نویسنده مدیر

کارگاه آموزشی یکشنبه ۱۴ فروردین ماه

هشتمین جلسه از دور دوم کارگاههای آموزشی عمومی کلینیک شفای سبز به استادی مسافر احسان، نگهبانی مسافر نازی و دبیری اینجانب احمد با دستور جلسه الهام از رمضان در روز یکشنبه مورخ چهاردهم فروردین ماه ۱۴۰۱ راس ساعت ۱۷:۳۰ دقیقه آغاز بکار نمود. خلاصه سخنان استاد: متد و روش درمان dst از ماه رمضان الهام گرفته شده است. زمانی که جناب مهندس دژاکام روزه می‌گرفتند، به وعده های مصرفی خود نظم دادند و درمان ایشان شروع شد و این روش درمان به مرور زمان کامل‌تر شد. در ماه رمضان روزه گرفتن برای سفر اولی ها منعی ندارد، می‌توانند داروی خود را مصرف کنند و روزه هم بگیرند ولی ترجیحا این کار را نکنند بهتر است چون فشار زیادی به جسم آنها وارد می‌شود. ولی سفر اولی ها می‌توانند در روز چند ساعت را برای خودشان درنظر بگیرند و آن ساعات را روزه باشند تا از این ماه بی بهره نمانند. اما سفر دومی ها هرکسی به اندازه توان خود باید روزه بگیرد. روزه برای جسم و فکر انسان و مدیریت انرژی مفید است. روزه هم سیستم جسم انسان را بازسازی می‌کند و هم به پالایش فکر و روان انسان کمک می‌کند. خداوند در قرآن به روزه اشاره کرده است و قطعا وعده خداوند دروغ نیست و روزه برای انسان فواید زیادی خواهد داشت.
ادامه مطلب...

خلاصه سی دی وادی اول

وادی به مسیرهایی گفته می‌شود که دارای آبادی است.به این آبادی‌ها کلمه وادی اطلاق می‌شود.ممکن است مفاهیم دیگری داشته باشد مثلاً شما می‌خواهید به شهری بروید و در این مسیر باید آبادی‌های زیادی را پشت سر بگذرانید.برای خروج از مشکل یا بن‌بست چهارده وادی طراحی‌شده که باید چهارده‌تا را طی کنی تا در وادی چهاردهم از تاریکی خارج شوی .در نوشتارهای عطار هم از وادی صحبت شده و دقیقاً هفت وادی دارد.

تفکر یک حرکت ذهنی است.یک حرکت درونی است هنوز نمی‌دانیم که این حرکت درونی چگونه انجام می‌گیرد.از یک نقطه حرکت می‌کنیم به نقطه‌ای دیگر می‌رسیم .ممکن است از یک مجهول حرکت کنیم به یک معلوم برسیم یا از یک معلوم ناقص حرکت کنیم به یک معلوم کامل برسیم یا از یک معلوم حرکت کنیم به یک مجهول برسیم.به‌عناوین‌مختلف می‌توانیم این حرکت ذهنی را انجام دهیم.

ساختار یعنی ساختمان ،یعنی چیزی که می‌خواهیم به وجود آوریم.هر کاری که می‌خواهیم انجام دهیم یک ساختار تلقی می‌شود.حتی نهار خوردن یک ساختار محسوب می‌شود.و هر ساختاری با یک فکر شروع می‌شود در اینجا گفته می‌شود باید ببینیم چگونه همه‌چیز پیدا می‌شود یا خلق می‌شود.هر چیزی که بخواهد خلق شود اول نیاز به یک تفکر دارد.از صندلی گرفته،میز،لیوان و ....

در ابتدا یک فکر بوده که به عمل رسیده است.اگر فکر یا تفکری نبود آنشی به وجود نمی‌آمد.در مسائل جزئی هم همین‌طور است و در مسائل کلی هم همین‌طور.همان‌طور که خداوند می‌گوید شو شود .بنابراین همه انسان‌ها برای پیدا شدن هر فعلی و هر عملی باید فکر کنند .وقتی می‌خواهیم فکر کنیم باید چیزهایی وجود داشته باشد که به انسان‌ها کمک کندوان احیا ،القا متحرک است.

القا:القا نیرویی است که از بیرون به شما کمک می‌کند.مثلاً نیروی القا می‌تواند در تفکر مثبت باشد که القاءمثبت را انجام می‌دهد و اگر تفکر یک تفکر منفی باشد القاءمنفی انجام می‌شود.القاء یعنی موضوعی یا چیزی به چیز دیگری انتقال پیدا کند .مثلاً اگر در سیمی برق باشد این برق به سیم بغلی نیز منتقل می‌شود.وقتی با دوست‌های خوبی در کنگره نشست‌وبرخاست دارید سفر خوبی داشته و انسان‌های خوبی هستند که مسائل مثبت را به شما القاءمی‌کنند حتی اگر حرفی هم نزنند و در کنار شما باشند به شما انرژی مثبت را منتقل می‌کنند.

و اگر آدم به‌هم‌ریخته‌ای باشد و اگر چیزی هم نگوید انرژی شما را می‌گیرد.پس آدم حال خراب می‌تواند به انسان مطالب منفی را القاء کند و یک آدم مثبت و خوب می‌تواند در کنار شما بدون اینکه حرفی بزند مطالب مثبت خود را به شما القاء کند.پس اگر به‌طرف مثبت بروید نیروی القاءمثبت وجود دارد و اگر به‌طرف منفی بروید نیروی القاء منفی وجود دارد.

احیا:احیا یعنی ساخته‌شدن،نیرویی که می‌سازد پس بدن انسان قادر است خودش را احیا کند.اگر شما شرایط را به وجود بیاورید می‌تواند خودش ،خودش را احیا کند .یک درختی که خراب است می‌تواند خودش را احیا کند.

تحرک:نیرویی است که در همه‌جا موجود است که می‌تواند ما را به حرکت درآورد یا کسی باعث حرکت ما شود.

به عبارتی همه‌چیز مانند صفحه سفید نقاشی است وقتی می‌خواهد ساختار به وجود آید اول صفر است و مثل صفحه سفید نقاشی است ولی ذره‌ذره تصویر پدیدار می‌گردد.و حالا یا تصویر زیبایی است یا تصویر زشتی است که بستگی به استاد نقاشی دارد.حالا بعضی‌ها تابلویی که می‌کشند از ناامیدی‌هاست.من چه‌کار کنم ؟چرا من؟و همیشه یاس و ناامیدی است و این تصویر کاملاً جدی است.این پدیدار کردن دست ماست.ما باید با لحظه مسیر را روشن کنیم.مثلاً می‌خواهید بروید شمال.برایتان مهم نیست از کدام مسیر و جاده بروید.حرکت می‌کنید می‌بینید که جاده هراز بسته است وبرمی‌گردید از جاده چالوس می‌روید و می‌بینید جاده یک‌طرفه است برمی‌گردید چون هیچ‌گونه تفکر و مطالعه‌ای نداشته‌اید.

