اطلاعیه تغییر ساعت کلاس ها
خلاصه ای از وادی نهم
وقتی نیرویی از کم شروع بشود و به درجۀ بالا و بالاتری برسد، نقطۀ تحمل پیدا میشود.
پیام برای کسانی که به دنیایی تازه قدم نهادهاند و به خویشِ خویشتن توجه مینمایند، بر شما واجب و ضروری است که از سخن به نقطۀ عمل حرکت بنمائید و بر زمین و سماء توجه کنید.
با اندیشۀ ژرف خود به رحمت ماوراء ایمان راسخ داشته باشید و بدانید که پاداش شما دست همیاری شما را خواهد داد.
آنگاه بذر نیکو بکار و یا تخم و دانۀ با ارزش، هم قوت کافی و هم سایبانهایتان برافراشته خواهد شد.
پس آن کنید که فرمان است.
فرمان چه میگوید:
وقتی که انسان خلق شد و از آسمان به زمین رانده شد، موجودی بود که از نظر شعور، بالاتر از هر حیوانی قرار داشت و مجموعۀ رذائل و فضائل، به صورت قوّه در او نهاده شده بود و به او اختیار کامل تفویض شد تا خود را بیازماید؛ درنتیجه او بر سر یک دوراهی قرار گرفت.
یک راه فجور و یک راه تقوا. یک راه خیر و یک راه دیگر شر.
و برای انجام این مهم؛ قدرت مطلق، دو راهنما یا دو پیامبر برای این موجود یا انسان قرار داد. یک راهنمای درونی که میتوان آن را وجدان یا عقل نامید و یک راهنمای بیرونی که پیامآوران قدرت مطلق هستند که آنها را یکی پس از دیگری گسیل نمود و برای انسان ترسیم نمود که هر کدام از این راهها چه ویژگیهایی دارند و پایان آنها به کجا ختم میگردد و راه رهایی، آزادی و رستگاری کدامین راه است.
بنابراین؛ فرمانها، دستورات قدرت مطلق هستند که توسط پیامآوران، اعلام گردیدهاند.
فرمان چه میگوید؟:
میگوید: دزدی نکن، رشوه نخور، غیبت نکن، گمان بد مبر، در امور شخصی دیگران تجسس نکن، کم فروشی نکن، نزول نخور، نزول نگیر، تجاوز نکن، عیب جو و طعنه زن مباش، پیمان شکن مشو، فساد نکن، سؤال کننده را از خود مران، ظلم نکن، ارث دیگران را نخور، یتیمان را نوازش کن، درماندگان را یاری برسان، به فقرا کمک کن، ذکات خود را پرداخت کن و بدان که مال، بهر آسایش عمر است، نه عمر بهر گردآوردن مال و در نهایت دور خَمر را قلم بکش؛ یعنی از آنچه بر روی شخصیت، اندیشه و تفکرِ تو پرده یا حجاب یا پوشش میکشد و یا در جسم تو تخریب ایجاد میکند مثل مشروبات الکلی، مواد مخدر و بعضی از قرصهای مخرب و..... برحذر باش که استفاده از آنها عملی شیطانی میباشد.
و اما نکتۀ قابل توجه در این فرامین که بسیار حساس میباشد اینستکه؛
راه فسق و فجور و یا ضدارزشها راهی است به ظاهر جذاب و دستیافتنی و انسان تصور میکند از این راه زودتر به خواستههای خود میرسد؛ ولی راه ضدارزشها بسان زهری است با طعم شیرین در جامی طلایی که نوشیدن آن انسان را به طرف نابودی و بیماری سوق میدهد و راه صراط مستقیم؛ بسان آب زلالی است در کوزهای گلی که نوشیدن آن، مایۀ حیات است و رفع تشنگی.
برای بعضی از ما که امروز کم و بیش در ضدارزشها غوطهور هستیم، بسیار دشوار و شاید محال باشد که بخواهیم یکباره از تمامی ضدارزشها خارج شویم. البته منظور ما این نیست که ما فاسد هستیم؛ ولی ممکن است گاهی رشوه بگیریم یا بدهیم، غیبت کنیم، کم فروشی کنیم، دروغهایی بگوییم یا هر کسی از ما سؤال کند، سر بالا جوابش را بدهیم و یا اگر شرایط مناسب بود ارثی را چپاول کنیم و یا مالی را که به امانت دست ما سپرده شده است، اگر مدرکی نبود، در آن خیانت کنیم.
بنابراین برای پرهیز از ضدارزشها بایستی نقطۀ تحمل خود را به آرامی بالا ببریم.
