ناسزا بگویید اول تفکر کنید .هر قولی می‌دهید و هر حرکتی انجام می‌دهید اول تفکر کنید.

انسان‌هایی که کمتر دچار مشکل می‌شوند عقلشان قبل از زبانشان است ، قبل از اینکه کلامی بگویید ابتدا با عقل آن را بررسی کنید سپس به زبان بیاورید.

با تفکر می‌توان به‌فرمان عقل رسید ما همان چیزی هستیم که فکر می‌کنیم.تفاوت بین انسان‌ها و موجودات دیگر در همین تفکر است.

منبع وبسایت کنگره 60

ادامه مطلب...

رمضان

فرا رسیدن ماه مبارک رمضان بر همگان مبارک باد. کلاس های آموزشی کلینیک از امروز طبق روال سابق(17:30 الی 18:30) برگزار خواهد شد و همچنین کلاس های مثنوی از ساعت 16 الی 17 فعالیت خود را آغاز می کند.
ادامه مطلب...

پشتیبانی