در مسیر زندگی هم اگر تفکر نکنیم جا می‌مانیم .پس در هر مسئله‌ای باید تفکر کنیم چون همه‌چیز ذره‌ذره پدیدار می‌شود و تصویری که به وجود می‌آید آن تصویر را ما پدیدار می‌کنیم.ما به وجود آورنده آن هستیم .ما هرچه فکر کنیم همان هستیم.ما اگر فکر کنیم انسان بی‌عرضه‌ای هستیم بی‌عرضه خواهیم شد.اگر تفکر کنیم که انسان افسرده‌ای هستیم ، افسرده خواهیم شد.اگر فکر کنیم انسان بیماری هستیم ،بیمار خواهیم شد.بعضی انسان‌ها خودشان ،خودشان را بیمار می‌کنند برای اینکه ترحم دیگران را جلب کنند و دل دیگران به حالشان بسوزد خود را بیمار نشان می‌دهند و برای اینکه ترحم دیگران را جلب کند خودش ،در وجود خودش این بیماری را مطرح می‌کند و جالب اینجاست که این بیماری‌ها را می‌گیرد.انقدر می‌گوید که من سرطان دارم که ممکن است سرطان بگیرد.هرچه فکر کنیم همان است.اگر به حل مشکلات و بیماری‌مان ایمان و اعتقاد نداشته باشیم هیچ موقع حل نخواهد شد.

شو شود در هستی یک راز است .شو شود (کن‌فیکون)فقط مال خداوند نیست.مال انسان نیز هست.ولی برای انسان‌ها  یک‌زمان و شرایطی می‌خواهد.پس ما هرچه بگوییم همان خواهد شد.اگر بگوییم مشکل ما حل نمی‌شود مشکل ما هرگز حل نخواهد شد.اگر بگوییم بیماری‌مان خوب نمی‌شود آن بیماری هرگز درمان نمی‌شود باید امید داشته باشیم.

پس‌تصویر از ماست که چه تصویری یا چه نقاشی‌ای را ترسیم کنیم. در هر موضوعی هرچه فکر کنیم همان خواهد شد.پس برای اینکه تصویر به وجود بیاید باید اول تفکر کرد.چیزی که وجود دارد این است که ما درگیر یکسری از مسائل و مشکلات هستیم.وقتی مسئله و مشکلی هست تمام انرژی را صرف این می‌کنیم که چرا این مشکل به وجود آمده است.مهم است که فکر کنیم چرا مشکل به وجود آمده ولی مهم‌تر این است که فکر کنیم چگونه مشکل حل شو.د.به هر دلیلی سقف اتاق ریخته و باید سقف را درست کنیم وقتی درست کردیم آن‌وقت می‌توانیم فکر کنیم که چگونه و چه‌کاری انجام دهیم که سقف نریزد.

چیزی که مهم است این است که مشکل را حل کنیم و بعد برسیم به این‌که چرا مشکل به وجود آمده است.

کسی که مشکل دارد از قیافه‌اش معلوم است و قیافه‌اش ناآرام است .همه‌جا دنبال صلح و آرامش هستیم .در اثر ایجاد مشکل در زندگی هرج‌ومرج به وجود می‌آید باید ارزیابی کنیم در چه شرایطی هستیم،در چه نقطه‌ای هستیم و حرفمان این است که کجا می‌خواهیم برویم.اگر هرروز بگوییم هرچه خدا می‌خواهد یا بخواهد فایده‌ای ندارد.خداوند به تو اختیار داده و راه را نشان داده خودت باید انتخاب کنی.پس ما باید حلش کنیم که کجای کار قرار داریم و هدفمان چیست.

برخی از انسان‌ها می‌خواهند یک‌روزه مشکل را حل کنند ولی امکان‌پذیر نیست.حل بعضی از مشکلات و مسائل در طول چند روز و باید زمان بدهیم تا مشکل حل شود.اول باید فکر کنیم که آیا می‌خواهیم فکر کنیم.اگر می‌خواهیم فکر کنیم به چه موضوعی فکر کنیم.

فکر باید مثل تابلویی باشد که به درد گالری بخورد و قابل‌عرضه باشد.گاهی ممکن است فکری کنید که به درد نخورد به یکسری چیزها نباید فکر کنید چون وقت ما را می‌گیرد.به چه چیزهایی نباید فکر کرد؟مثلاً مریضی‌ای گرفتیم نباید به آن فکر کنیم.افکارمان به‌گونه‌ای است که می‌خواهیم کاری کنیم که مورد تأیید دیگران قرار بگیریم.مشکلات زندگی نشان می‌دهد که خوب فکر نکرده‌ایم.

ما باید نقشه‌ای بریزیم که چگونه مشکل را حل کنیم. ممکن است نقشه شما به‌گونه‌ای باشد که چند سال دیگر به نتیجه برسد.باید نقشه‌ها حساب‌شده و ماهرانه باشدکه شکست نداشته باشد.نمی‌خواهیم یک نقشه بسیار بزرگ بکشیم.نقشه‌ای بریزیم که مشکل را به‌آرامی حل کنیم.اگر هر مشکلی از سنگ هم سخت‌تر باشد می‌توانیم با همان آب،سنگ را خردکنیم.باید واقع‌بینانه به قضیه نگاه کنیم.اگر خوب نگاه کنیم ،می‌بینیم که با خواست و اراده مشکل را نمی‌توان حل کرد.بااراده نمی‌توانیم از درخت بالا برویم،باید قدرت بدنی و قوت و فوت‌وفن و هدف مشخصی داشته باشیم تا مشکل حل شود.

مشورت می‌کنیم ولی تصمیم نهایی را خودمان می‌گیریم.که اعتمادبه‌نفس ما بالا برود.خلقت، سازمان و تشکیلاتی است که به‌دقت کارش را انجام می‌دهد.و اگر به‌طرف ارزش‌ها بروید موردحمایت نیروی مافوق قرار می‌گیرید.اگر چشم دل را بازکنید نیروی قدرت مطلق را می‌توان حس کرد.اگر ما به خدا توکل کنیم در خیلی جاها می‌توان آن را حس کرد و لمس کرد و می‌تواند به ما خیلی یاری برساند و یک تکیه‌گاه مناسب برای ما است.و برای این نیرو ،دین و مذهب و نژاد و قوم فرقی نمی‌کند.

اگر مشکلی یا مطلبی در زندگی‌مان داریم یا زندگی‌مان آشفته است به خاطر آن اندیشه و فکری است که خودمان به وجود آورده‌ایم.

بنابراین با تفکر و اندیشه و درایت می‌توان بهترین مسیر را به وجود آورد.اگر می‌خواهید به کسی ناسزا بگویید اول تفکر کنید .هر قولی می‌دهید و هر حرکتی انجام می‌دهید اول تفکر کنید.

انسان‌هایی که کمتر دچار مشکل می‌شوند عقلشان قبل از زبانشان است ، قبل از اینکه کلامی بگویید ابتدا با عقل آن را بررسی کنید سپس به زبان بیاورید.

با تفکر می‌توان به‌فرمان عقل رسید ما همان چیزی هستیم که فکر می‌کنیم.تفاوت بین انسان‌ها و موجودات دیگر در همین تفکر است.