مسئلهای که بایستی به آن توجه داشته باشیم، این است که مسائل ضدارزشی را بایستی با هم و به آرامی حل کنیم و انجام این مهم به صورت تک شاخهای یا تک موردی امکان پذیر نمیباشد.
برای مثال؛ امکان ندارد ما مسئلۀ دروغ را حل کنیم، ولی بتوانیم به کم فروشی خود ادامه بدهیم و یا راست گفتار باشیم ولی به غیبت کردن خود ادامه بدهیم.
راه ضدارزشها یا فسق و فجور به کلی بایستی عوض شود؛ چون ضدارزشها مثل درختی است که کلیۀ میوههای آن تلخ و زهرآگین است و ما قادر نیستیم فقط میوههای یک شاخه را اصلاح کنیم، اگر کل درخت اصلاح شود، میوههای تمامی شاخههای آن شیرین خواهد شد.
و اما نقطۀ تحمل:
وقتی که نیرویی از کم آغاز میشود و به تدریج ازدیاد پیدا میکند و به درجۀ بالا و بالاتری میرسد، نقطۀ تحمل پیدا میشود.
هر چیزی که در هستی وجود دارد، دارای نقطۀ تحملی میباشد و اگر از نقطۀ تحمل خودش عبور کند دچار دگرگونی میشود و از نظام یا سیستم خودش خارج میگردد که معمولاً این تغییر سیستم، گاهی با تخریب و یا آشوب مواجه میگردد.
برای نمونه اگر یک ظرف شیشهای را زیر فشاری بیش از تحملش قرار دهیم، قطعاً ظرف خواهد شکست و از سیستم قبلی خود خارج خواهد شد و یا اینکه فلزات هر کدام دارای یک نقطۀ ذوب هستند و اگر آنها را بیش از نقطۀ تحملشان حرارت دهیم در یک نقطه از سیستم خود عبور خواهند کرد و به صورت مذاب درخواهند آمد و همینطور در مورد نباتات و حیوانات.
و اما انسان موجودی است که میتواند با اختیار و تمرین، نقطۀ تحمل خودش را تغییر بدهد که دامنۀ آن بسیار وسیع و کاملاً متفاوت میباشد.
برای مثال؛ هر شخصی برای پذیرش موضوعات متفاوت، ظرفیتهای گوناگونی دارد و اگر خارج از این ظرفیت به اشخاص، فشار روحی و روانی وارد کنیم از کنترل خارج میگردند و به قول خودمان به سیم آخر میزنند.
این موضوع را میتوانیم در دعواها و مشاجرات شدید و در رد و بدل شدن الفاظ ناشایست با صدای بلند بین دو یا چند نفر، مشاهده نمائیم.
برای نمونه ما میتوانیم به عنوان یک دوست، یک صاحب کار، یک مربی، یک پدر، یک فرزند و یا یک همسر، تا حدودی رفتارها و سخنان ناشایست خود را بر دیگران تحمیل کنیم و طرف مقابل هم بسته به ظرفیتش ما را تحمل کند؛ ولی بایستی همیشه مراقب باشیم که اگر این رفتارها و سخنان نامناسب ما بیش از نقطۀ تحمل شخص باشد، شخص از کنترل خارج میگردد و نشان آن اینستکه بلافاصله گوشهایش سرخ میشود، رنگ چهرهاش تغییر میکند، ضربان قلبش بالا میرود و بدنش شروع به لرزیدن میکند.
در این هنگام بدون اراده؛ تمامی سدهای احترام، بزرگی، کوچکی، استادی، شاگردی، عاشقی و معشوقی شکسته خواهد شد و احتمال بروز هرگونه واقعۀ ناگواری وجود خواهد داشت، زیرا از نقطۀ تحمل شخص عبور کردهایم و او را از سیستم و نظام طبیعی خودش خارج کرده و در آستانۀ آشوب قرار دادهایم.
بنابراین همیشه بایستی مواظب باشیم تا با رفتارهای ناهنجار خود، اشخاص را وارد آستانۀ آشوب نکنیم.
در اینجا نتیجه میگیریم که؛ کلیۀ هتکحرمتها، جداییها، ناکامیها، ضرب و شتمها، قتلها و جنایتها، حرکت به سمت ضدارزشها، کفر و عنادها و سرپیچی از قوانینِ انسانی و اجتماعی، با قرار گرفتن در آستانۀ آشوب و یا عبور از آن انجام میگیرد و بایستی آنها را بشناسیم و شدیداً از آنها پرهیز کنیم.
ممکن است گاهی اوقات سخنان ما برای خودمان مانند باد هوا باشد و زیاد برایمان مهم نباشد که چه میگوئیم، ولی همین سخنان میتواند باعث نابودی و ویرانی و یا سازندگی وآبادانی دیگران گردد.
بسیار اتفاق افتاده که یک سخن باعث تحول فردی و سخن دیگر باعث نابودی و یا خودکشی انسانی گردیده است!
پس باید بسیار مراقب سخن گفتن خود باشیم.
برمیگردیم به نقطۀ تحمل؛
همانطوری که میدانیم، نقطۀ تحمل انسانها در بعضی موارد با هم متفاوت میباشد.
برای مثال، یک انسان فقط میتواند ده ثانیه نفس خود را حبس کند و انسان دیگری ۵۰۰ ثانیه و یا یک انسان میتواند ۵۰ متر بطور پیوسته بدود و انسان دیگر ۵۰۰۰ متر.
این مسئله در موارد بسیارِ دیگر همچون سرما، گرما، گرسنگی، تشنگی و یا در اتفاقات ناگوار و یا حوادث و مسائل روحی و روانی برای هر یک از انسانها متفاوت است.
و اما موضوعی که مورد کاوش و بررسی ما میباشد اینستکه؛ نقطۀ تحمل در انسان، در اکثر موارد کسب کردنی میباشد که در اثر استمرار و تکرار در طول زمان، میتوان آن را تغییر داد.
بنابراین نقطۀ تحمل را میتوان در دو جهت مثبت و منفی، گسترش داد.
البته بالا رفتن نقطۀ تحمل در مسائل منفی یا کارهای ضدارزشی مثل؛ مصرف مشروبات الکلی، مصرف موادمخدر، خوردن داروهای روان گردان بدون تجویز پزشک، دروغ گفتن، غیبت کردن و حسادت، به راحتی و آسانی انجام میگیرد و شخص لازم نیست فشاری را تحمل کند و همچنین گاهی اوقات بالا رفتن نقطۀ تحمل در مسائل منفی با احساس لذت توأم میباشد و این اصل، شعبدهبازیِ طراح اصلی یا معمار بزرگ است.
در نظر بگیریم شخصی روزانه ۳ عدد قرص روانگردان و یا مسکن مصرف میکند، او به راحتی میتواند پس از گذشت دو سال، مصرف خودش را به ۳۰ عدد قرص برساند و یا فردی سرقت را از یک تخم مرغ آغاز میکند و پس از گذشت دو سال میتواند به شتر دزدی هم برسد.
بنابراین بالا رفتن نقطۀ تحمل در مسائل ضدارزشی و مخرّب، کاری است هم آسان و هم لذتبخش؛ ولی متعاقب آن، مشکلات و تخریبهای فراوانی را بوجود خواهد آورد.
نکتۀ قابل توجه در این است که برای بالا بردن نقطۀ تحمل در مسائل منفی، ما نه به آموزش آنچنانی نیاز داریم و نه به تفکر و نه به تجربه؛ ولی برای رسیدن به نقطۀ تحملِ بالا در مسائل مثبت و سودمند، همچون ورزش کردن، آموختن هنر و ادبیات، فراگیری زبانهای خارجه، و یا در مصرف نکردن سیگار و یا دروغ نگفتن و یا کاهش سایر مسائل ضدارزشی، ما شدیداً به آموزش، تفکر و تجربه نیازمندیم.
ما در صورتی میتوانیم ضدارزشها را کاهش دهیم که دانائی ما بالا رفته باشد؛ ولی بایستی بدانیم که اگر از روی جهل و ناآگاهی، یک مسئله را هزار بار هم تجربه کنیم مشکل است که بتوانیم از آن، نتیجۀ مطلوبی بگیریم و ممکن است با هر بار تکرارِ آن موضوع، پلهای را بسازیم که برای فرورفتن در اعماق تاریکیها ما را هدایت نماید و در اعماق تاریکیها منکر همه چیز شویم.
حال در نظر بگیریم فردی کلیۀ اعمال ضدارزشی را به انجام رسانیده و از خانه و خانواده و جامعۀ خود طرد شده است و در بیغولهها زندگی میکند و به نقاط تحمل منفیِ بسیار زیادی همراه با تجربه دست پیدا کرده است؛ ولی با نگاهِ سراسر جهل و نادانی، این مسائل را به گونهای دیگر تفسیر میکند و ممکن است به زمین و آسمان هم ناسزا بگوید و کل خلقت و هستی را مقصر بداند و هیچگاه به خودش نگاه نکند که مسبب اصلی، خودش است.