منبع وبسایت کنگره 60

ادامه مطلب...

رمضان

فرا رسیدن ماه مبارک رمضان بر همگان مبارک باد. کلاس های آموزشی کلینیک از امروز طبق روال سابق(17:30 الی 18:30) برگزار خواهد شد و همچنین کلاس های مثنوی از ساعت 16 الی 17 فعالیت خود را آغاز می کند.
ادامه مطلب...

تغییر حس

حس اولین قوه به کار گیری عقل است. اطلاعات توسط حس (گیرنده و فرستنده) دریافت می شود و سپس مفاهیم مرتبط با دریافت های موجود توسط عقل تداعی خواهد شد.
ادامه مطلب...

ساعت برگزاری کلاس ها در ایام عید

سلام به همه دوستان، سال نو مبارک همگی باشه. کلینیک در ایام تعطیلات از ساعت 10:30 الی 16 در خدمت بیماران محترم خواهد بود و همچنین کلاس های درمانی از 14 الی 15:30 تشکیل خواهد شد.(این ساعات مختص ایام عید بوده و از چهاردهم به روال قبل برخواهد گشت.)
ادامه مطلب...

وادی یا راه یازدهم

چشمه­ های جوشان و رودهای خروشان همه به بحر و اقیانوس می­رسند.

آنگاه که روشنایی آبستن تاریکی بود، اهریمن از فرمان سرپیچی کرد. گویی نقطه­ ای سیاه و تاریک از دل روشنایی ها زاده شد و حرکت خود را آرام و خزنده برای تاختن به جهان روشنایی­ ها آغاز کرد تا ظلمت و تاریکی را گسترش دهد و برتری خود را نسبت به انسان در مقابل قدرت مطلق، به اثبات برساند.

اهریمن، یاران و نیروهایی را در لامکان گرد آورد و گفت:

به انسان یک ویژگی داده شده که ما فاقد آن هستیم و ما برای اثبات شایستگی و برتری خود بایستی انسان را از طریق الهام و القاء، از سیر صعودیش منحرف نماییم.

ما فقط از طریق الهام و القاء می­توانیم او را به طرف ضدارزش­ها سوق دهیم؛ به عبارت دیگر، تنها می­توانیم از او دعوت کنیم، ما اجازۀ اقدام دیگری را نداریم چون اختیار انسان محترم شمرده شده ­است.

مطمئن باشید انسانهای زیادی به جرگۀ ما خواهند پیوست؛ زیرا انسان موجودی است با دو ویژگی، خوبی و بدی.

آنها موجوداتی حریص، زیانکار، ناسپاس و پنهان کنندۀ خدای خود هستند، مگر اندکی از آنها که عمل صالح انجام می­دهند و دیگران را به صبر و محبت توصیه می­کنند.

از آنجایی که قلمرو جهان مادی و جسم خاکی یا مادیات به انسانها داده شده، لذا کلیدی­ترین موضوع، ماده و مادیات است.

توجه داشته باشید به انسان هشداری هم بدین مضمون داده شده است:

 اگر بر مادیات سوار باشی نیمی از قدرت اهریمن را شکست داده­ای؛ اما اگر مادیات بر تو سوار باشد، بدان که صددرصد تو را شکست خواهد داد.

از اسب پیاده شدن، همانقدر مهم است که بخواهی بر اسب سوار شوی.

اهریمن این گونه ادامه داد:

انسانها با قوانینی بسیار مستحکم که از طرف قدرت مطلق اعلام گردیده، در حال زیستن و فراگیری هستند و نابودی این قوانین امکان­پذیر نیست؛ ولی تحریف و مخدوش کردن آنها میسّر است.

تعادل؛ قانون است ولی افراط و تفریط، خواست ما.

یورش آغاز گردید؛ بازار دروغ، کینه، دشمنی، خیانت، حسادت، ترس و اضطراب رواج یافت. خور و خواب، تولید مثل و لذت جویی، مال اندوزی، تصاحب سرزمین­های مختلف، حکم­فرمایی، جنگ و خونریزی توسط بشر بالا گرفت، گویی درب­های الهامات الهیِ آسمان به سبب نافرمانی بشر و نفوذ نیروهای اهریمنی بسته شد و قدرت در جسمیت، تحت فرمان نیروهای مخرب قرار گرفت و برای اینکه انسان را به سمت افکار خود سوق بدهند، برای آنها وسایل خوشی و لذتهای زودگذر گوناگونی را مهیا کردند.

در این شرایط؛ الهامات خیر و مثبتِ کمی ارسال می­شد و همۀ موجودات به خصوص انسان، بسیار در درد و رنج بودند. هر کس توان مالی و اندیشۀ بسیار داشت، می­توانست بماند و در نبود اینها شکست حتمی بود.

جدال برای بدست آوردن بود؛ برای نگهداری، چندان نیرو به خرج نمی­دادند. طوری بود که گویی اهریمن­ها در قلمرو الله شورش کرده­اند.

در این وضعیت؛ انگشت اهریمن به طرف خطرناکترین و مهلک­ترین موضوع نشانه رفت و تیر زهراگین خود را که مربوط به جادوی هفت رنگ بود رها نمود و جادوی هفت رنگ، چیزی نبود مگر خمر!

خمر به مفهوم حجاب، پرده یا پوشش است؛ یعنی آنچه که روی اندیشه، عقل و شخصیت انسان را بپوشاند، بطوریکه خوب را از بد و زشت را از زیبا و راست را از دروغ تشخیص ندهد.

مثل؛ تریاک، حشیش، کوکائین، مشروبات الکلی، گیاهان و قارچهای توهم­زا، و حتی افکار و اندیشه­های مسموم­ و مخرب، و در نهایت مواد مخربی که در آینده به دست بشر به صورت صنعتی ساخته خواهد شد که در خارج کردن انسان از حالت تعادل، نقش بسزائی خواهد داشت که تحت نامهای مجاز و غیرمجاز ارائه خواهند شد.

در این هنگام اهریمن از این میان، وجود گلی زیبا و وحشی به نام خشخاش را که یکی از مفیدترین و شفابخش­ترین و مهمترین گیاهان دارویی بود، مطرح کرد و گفت:

اگر این گیاه در دست حکیم حاذق باشد، شفاست و حیات است و اگر به دست مردم عادی باشد، زهریست شیرین و به ظاهر گوارا!

و دوباره گفت:

این گیاه را و همینطور سایر مواد را در میان مردان، زنان، پیران و جوانان نیرومند و سالم، به بهانۀ سرخوشی و رسیدن سریع به محدودی از خواسته­هایشان هدیه کنید و دعوت به استفاده کنید تا جنگاورترین و متفکرترین و زیباترین انسانها را تبدیل به ترسوترین و بدبخت­ترین و زشت­ترین انسانها گرداند.

فرمان اهریمن اجرا شد و در طی هزاران سال، انواع خمر گسترش یافت و مردان و زنان و پیران و جوانان بسیاری را به اعماق تاریکی­ها سپرد.

در این شرایط اهریمن لبخندی زد و گفت:

مرحلۀ دوم خمر را اجرا کنید!