و یا انسانهایی که از شدت حسادت، حماقت، تنفر، کینه، انتقامجوئی و غیبت، در حال انفجار هستند و به نقاط تحمل منفی بسیار زیادی دست پیدا کردهاند و هیچگاه آرام نمیگیرند.
این اشخاص، همیشه همه را مقصر میدانند بجز خودشان!
اینان برای رسیدن به آرامش بایستی تغییر جهت دهند تا با آموزش و تجربه و تفکر صحیح بتوانند در جهت مثبت حرکت کنند و به آرامی از اعمال ضدارزشی بازگشت نمایند و نقطۀ تحمل خودشان را در مقابل مسائل منفی کاهش دهند.
حال بالارفتن نقطۀ تحمل را در مورد یک مسئلۀ مثبت بررسی میکنیم؛
فردی معمولی اقدام به دویدن میکند، خیلی طبیعی است که پس از طی مسافت حدود ۵۰ تا ۱۰۰ متر، ضربان قلبش به شدت بالا رود و به نفس نفس بیفتد و قادر به ادامۀ دویدن نباشد.
بنابراین نقطۀ تحمل این فرد در دویدن فقط ۵۰ متر است، ولی ما میدانیم که این شخص قادر خواهد بود نقطۀ تحمل خودش را از ۵۰ متر به ۵۰۰۰ متر برساند، مشروط به این که هر روز، دویدن را تمرین کند و به آرامی مسافت را زیاد نماید تا پس از گذشتن مثلاً یک سال به توانایی دویدن ۵۰۰۰ متر برسد، پس برای بالا بردن نقطۀ تحمل، دو نکته، ضروری به نظر میرسد:
الف : تکرار منظم موضوع مورد نظر.
ب : در نظر گرفتن و رعایت طول زمان یا گذشت زمان.
پس برای بالا بردن نقطۀ تحمل در دویدن:
الف : شخص بایستی هر روز بطور منظم بدود.
ب : در طول زمان، مرتباً مسافت دویدن را زیاد کند.
حال به موضوع دیگری در مورد نقطۀ تحمل میپردازیم؛
ما همیشه در اکثر اوقات از مشکلات فرار میکنیم و مشکلات را لعنت خداوند میدانیم، در صورتی که شاید گاهی اوقات مشکلات، رحمت باشند.
به دیگر سخن؛ انسان برای کسب نقطۀ تحمل، بایستی با ممزوج دو نیرو و بکارگیری پتانسیلهای مکمل به بالاترین نقطۀ تحمل خود برسد.
طبق گفتۀ قدما جهان بر پایۀ اضداد بنا شده است و چهار عنصر مخالف: باد، خاک، آب و آتش، هستی را به وجود آوردهاند و همین طور گفته شده که انسان هر چیزی را بر مبنای ضدش میشناسد.
تاریکی در مقابل روشنایی، سفیدی در مقابل سیاهی، اندوه در مقابل شادی، نیروی الهی در مقابل نیروی اهریمنی و.... .
بنابراین به یک دیدگاه بسیار بالا توجه کنید، بسیار بالا!:
نیروهای اهریمنی یا تخریبی و بازدارنده؛ با تمامی خصوصیات منفی خودشان، نقش نیروهای مکمل یعنی تکمیل کننده را در هستی بر عهده دارند و شاید هستی بدون آنها نتواند به مسیر تکامل خود ادامه بدهد.
برای مثال اگر میکروب را نمیشناختیم، نمیتوانستیم در علم پزشکی به دانش بالایی دسترسی پیدا کنیم.
به دیگر سخن نیروهای منفی که بسیار مخرب هستند و روزگار ما را سیاه کردهاند و سیاهتر هم میکنند؛ در حقیقت به جهت ساخته شدن ما طراحی شدهاند و ما هستیم که بایستی در مقابل آنها ایستادگی کنیم و با علم و دانش، تفکر و استقامت، آنها را از سر راه خود کنار بزنیم.
برای نمونه؛ اگر در طبیعت، حیوانات درندهای مثل شیر، ببر، پلنگ و گرگ وجود نداشتند، چه اتفاقی رخ میداد؟! ممکن است بعضیها بگویند خداوند چرا آنها را علف خوار خلق نکرده است؟ یا چرا باید شیر، گورخر نازنین و یا گوزن رعنا و یا گاومیش زیبا را از هم بدرد؟
قدر مسلم اگر کمی تفکر کنیم درخواهیم یافت که اگر این حیواناتِ درنده وجود نداشتند، گورخرهای نازنین و گوزنهای رعنا و گاومیشهای زیبا، آنقدر میخوردند و میخوابیدند که حتی قادر به راه رفتن هم نبودند و گرفتار انواع و اقسام بیماریها میشدند و هیچگاه اتحاد خود را حفظ نمیکردند و از پرخوری و تنبلی، دیگر قادر به کوچ و عبور از گذرگاههای سخت نبودند!
آیا مشاهده کردهاید در هنگام اقدامِ شیر درنده برای شکار، گوزن زیبا با چه سرعتی فرار میکند؟ چه عاملی باعث ایجاد این چابکی و سلامتی و قدرت بدنی گوزن زیبا گردیده است؟
آیا چیزی به غیر از ترس از چنگال و دندانهای تیز و برندۀ شیر درنده و خونخوار است که آنها را مجبور کرده است همیشه هشیار و بیدار باشند.
بنابراین با کمی تفکر درخواهیم یافت؛ وجود حیوانات درنده و خونخوار، باعث گردیده است که ما با گلههایی نیرومند و قوی و چابک از حیوانات علف خوار که همیشه آمادگی خود را برای هرگونه گریز و یا تغییر مکان حفظ نمودهاند مواجه گردیم و با نسلی از حیوانات سالم و پر انرژی روبرو باشیم.
آنهایی هم که از آمادگی لازم برخوردار نیستند و نتوانستهاند خود را قوی نمایند، طعمۀ درندگان خونخوار میشوند و این عین عدالت است؛ چون عدالت، یعنی تعادل، یعنی هر چیزی در جایگاه خودش باشد.
به دیگر سخن؛ وجود حیوانات درنده باعث میگردد که نقطۀ تحمل بعضی از حیوانات به میزان قابل توجهای افزایش یابد.
نتیجهای که از مطرح شدن قوانین فوق برای بالا بردن نقطۀ تحمل میتوانیم بگیریم اینستکه؛
ما بایستی از سد رنجها، سختیها و یا نیروهای تخریبی و بازدارنده عبور کنیم و برای رسیدن به شجاعت بایستی از ترس، برای رسیدن به ایمان بایستی از کفر، برای رسیدن به سواد بایستی از بیسوادی، برای رسیدن به نور بایستی از تاریکی و برای رسیدن به عشق بایستی از نفرت عبور کنیم و این کاریست هم سخت و هم سهل!
بله، برای بالا بردن نقطۀ تحمل بایستی از مرزهای متفاوتی عبور کرد و با سختیهای گوناگون، دست و پنجه نرم کرد.
در مورد بعضی از مشکلات روزمره که ما آنها را لعنت خدا میدانیم، اگر روزی آن مشکلات را حل کنیم و از آنها عبور نمائیم و برگردیم و دوباره پشت سرمان آنها را مشاهده و بررسی کنیم، شاید دریابیم که لعنتها برای ما رحمت خداوند بودهاند و چون ضرورت آنها را درک نمیکردیم، آنها را لعنت میدانستیم.
مانند همان شیر درنده برای گلۀ گوزنها.
البته ناگفته نماند؛ اگر تمرین نکنیم و فکر نکنیم و استقامت به خرج ندهیم، در زیر پنجهها و دندانهای تیز نیروهای تخریبی، قطعه قطعه خواهیم شد.
پس آن کنیم که فرمان است!
فرمان چه میگوید:
فرمان میگوید؛ انسان چیزی را به دست نمیآورد مگر با سعی و تلاش خودش.
فرمان میگوید؛ معمولاً هر مصیبتی به انسان وارد میشود، خودش با دستهای خودش، آن را برای خودش فراهم نموده است.
فرمان میگوید؛ انسان با حیوانات درنده متفاوت است، چون از عقل و شعور و اختیار برخوردار است.
در انسان ویژگیهایی وجود دارد که او را از سایر حیوانات متمایز میکند؛ مثل کمک به همنوع، از خودگذشتگی، شرافت، معرفت، انسانیت، محبت، جوانمردی و... .
براستی جوانمردی چه صفت نیکو و پرارزشی است که مانند دژی مستحکم از انسان در مقابل تمامی زشتیها و پلیدیها محافظت میکند و اینچنین است که برای انسانهای صالح؛ جوانمردی، بسیار لذتبخش و گوارا میباشد.
و اما نکتۀ دیگر:
اگر حس ما انسانها قوی شود؛ ولی تحمل آن را نداشته باشیم، در ما انفجار رخ میدهد و ما نیک میدانیم انفجار در اکثر اوقات با تخریب همراه است.