ناگاه یکی از متخصصین از میان جمع متخصصین دانشمند با کمال نادانی گفت؛ من از عصارۀ تریاک ماده­ای را کشف کرده­ام که برای درمان اعتیاد به تریاک مفید است. بلافاصله دیگران باور کردند و هروئین پا به عرصۀ حیات گذاشت که دهها بار مخرب­تر از تریاک و هر نوع مواد اعتیادآور دیگر بود که تا آن زمان شناخته شده بود.

باز اهریمن لبخندی زهراگین زد و گفت:

مرحله یا فاز سوم را آغاز نمائید!

اینبار خطرناک­ترین و مهلک­ترین مواد خمر صنعتی را در آزمایشگاههای علمی تولید کنید و تحت نام و پوشش داروهای مفید و شفابخش و نیروزا مثل اکستازی، شیشه و ... به جوامع مختلف سرازیر نمائید تا پول فراوانی برای خودتان و قتل و جنایت و دیوانگی و فساد را برای بشریت به ارمغان بیاورد. زود باشید، شروع کنید!

حال ای عزیز، اگر این موضوع را واقعیت مسلم بگیریم، باز هم حقیقت جای دیگر و چیز دیگر و هدف دیگری است؛ زیرا خداوند، حکیم و دانا و تواناست و خود تدبیر می­کند و او وجود نیروهای تخریبی و انسانهای پلید و اهریمنی را برای وجود هستی به عنوان یک نیروی مکمل، لازم دانسته تا انسان به درجه­ای از فهم برسد و با استفاده از عقل سلیم به جایگاهی برسد تا بداند کدام کار درست و کدام کار غلط است و توان اجرای عمل سالم را نیز داشته باشد.

بنابراین ما برای خروج از ظلمت و این جهنم، هیچ راهی نداریم؛ مگر اینکه به ریسمان الهی چنگ بزنیم، که اصل ریسمان الهی، محترم شمردن و اجرای فرامین و قوانین اوست. این قوانین به گونه­ای است که از بدوی­ترین تا   متمدن­ترین و از بی­دین­ترین تا دیندارترین مردمان، همه و همه آنها را قبول دارند، چون کاملاً پسندیده و عقلانی هستند.

قوانین چه می­گویند؟:

می­گویند؛ دروغ نگو، دزدی نکن، خودبین مباش، ربا نخور، گمان بد مبر،   رشوه نخور، عیب جو نباش، کم­فروشی نکن، ترش­روی مباش، فساد نکن،   مواد مخدر مصرف نکن، پیمان­شکن مباش، خیانت نکن، حق را ناحق نکن، عدالت خواه باش، مهربان باش، به درماندگان کمک کن، تفکر کن و تعقل کن.

حال اگر هر فردی در هر دین و مذهبی، تمام مراسم آئینی و ظاهری دین خود را به جا آورد؛ ولی قوانین ذکر شده را محترم نشمارد و اجرا نکند، بی­دین­ترین فرد و از پیروان اهریمن خواهد بود.

بنابراین اجرای قوانین توسط انسان شرایطی را برای او به وجود می­آورد تا در بهترین حالت، به زیستن ادامه دهد.

و امّا تاکنون ده وادی را پشت سر گذاشته­ایم که تمامی آنها برگرفته از قوانین می­باشند و قادر هستند ما را از ظلمت خارج کنند تا به طرف نور حرکت کنیم.

وادی اول؛ با تفکر ساختارها آغاز می­گردد، وادی دوم ... و وادی دهم؛ صفت گذشته در انسان صادق نیست، که آموختیم برای تغییر صفت گذشته، تنها یک راه وجود دارد و آن هم تهذیب اخلاق و یا پالایش به مفهوم تزکیه می­باشد.

برای انجام این مهم یا تزکیه؛ تفکر سالم، ایمان سالم، عمل سالم، حس سالم، عقل سالم و عشق سالم همراه با آموزش و تجربۀ مفید لازم است که به آرامی همۀ این موارد را در طول زمان فرا می­گیریم.

در وادی یازدهم؛ قانون چشمه­های جوشان و رودهای خروشان که همه به بحر و اقیانوس می­رسند، مطرح می­گردد.

چنانچه وادی­های گذشته و موارد فوق­الذکر را به انجام رسانده باشیم و یا به انجام برسانیم، قطعاً تبدیل به چشمه­ای جوشان و سپس رودی خروشان      می­گردیم و اگر جام ما در شروع وادی اول، خالی و یا هم اکنون نیمه پر باشد، عاقبت با تلاش و کوشش خودمان و با تزکیۀ لازم و امیدواری به زندگی پُر خواهد شد.

اکنون برای اینکه شرایط و چگونگی تبدیل شدن انسان به چشمۀ جوشان را مطرح کنیم، چشمه­های جوشان طبیعت را الگو قرار می­دهیم و آنها را بررسی می­کنیم.

یک چشمۀ جوشان، بایستی دو ویژگی داشته باشد:

  1.  منابع آب ذخیره شده.
  2.  اختلاف ارتفاع یا اختلاف پتانسیلِ منابع آبی با دهانۀ خروجی چشمه به منظور ایجاد فشار برای جوشش چشمه.

بنابراین انسان هم برای اینکه تبدیل به چشمۀ جوشان گردد، همانند چشمۀ آب، نیاز به دو ویژگی دارد.

  1.  منابع اطلاعاتی صحیح در مسیر دانایی.
  2.  اختلاف پتانسیل درونی و بیرونی برای کسب انرژی.

در مورد منابع اطلاعاتی صحیح برای رسیدن به دانایی، تاکنون به قدر کفایت در وادی­ها و جزوۀ یک و دویِ جهان­بینی بحث کرده­ایم و امّا در مورد اختلاف پتانسیل یا اختلاف ارتفاع، کمی توضیح می­دهیم:

انرژی پتانسیل؛ مربوط به اختلاف ارتفاع است، به همین دلیل منابع آب را در ارتفاع قرار می­دهند تا انرژی پتانسیل فراهم شود و آب با فشار از لوله­ها خارج گردد.

به انرژی یا قدرتی که باعث می­شود آب با فشار از لوله خارج گردد، انرژی پتانسیل گفته می­شود.

بهرحال برای انسان هم می­توان این انرژی پتانسیل را به گونه ­ای دیگر توصیف کرد تا موضوع را متوجه شویم، زیرا ما شدیداً به این نیرو نیاز داریم.

اگر انسان از نظر درونی و بیرونی جایگاه خود را به طرف ارزش­ها تغییر بدهد و صعود کند، در او ایجاد انرژی می­نماید که این انرژی بستگی به تغییر جایگاه دارد؛ مثل فردی دیپلمه که در دانشگاه قبول می­شود، یا ورزشکاری که در مسابقات قهرمان می­شود، یا کودکی که صاحب دوچرخه می­شود و یا بیماری که پس از سالها بیماری به درمان می­رسد.

این موضوع یکی از شاهکارهای کسب انرژی برای انسان است که بلافاصله پاداش خود را از کارهای خوب می­گیرد.

برای نمونه فردی که یکصد کیلوگرم وزن دارد و اقدام به کاهش وزن می­کند، اگر پس از گذشت یک ماه موفق شود مثلاً سه کیلوگرم از وزن خود را کاهش دهد، این عملِ کاهش وزن در او ایجاد انرژی پتانسیل می­کند که باعث بوجود آمدن قدرت و اعتماد به نفس زیادی در شخص می­گردد.

پس از گذشت زمانی نسبتاً کوتاه اگر شخص اقدامات کاهش وزن خود را متوقف کند، این انرژی ذخیره شده به اتمام می­رسد؛ بنابراین عملیات کاهش وزن بایستی تا زمانیکه شخص به وزن مطلوب می­رسد ادامه داشته باشد، البته کاهش بایستی در طول زمانِ مطلوب و به آرامی انجام پذیرد.

حال اگر شخص دست از تلاش بردارد و به وزن گذشته برگشت نماید، اختلاف پتانسیل را از بین برده و این مسئله باعث ایجاد غم و اندوه و عدم اعتماد به نفس در او می­گردد و یا مثل شخصی که در یک سیستم، فردی عادی است و موقعی که یک مسئولیت کوچک به او داده می­شود، بلافاصله جایگاه او از حالت سکون تغییر می­کند که باعث ایجاد اختلاف پتانسیل در جایگاه درونی و بیرونی او می­شود که سبب شادی یا کسب لذت در او می­گردد.

این موضوع از مسئولیتهای کوچک تا مراتب خیلی بالا ادامه دارد؛ بهمین دلیل در کنگره می­گویند هر کس خدمت کند حالش خوب می­شود، بخصوص خدمت داوطلبانه که تغییر جایگاه را به ارمغان می­آورد.

این خدمت ممکن است از جارو کردن و شستن زمین آغاز گردد و به مراتبِ بالاتر برسد. وقتی که کسی خدمت می­کند؛ دیگران برای او ارزش قائل هستند، دوستش دارند و این سبب ایجاد انرژی در او می­گردد.

بنابراین برای چشمۀ جوشان شدن؛ بایستی مرتباً با حرکتهای سالم، ایجاد اختلاف پتانسیل نمود تا انرژی لازم برای ادامه، مهیا گردد.

همانطوریکه گفته شد انرژی پتانسیل در انسان در اثر تغییر جایگاه و یا به زبان فیزیک، تغییر ارتفاع به وجود می­آید؛ اگر این تغییر جایگاه به طرف ارزش­ها و یا بالا باشد باعث صعود می­گردد و انرژی پتانسیل مثبت را به وجود می­آورد که در انسان باعث ایجاد لذت و کسب آرامش می­گردد و اگر به طرف ضدارزش­ها و یا پائین باشد، مثل مصرف الکل و مواد مخدر، دزدی، رشوه خواری، خراب کردن حال دیگران و ... باز هم برای فرد در اثر ایجاد اختلاف ارتفاع به طرف پائین و یا تغییر جایگاه انرژی پتانسیل، انرژی از نوع منفی مهیا می­گردد که باعث ایجاد لذتی می­شود که معمولاً با دلهره همراه است.

اگرچه این انرژی را انرژی منفی اطلاق می­کنیم، ولی بهرحال انرژی، انرژی می­باشد؛ ولی چون در نهایت این انرژی باعث تخریب خود فرد می­گردد آن را انرژی منفی نامیده­ایم، مانند نارنجکی که اول پوستۀ خودش را قطعه قطعه می­نماید و بعد دیگران را، و در نتیجه، انرژی منفی در دراز مدت، شخص را به باتلاق و یا گنداب هدایت می­کند.

انرژی منفی معمولاً از طریق تخریب خود و یا دیگران و یا به عبارتی از طریق سرقت به وجود می­آید.

مثل کسی که حق و یا حقوق و یا اموال و یا حال دیگران را سرقت می­نماید و یا انرژی ذخیره شدۀ خود را از طریق مصرف مواد مخدر و یا ناامیدی و ناله کردن، زد و بند، سرقت، ربا خواری و رشوه خواری به دست می­آورد و یا فردی که با خراب کردن و یا گرفتن حال دیگران، کسب انرژی می­نماید.

بنابراین هر کس؛ با تدبیر و یا بدون تدبیر، با عقل و یا بدون عقل، با عشق و یا بدون عشق، با ایمان و یا بدون ایمان، با تفکر و یا بدون تفکر، با حس درون و یا با حس بیرون، هر چند کوچک، گویی مانند چشمۀ آب عمل می­کند که این موضوع مربوط به خواسته­ ها و مراتب نفس شخص می­باشد.

یکی چشمه­ای خشک و خنثی، یکی چشمه­ای با آب زلال و یکی چشمه­ای با آب گندیده و دیگری چشمه­ای با آب زهراگین.

بنابراین خلقت؛ وجود نیروی منفی و ظلمت را برای ایجاد انرژی پتانسیل به عنوان یک نیروی مکمل، لازم دانسته و هر کس و یا هر نفس، خود اختیار کامل دارد تا انتخاب کند؛ زشتی را یا زیبایی را، بدی را یا نیکی را، کژی را یا    راستی را، حقارت را یا سرفرازی را، ترس را یا شجاعت را، عشق را یا نفرت را و در نهایت دوزخ را یا فردوس را.

بنابراین گویی قانون اصلی خلقت به زبان بی زبانی چنین بیان می­کند:

کسانی که همیشه در حال بازپرداخت آنچه که دریافت نموده­اند هستند، چه مادی و چه معنوی (حداقل زکات آن)؛ همیشه مانند چشمه­ای زلال و سرشار از انرژی و شادی و شعف هستند و کسانی که هر چه دریافت می­نمایند، درعوض هیچ گونه پرداختی ندارند و همه چیز را برای خود و یا خانوادۀ خود می­خواهند، گویی تبدیل به شوره­زار یا کویری می­شوند که هیچ گونه روئیدنی در آن نمی­روید و همیشه در گرمای کویر منتظر طوفان­های شن می­باشند، چون گیاهی نکاشته­اند که از طوفان شن جلوگیری نماید.

همانگونه که چشمه­ها منابع آبی بسیار متفاوتی دارند؛ انسانها هم دقیقاً دارای مراتب دانایی گوناگونی هستند و ما بایستی با دریافت دانش و آگاهی لازم و پیروی از قوانین، مرتباً منابع ذخیره شدۀ درون خود را زیاد و با حرکت­ها و جهش­های لازم، ایجاد انرژی نماییم تا تبدیل به چشمه­ای جوشان گردیم.

حال برمی­گردیم به رود خروشان:

همانگونه که چشمه ثابت است؛ ولی منابع آبی چشمه بایستی جاری گردد و پس از طی مسافتهای زیاد و عبور از مناطق صعب­العبور مثل کوهها، دره­ها، صحراها و بیابانها و شکافتن آنها، خود را به بحر و اقیانوس برساند و اگر چشمه، قدرت جوشش لازم را نداشته باشد، رود جاری شده از آن پس از طی مسافتی، بدون قدرت لازم و بی­پشتوانه می­شود و به یک باتلاق منتهی می­گردد، انسان هم به همین گونه است.