برای نمونه اگر در یک لحظه، حس بویائی و یا شنوائی ما صد یا هزار برابر قویتر شود چه اتفاقی رخ خواهد داد؟
ممکن است در لحظۀ اول بگوئیم این خیلی خوب است و یک امتیاز است؛ ولی حقیقت چیز دیگری است و حقیقت آن است که این موضوع، ادامۀ زندگی را برای ما کاملاً دشوار و سخت و غیرقابل تحمل خواهد کرد.
و یا در نظر بگیریم، اشخاصی میخواهند با رفتن به کلاسهای گوناگون، ظرف مدت خیلی کوتاهی، حسهای خودشان را قدرتمند کنند تا برای خودشان کسی شوند؛ به اسرار آگاه گردند، روی آب راه بروند، روحشان را در آسمان به پرواز درآورند، انرژیهای کیهانی را تصاحب نمایند، مریضها را شفا دهند و جنها را به تسخیر درآورند!
این اشخاص نمیدانند که با تحریک حواس، جایگاه حواس و ادراکات خود را ندانسته تغییر میدهند و چون نقطۀ تحمل و اطلاعات و آگاهی آنها در این قبیل مسائل بسیار پائین است، به سرعت گرفتار پریشانی، سردرگمی، بیماریهای جسمی و روانی، دیوانگی و غیره میشوند و در نهایت، جایگاه آنها خوردن انواع قرصهای آرام بخش و یا روان گردان، تنهایی و یا تیمارستان خواهد بود.
بنابراین به طور کلی اگر انسان بخواهد در هر جایگاهی قرار بگیرد؛ اول بایستی نقطۀ تحمل خود را با آن جایگاه برابر نماید، در غیر این صورت برای خودش و دیگران مشکل ایجاد خواهد کرد.
حال میتوانیم نمونههای زیادی را مطرح کنیم مثل مقام، منصب، پول، احترام، محبوبیت، قهرمانی، علم، عشق، محبت و... .
حتی در مورد پذیرش مسئولیتِ یک آبدارخانه، که اگر فرد تحمل نداشته باشد قطعاً دچار مشکل خواهد شد؛ بنابراین نقطۀ تحمل، در همه جا مطرح است.
تکیه برجای بزرگان نتوان زد به گزاف مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی
صورت مسئله اعتیاد
مضرات و فواید سیگار و درمان آن
وادی هفتم
در وادی یکم تا چهارم بر روی تفکر متمرکز شدیم و در وادی پنجم دانستیم که بایستی افکار و اندیشههای خود را از قوّه به فعل درآوریم و در وادی ششم، فرمانروائی عقل را به رسمیت شناختیم.
اکنون در مرحلهای قرار داریم که عقل بایستی با نیروهای خود، بعضی از مجهولات را کشف نماید تا راه درست را به ما نشان بدهد؛ پس در این وادی بحث را بر روی پیدا کردن راه ادامه میدهیم تا به اهمیت آن بیشتر پی ببریم، زیرا این مسئله، فوق العاده مهم است.
چه انسانها و دوستان زیادی از ما قربانی شدند، فقط به دلیل این که راه را پیدا نکردند و یا راه را اشتباه رفتند. چه بسیارند انسانهایی که قربانی شدند و زندگی آنها متلاشی شد، فقط برای این که راه را پیدا نکردند.
بعضی از آنها از هیچ تلاشی فروگذار نکردند و انسانهای مصمم و با ارادهای هم بودند؛ اما در اثر انتخابِ راه غلط، وسایل نابودی خود و دیگران را فراهم نمودند. حتی برخی که راه حل نهائی را برای حل مشکل خود پیدا نکردند دست به خودکشی زدند.
ما نمیتوانیم بگوئیم که آنها بیاراده بودند، چرا که ارادۀ فوق العاده قوی هم داشتند؛ اما جسم آنها، روان آنها و تفکر آنها به دلیل پیدا نکردن راهِ حل برای مشکلشان، از تعادل طبیعی خارج شده بود.
همیشه پیدا کردن راهِ صحیح برای حل مشکلات، در تمام زندگی نقش مؤثری دارد. چه انسانهای زیادی وارد دستههای گوناگون شده و به خیال خود راه درستی انتخاب کرده بودند و به فکر خود به مَرغزار میرفتند، درحالیکه سر از مسلخ درآوردند و نابود شدند و زمانی فهمیدند که کار از کار گذشته بود.
بنابراین یافتن راه؛ یکی از مهمترین و اصلی ترین مسئلهها میباشد، پس میگوئیم :
رمز و راز کشف حقیقت در دو چیز است؛ یکی یافتن راه و دیگری، آنچه برداشت می نماید.