انسان بایستی منابع اطلاعاتی را مرتباً دریافت کند و هیچ گاه نبایستی دریافت او متوقف گردد و با ایجاد حرکت­های آرام، جهش­های لازم برای کسب انرژی را به وجود آورد تا در مسیر زندگیِ بهتر، یعنی همان صراط مستقیم حرکت نماید.

جسم انسان هم از دیدگاهی مانند چشمه ثابت است؛ اما اندیشه و روح و روان او و آنچه او به وجود می­آورد و یا از خود اثر می­گذارد، دائماً در حرکت و پرواز می­باشد.

رود خروشان می­داند که بستر او یا مسیر حرکت او هموار نیست و موانع عظیمی در سر راه او قرار دارد؛ ولی او پروایی در سر ندارد، با تلاش از کوهها و دره­های مخوف عبور می­کند و تمامی سنگها و قلوه­سنگها را کنار می­زند و یا دور می­زند و به سیر خود ادامه می­دهد.

انسان هم بایستی بداند که هرگز مسیر او هموار نیست؛ چیزی که مهم است، خواست و تفکر سالم اوست و با این خواست و تفکر سالم خود، بایستی بداند که با حرکت سالم، اگر چشمۀ وجودی او خالی و یا نیمه پر باشد، با حس سالم و عقل سالم و عشق سالم، عاقبت پر خواهد شد و به مسیر خود ادامه خواهد داد و زیستن را محترم خواهد شمرد.

انسانهایی که زندگی یکنواخت را تکرار می­کنند و هر روزشان مانند روز قبل است و هیچگونه جهشی را انجام نمی­دهند و هیچ تولید و اثری را از خود باقی نمی­گذارند و هیچ آموزشی را دنبال نمی­کنند؛ در حقیقت، انرژی لازم را به دست نمی­آورند؛ به عبارتی این جهش­ها و اثرگذاری­هاست که انسان را سرشار از انرژی می­نماید.

پایان وادی یازدهم

ادامه مطلب...

کارگاه آموزشی پانزدهم اسفندماه ۱۴۰۰

🔰ششمین جلسه از دور دوم کارگاههای آموزشی عمومی کلینیک شفای سبز به استادی مسافر محمد، نگهبانی مسافر نازی و دبیری موقت مسافر کامران با دستور جلسه سی دی وادی دهم بخش ۱ از آقای مهندس دژاکام در روز یکشنبه مورخ پانزدهم اسفند ماه ۱۴۰۰ راس ساعت ۱۷:۳۰ دقیقه آغاز بکار نمود. خلاصه سخنان استاد: وادی دهم می‌گوید صفت گذشته در انسان صادق نیست چون جاری است. در جهان ما سکون معنا ندارد، همیشه به این صورت است که یا درحال صعودی هستیم یا درحال سقوط. اما صفت به چه معناست؟ ویژگی هرچیزی می‌شود صفت آن. برای مثال شیرین بودن قند، صفت و ویژگی آن است که اگر شیرینی را از آن بگیریم دیگر قند محسوب نمی‌شود. در انسان هم همینطور است. برای مثال اگر اعتیاد را از فرد مصرف کننده بگیریم، دیگر آن فرد مصرف کننده نیست. دقیقا این اتفاق در مسیر درمان برای ما می افتد و به همین دلیل اسم مسافر را روی ما می‌گذارند. سازه اعتیاد در درون ما قدرتمند است و برای ازبین بردن آن باید تلاش کنیم. حضور در کلاس، مطالعه و آموزش گرفتن باعث می‌شود سازه اعتیاد به مرور زمان در درون ما ازبین برود و صفت ما تغییر کند. در ادامه با حرکت درست در مسیر ارزش ها و با دوری کردن از ضدارزش ها میتوانیم ذره ذره دیگر صفات منفی خود را تغییر بدهیم. دراین صورت اوضاع برای ما تغییر خواهد کرد و قطعا حال بهتر و آرامش بیشتری خواهیم داشت.
ادامه مطلب...

خلاصه گزارش کارگاه آموزشی ۸ بهمن ماه

پنجمین جلسه از دور دوم کارگاههای آموزشی عمومی کلینیک شفای سبز به استادی مسافر احسان، نگهبانی مسافر نازی و دبیری مسافر احمد با دستور جلسه سی دی وادی نهم بخش ۳ از آقای مهندس دژاکام و همچنین جشن اولین سالگرد رهایی مسافر مهراب در روز یکشنبه مورخ هشتم اسفند ماه ۱۴۰۰ راس ساعت ۱۷:۳۰ دقیقه آغاز بکار نمود. خلاصه سخنان استاد: خروج از تاریکی و تغییر کردن انسان کار سختی است. اینکه انسان بتواند یک مسیری را طی کند و در آن بتواند تبدیل به آدمی دیگر شود، کار دشواری است. این عمل زمانی برای ما راحت می‌شود که بدانیم هدفمان چیست و به دنبال چه هستیم. اگر انسان دلیل خود را بداند و به آن باور برسد که چه می‌خواهد، راه برای او آسان‌تر می‌شود و دیگر هیچ چیزی نمی‌تواند او را از مسیر خود منحرف کند. در ابتدای مسیر درمان نوع رفتار هر شاگردی که وارد می‌شود، متفاوت است. هرکس به گونه‌ای عمل می‌کند. بعضی ها از همان اول راه روشن هستند و خودشان می‌دانند که برای چه آمده‌اند و به دنبال چه هستند. کار کردن با این شاگردها لذتبخش است. مهراب هم از این دسته شاگردها بود که از همان ابتدای مسیر می‌دانست که چه می‌خواهد و خیلی خوب و راحت راه را ادامه داد، تلاش کرد و الان هم با حال خوب اولین سالگرد رهایی را پشت سر می‌گذارد. مساله مهم دیگر درباره مهراب این است که در سفر دوم هم به راه خود ادامه داده است. کسانی که درمانشان تمام می‌شود و راه را ادامه نمی‌دهند، گویی که کاری انجام نداده‌اند. ادامه دادن راه در سفر دوم مساله مهمی است. ما باید از مسافرانی مثل مهراب الگو بگیریم تا بتوانیم به درستی حرکت کنیم. در آخر این روز را به مهراب عزیز و همه اعضای کلینیک تبریک می‌گویم. و اما این جلسه ششمین جلسه از دور دوم کارگاههای آموزشی عمومی کلینیک شفای سبز به استادی مسافر ...، نگهبانی مسافر نازی و دبیری اینجانب ... با دستور جلسه سی دی وادی دهم بخش ۱ از آقای مهندس دژاکام در روز یکشنبه مورخ پانزدهم اسفند ماه ۱۴۰۰ راس ساعت ۱۷:۳۰ دقیقه آغاز بکار نمود. باتشکر دبیر جلسه
ادامه مطلب...

وادی دهم

صفت گذشته در انسان؛ صادق نیست، چون جاری است.

صد هزاران فضل دارد از علوم                        جان خود را می نداند این ظلوم

داند او خاصیت  هر  جوهری                         در بیان جوهر خود چون خری

مولانا

شهر به یکباره به طغیان دچار می­گردد، امّا نسیم آرام الله پس از چندی در تمامی آبادی­ها حاکم می­شود و عظمت و سلامتی باز می­آید و شما از آن بهرۀ بیشتری می­برید.

دوستان همه سلام می­رسانند و از خداوند و نگهبانان شاکر هستند که  وصل­ها را انجام می­دهند تا همه چیز در کائنات به رحمت الهی سیراب گردد.

در مقرّ شما، دوستان هر لحظه این روند و تکامل را با محبّت، حس می­نمایند.

آنانی که مجذوب رحمت قدرت مطلق می­شوند به ارتقاء می­رسند، آنانی که فقط به سورچرانی مشغولند نصیبی ندارند؛ می­فهمی که چه می­گویم، چهارپایانی که به دنبال پاهای اضافی می­گردند تا خود را محکم در زمین نگه دارند؛ امّا نمی­دانند که بدون دست و پا، سر بر سجدۀ الله بسیار آسان است، فقط تمنّای دل می­خواهد که با آن فاصلۀ بسیار دارند، مانند نابینایان در روز به دنبال شب می­روند.

آن کس که باید بداند می­داند و آن می­کند که حق می­کند.

دوستان دایره­وار دف بر دست، به سماع مشغولند و نیایش حق تعالی را می­ نمایند.

جمعی از مستان از بادۀ الهی. شکر است.

چقدر این قانون زیباست، چقدر عظیم است و چه بار معنای سحرآمیزی را در خود حمل می­کند.

بله، صفت گذشته در انسان؛ صادق نیست، چون جاری است.

این وادی یا این قانون و یا این راه؛ بسان شمشیری برّنده است، هم هشدار   می­دهد و هم امید به بازگشت، هم صعود است و هم سقوط، هم مرگ است و هم زندگی، هم زنده را از درون مرده خارج می­کند و هم مرده را از درون زنده. و به طور کلی؛ هم رحمت، لطف و بخشندگی خداوند را در مسیر زندگی انسان به نمایش می­گذارد و هم خطوط اختیار را به شکل بسیار زیبایی به دست انسان می­سپارد تا خودش هر گونه که مایل است ترسیم نماید و به انسان می­فهماند که پایان هر نقطه می­تواند سرآغاز خط دیگری باشد.

همۀ انسانها قادر هستند و می­توانند در هر نقطه­ای که قرار دارند و هر صفتی را که با خود حمل می­کنند آن را عوض نمایند؛ حتی گناهکارترین، گناهکارترین انسانی که مرتکب فجایع و جنایتهای بی­شماری گردیده است، می­تواند صفات زشت خود را تغییر دهد و از آنها بازگشت نماید.

هیچ انسانی مجبور نیست یک صفت یا صفتهای زشت خود را به صورت جاودانه و یا تا ابد در خود حفظ کند.

هیچ کسی مجبور نیست تا ابد در جهنم باقی بماند.

اگر کسی در عمیق­ترین نقطۀ جهنم قرار داشته باشد؛ اگر بخواهد، اختیار کامل دارد و می­تواند صفتهای زشت خود را تغییر بدهد تا رحمت خداوند شامل حال او گردد و به آرامی از جهنم خارج گردد.

هیچ کس نمی­تواند بگوید؛ از من گذشته و من در زشتی­ها غوطه­ورم و کاملاً غرق شده­ام و راه نجاتی نیست. راه نجات همیشه هست؛ زیرا صفت گذشته در انسان صادق نیست، چون جاری است.

به دلیل جاری بودنِ انسان؛ اگر ما در بالاترین نقطۀ بهشت قرار داشته باشیم، هرگاه صفت نیک ما تبدیل به صفت زشت گردد، ما را از بهشت به طبقات زیرین جهنم فرو خواهد کشید، چون انسان جاری است!

همه چیز در هستی؛ جاری و در حرکت می­باشد و هیچ چیز در هستی و ماورای آن را نمی­توانیم بیابیم که ثابت باشد و تغییر نکند، چون مسیر تکامل و مسیر زندگی؛ تغییر، تبدیل و در نهایت ترخیص است؛ از حلقه­ای در آفرینش به حلقه­ای دیگر از آفرینش، از آسمان به زمین و از زمین به آسمان و دوباره بالعکس، یا از آسمانی به آسمان دیگر و دوباره به زمین و یا زمینی دیگر و دوباره به آسمان و بالعکس!

تا کجا؟ تا ناکجاآباد! که نمی­توان با انگشت سبّابه و یا قطب­نما آن را نشان داد. تا انتهای ابدیّت که خود، ابدیّت دیگری را در پی دارد و اگر دقیق بخواهیم بدانیم، تا انتهای اعداد! تا جایی که از آنجا انشعاب یافته­ایم و دوباره حرکتی دیگر؛ چون ما همیشه با هستی هستیم! امّا براستی برای چه!؟

برای بودن، وجود داشتن، زندگی، حیات، فضا، مکان، زمان، ساعت؛ زیرا بزرگترین معجزۀ حیات، خودِ حیات است.

غوطه­ور بودن در آن، نگاه کردن به آن، به تمامی موجودات، حزن، اندوه، غم، شادی، عشق، به دست آوردن، از دست دادن و در نهایت جمع اضداد؛ چون نکتۀ ظریف در اینجاست، تا زمانی که نفرت را ندانی، مفهوم عشق را لمس نخواهی کرد!

بنابراین همه با ساعت باید زندگی کنند؛ به عبارتی هر پایانی، ساعتی مشخص دارد که از قبل اندازه­گیری شده است.

البته در جهان زمینی؛ ساعت شامل سه بُعد فضا، مکان و زمان مشخصی است و هر چیزی که ساعتش برسد، هر سه بُعدِ فضا، مکان و زمانِ زمینی را از دست خواهد داد.

قدما معتقد بودند؛ چهار عنصر مخالف: آب، باد، خاک و آتش، هستی را به وجود آورده­اند؛ امّا سه مؤلفۀ اصلی دیگر نیز وجود دارند که نه تنها جهان زمینی بدون آنها هیچ مفهومی ندارد، بلکه در ساختار سایر جهان­ها یا آسمان­ها و جهان­های پس از مرگ و ارتباط بین آنها، نقش بسیار کلیدی را بر عهده دارند و بدون آنها هستی و نیستی هیچ معنایی پیدا نمی­کند و این سه مؤلفه عبارتند از:

  1. نور  ۲- صوت  ۳- حس

نور :

نور در هستی فرمان می­دهد، در تمامی جهان­های آفرینش؛ بطوریکه در کتاب آمده است، خداوند نور زمین و آسمان­هاست.

نور، لطیف­ترین چیزی است که ما در جهان خود، تنها قادریم فقط طیفی از آن را مشاهده کنیم.

در جهان ما چیز قابل لمسی پیدا نمی­شود که بتواند با سرعت نور حرکت کند. اگر نور در زمین بر ما نتابد، ما و کلیۀ موجودات زمین، گیاه، حیوان و انسان، قادر به ادامۀ حیات نخواهیم بود.