حال بهتر است با وجود آنکه معنای کلی عنوان این وادی را میدانیم، باز هم معنای لغوی واژگان آن را بنویسیم:
- راز = مطلب پوشیده و پنهان، سِرّ
- رمز = راز نهفته، علامت مخصوص که از آن چیزی یا مطلبی درک شود. امر یا مطلب غیر مفهوم که برای حل آن، کلید لازم باشد.
- کشف = آشکار ساختن، پیدا کردن
- حقیقت = حق، اصل و منتهای هر چیز، راستی، درستی.
بنابراین برای کشف حقیقت و یا برای آشکار ساختن اصل هر موضوع یا حقیقتی که پنهان است، ما نیازمندیم تا رمز و راز آن را بگشائیم، که در اینجا رمزِ آن میشود؛ پیدا کردن راه یا مسیر حرکت، و راز آن؛ یعنی آنچه برداشت مینماید یا طی کردن و پیمودن راه یا مسیر حرکت تا رسیدن به حقیقت.
به عبارت دیگر برای باز کردن قفل هر دری یا صندوقی، اوّل بایستی کلید آنرا پیدا کرد و دوّم بایستی با کلید، اقدام به باز نمودن قفل نمود.
حال که صحبت قفل و کلید شد در نظر داشته باشیم؛ همیشه قفل سازان، بسیار و کلیدسازان، اندک هستند.
برای روشن شدن موضوع، باز هم از مثالی استفاده میکنیم؛ اگر ما در تهران باشیم و بخواهیم با اتومبیل خود به تبریز برویم، اولین کار این است که بایستی بهترین راه را پیدا کنیم و سپس حرکت کنیم و برای ما خیلی روشن است که پس از حرکت، تا زمانیکه فاصلۀ تهران - تبریز را طی نکرده باشیم هرگز به حقیقت که در اینجا همان اصلِ موضوع یا تبریز است، نخواهیم رسید.
اکنون اگر ما به صورت سرانگشتی به انسانها نگاه کنیم، گروهی از آنها هستند که برای انجام کارهای خودشان این قانون یعنی وادی هفتم را در نظر میگیرند و گروهی هم هستند که اصلاً به آن توجه نمیکنند، پس بیائیم انسانها را به صورت فرضی به دو گروه تقسیم کنیم و با کمی تفکر، نگاه کنیم که ما در کدامین گروه قرار داریم:
اولین گروه، کم خردان هستند.
اگر ما در این گروه قرار داشته باشیم نشانۀ آن اینستکه همیشه و اول، حرف میزنیم و بعداً فکر میکنیم و یا برای انجام هر کاری، اول بدون تفکر و بررسی، آن کار را انجام میدهیم و سپس وقتی که به مشکل برخورد کردیم به دنبال بررسی و راه حل میگردیم؛ بنابراین همیشه در حال ایجاد مشکل برای خود و دیگران هستیم و مرتباً بایستی به این و آن بگوئیم؛ نفهمیدم، متوجه نشدم، منظوری نداشتم، تقصیر خودم نبود، خیال میکردم، معذرت میخواهم!
بعضی وقتها هم تصور میکنیم بهترین راه، کوتاهترین و ارزانترین راه است و به خیال خام خود، میخواهیم کسی پیدا شود و با یک قرص یا یک وِرد و یا یک طلسم و یا یک انرژی کیهانی و یا با نقشۀ گنج، مشکل ما و یا بیماری ما و یا شکست عشقی ما را حل کند و در نظر نمیگیریم که؛
کَل اگر طبیب بودی، سَر خود دوا نمودی.
مثلاً شخصی که نان ندارد بخورد، ما از او نقشۀ گنج میخریم و یا فردی که سر تا پایش مملو از بیماریهای جورواجور است میخواهد با انرژی، بیماری ما را درمان کند. به راستی چرا چنین است؟
برای اینکه ما قبل از پیدا کردن راه و تعیین مسیر، حرکت میکنیم و در اکثر اوقات از بیراهه سر درمی آوریم.
گروه دوّم، خردمندان هستند.
اگر ما در این گروه قرار داشته باشیم، یکی از نشانههای آن این است که همیشه قبل از لب گشودن برای سخن گفتن، اوّل فکر میکنیم؛ چون میدانیم سخن گفتن، خود به نوعی تعیین مسیر است و یا برای انجام کار، اول با تفکر تمامی اوضاع و شرایط آن را از تمامی جهات بررسی میکنیم و سود و زیان انجام آن کار را مورد ارزیابی قرار میدهیم و سپس اقدام به عمل مینمائیم.
فرد خردمند میداند که بهترین و ماندگارترین گنج، گنج درون خودش است که بایستی آن را کشف نماید و اوقات خود را در بیغولهها برای پیدا کردن گنجِ زیر خاک تلف نمیکند، خصوصاً در مکانهایی که این کار، غیر قانونی است.
اگر ما در گروه خردمندان قرار داشته باشیم، به آرامی درخواهیم یافت که جهان و جهانها مملو از انواع و اقسام انرژی است و همینطور بانکهای جهان مملوّ از شمش و سکههای طلا، جواهرات و پولهای جورواجور و رنگ و وارنگ است و چون نیک میدانیم ذرهای از این پولها و جواهرات و طلاها را هرگز به صورت مجانی به کسی نخواهند داد، پس این خوش خیالی خواهد بود که انتظار داشته باشیم این انرژیهای ناشناخته را هم مجانی در اختیار ما قرار بدهند.
به اعتقاد فرد خردمند، این حرکتها و از ناشناختههای مرموز، یاری جستنها مانند پنیری است که در تله موش قرار گرفته و باعث میگردد شخص با دستان خودش درب خانه یا شهر وجودی و یا جسم خود را باز نماید و به انواع و اقسام انرژیهای مثبت و منفی، اجازۀ ورود به کالبد خودش را بدهد و باعث گردد پس از مدتی بسان دیوانگان، مانند صخرۀ گلی در هم فرو ریزد.
خردمند میداند؛ امروز ممکن است استادانی مجرب و کارآزموده و آگاه به انرژیها و یا آگاه به کائنات وجود داشته باشند، ولی این افراد بسیار کمیاب و نادر هستند، آنقدر کمیاب که شاید ما به ندرت در طول زندگی خودمان قادر به دیدن آنها باشیم، بنابراین هیچگاه بدون مطالعه و به سرعت، پای در این راه نخواهد گذارد.
پس خردمند برای یافتن هر راهی، اول تفکر و بررسی میکند تا صراط مستقیم را پیدا کند و صراط مستقیم یا راه مستقیم، راهی است که انسان را به مقصد راستین میرساند.
حال خواه مقصد، بهشت برین باشد یا رسیدن به یک هدفِ معقول و یا کشف یک حقیقت.
خردمند میداند که تمامی پیامبران و متفکرین و اندیشمندان، همه و همیشه میخواستند صراط مستقیم را به انسان نشان بدهند، یعنی همان یافتن راه؛ تا انسان به مقصد نیکوئی که همانا صلح، آرامش، آسایش، درستی و محبت است رهسپار گردد.
حال ممکن است پرسش شود، نشانۀ راه مستقیم چیست؟
با وجود اینکه همیشه یافتن راه و یا پیدا کردن صراط مستقیم، با اهمیت است؛ ولی رسیدن به مقصود و یا هدف، موضوع دیگری است، پس در وحلۀ نخست بایستی بدانیم که این راه ما را با سلامتی به مقصد ویا هدف میرساند و یا خیر؟
بنابراین یکی از نشانههای صراط مستقیم، رسیدن به هدف و مقصد با وضعیت مناسب میباشد، پس بایستی خوب بنگریم افرادی که قبل از ما از این راه رفتهاند؛ چگونه به مقصد رسیدهاند، آیا به مقصد رسیدهاند و یا از ناکجاآباد سر درآوردهاند و یا چند درصد از آنها سالم به مقصد رسیدهاند؟
البته ممکن است مقصد، فنا باشد و یا بقا.
اگر در صراط مستقیم باشد، فنا هم بقاست، اما به گونهای دیگر!
و بعضی راهها وجود دارد که فقط بایستی توسط پیشگامان و مکتشفین پیدا و گشوده شود که قانون دیگری دارد.
بهرحال در هر لحظه از زندگی، اتفاقاتی برای ما رخ میدهد که حتی بعضی از آنها بسیار ساده و پیش پاافتاده میباشند و ما بایستی نسبت به آنها عکسالعمل نشان بدهیم، البته چه بخواهیم و چه نخواهیم. در ضمن گاهی عکسالعمل نشان ندادن هم خود، عکسالعمل میباشد.
بُروز عکسالعمل ما نسبت به این اتفاقات گوئی راهی است که ما یافتهایم و پای در درون آن میگذاریم تا به مقصد برسیم حال ممکن است مقصد؛ نقطۀ خوب همراه با شادی و محبت و صلح و آرامش و آسایش باشد و ممکن است مقصد؛ نقطهای طوفانی همراه با زمین لرزۀ توأم با گرد و غبار و فروریختن آوار بر سرمان باشد. مثل یک برخورد و در گیریِ کوچک در منزل یا محل کار و یا کوچه و خیابان و یا پارک!