چقدر نورافشانی نور زیباست؛ وقتی که در طلوع خورشید، فرمان صادر می­کند: بیدار شو اِی از خود رمیده، ای از شهر وجودیت گریخته، به جسمت برگرد که زندگی دوباره آغاز گردیده است، برگرد تا نار وجودیت را با دوری از ضدارزش­ها و تزکیه، تبدیل به نور کنی؛ زیرا صفت گذشته در انسان صادق نیست، چون جاری است و تو می­توانی صفتهای زشت و مخرّب خودت را به صفتهای نیکو و زیبا تبدیل نمائی.

صوت :

و امّا صوت که فقط ما می­توانیم قسمت کمی از اصوات را در جهان خودمان بشنویم.

اصوات، وظیفه­ای مانند ادارۀ مخابرات را در هستی بر عهده دارند که می­توانند اطلاعات و آگاهی و پیام­ها را در سطح زمین انتقال دهند و همین طور ارتباط بین سایر جهان­های آفرینش و ارتباط بین اجزاء هستی و نیستی را فراهم نمایند.

وقتی که صوت­هایی که به تنهایی هیچ مفهومی ندارند، پشت سر یکدیگر قرار می­گیرند، چه معجزه­ای رخ می­دهد و چه مفاهیمی را منتقل می­نمایند و یا بعضی از اصوات، چه اثرهای موسیقاییِ جاودانه­ای را خلق می­کنند.

براستی اصواتِ انسانها به زبان انگلیسی، فرانسه، روسی، آلمانی، پارسی یا صدای طبل­ها، غرّش توپ­ها، نعرۀ شیرها، صدای باد، نوای نی و کوبیدن دف­ها به انسان چه می­گویند؟ انسان را به کجا می­برند؟ اندیشۀ او را در کجاها به پرواز درمی­آورند؟ موجودات را چگونه به هم متصل می­کنند؟!

در نتیجه اگر صوت نبود؛ اتصال نبود، حیات نبود، زندگی نبود، نوشتن نبود، کلام نبود. سکوتِ محض بود!

در نهایت، این کلام یا صوت است که می­گوید؛ ای انسان تو چیزی نیستی مگر آنچه خودت تلاش می­کنی.

تو اختیار کامل داری که اگر دل به اصوات و کلام نیکو بدهی، می­توانی صفات ناپسند خود را تغییر دهی تا به صلح و آرامش برسی؛ پس بدان که صفت گذشته در انسان صادق نیست، چون جاری است.

حس :

حس؛ مانند خداوند است و در تمامی هستی و نیستی، موجود و رؤیت­ناپذیر، امّا همنام خودش قابل حس است و یا حس، اولین نیرویی است که قوۀ عقل را به کار می­اندازد و یا حس، آن چیزی است که ما و یا کلیۀ موجودات، توسط آن، هستی را درک می­کنند و با یکدیگر ارتباط برقرار می­کنند و پیام­های نور و صوت را دریافت و منتشر می­نمایند.

وقتی که حس، خوب کار کند و آرام باشد، چه شادی و شعف غیرقابل توصیفی به انسان دست می­دهد.

حس دوست داشتن، حس عشق ورزیدن، حس یاری به انسانها و یاری به کل هستی که عبد بودن انسان با اختیار کامل را در باشکوه­ترین حالت به تصویر می­کشد.

حال اگر ما بتوانیم با تزکیه، حس­های خارج از جسم خود را تقویت نمائیم و از دروازه­های پنج حسِ درون جسم عبور کنیم، آنگاه می­توانیم دریافت کنیم؛ حتی حسِ دریافت الهام تقوا را، حسِ دریافت صدای روح القدس را، حسِ دریافت نغمه­های آسمانی را، حس رقصیدن در آسمان را، حس همنشینی با ساکنینِ  سِتر و عفافِ ملکوت را، حس شو شود را، حس شنیدن صدای خدا را که به موسی گفت: نعلین خود را در بیاور، اینجا سرزمین مقدس است!

آری حتی شنیدن صدای خداوند را ولی افسوس و صد افسوس که صفت بعضی از ما عوض شده و حس منفی و مخرّب ما نیرومند شده است و در نکبت، جهل و نادانی که خود با دستان خود، برای خود مهیّا نموده­ایم غوطه­ور هستیم و تمامی شَرف و انسانیت خود را به خاطر مشتی سنگ و آجر، تیرآهن، زمین و موادی که هیچ بقائی ندارند، زیر پا گذاشته­ایم و اینهمه زیبایی و عظمت را مشاهده نمی­کنیم و به جای آن، در کینه، نفرت، حسادت، دروغ، پیمان شکنی، مردم­آزاری، منیّت، خودخواهی و.... خود را سرگرم کرده­ایم و هستی را تبدیل به جهنم و جهنم را تبدیل به خود کرده­ایم و مانند اختاپوسی زشت و کریه، خود را در میان چنگالهای وحشت­آفرین خود قرار داده­ایم و هر روز فشار بیشتری به خود وارد می­کنیم تا کاملاً خُرد شویم!

و آن وقت که به ستوه آمدیم، لب به شِکوه می­گشائیم و می­گوئیم؛ هدف از زندگی چیست؟ چرا ما را خلق کرده­اند، ما که نخواستیم به دنیا بیائیم؟ و این سؤالی است که همیشه مطرح بوده و خواهد بود. تا باد چنین بادا !

در انسان، دیدن؛ جایگاه نور، شنیدن؛ جایگاه صوت و قلب یا دل؛ جایگاه حسِ مرکزی است.

نور و صوت؛ همانگونه که مفید و سازنده هستند، می­توانند در شرایطی، مخرب و زیانبار باشند. آنچنانکه در مراتب پائینی، نورهای ناخالص و آلوده که بیشتر شبیه نار هستند و همین طور انواع اصواتِ مخرّب و زیان­آور، به میزان بسیار زیادی وجود دارند.

حال ممکن است گفته شود، این مطالب چه ارتباطی با صفت گذشته و تغییر آن در انسان دارد؟ به زودی خواهیم دانست!

انوار ناخالص و کاملاً آلوده؛ به کمک اصواتِ زیانبار، بسیار فعال و در حال ارسال پیام فجور و القای اهداف مخرّب و بازدارندۀ خود هستند و ما همیشه طعمه­ای مناسب برای آنها هستیم و هیچگاه قادر به حذف آنها نیستیم و اگر بخواهیم به شکل طعمه مورد هجوم آنها قرار نگیریم، بایستی موج گیرنده و فرستنده یا ویژگی و یا صفت خود را تغییر بدهیم و این نکته را بایستی بدانیم که ما هرگز قادر نیستیم صفت گذشتۀ خود را عوض کنیم، مگر اینکه حس ما تغییر کند.

لازم به ذکر است که هر گیرنده­ای، قطعاً فرستنده هم می­شود.

اگر حسِ ما زشتی­ها را جذب کند، قطعاً زشتی­ها را منتشر خواهیم کرد و اگر زیبایی­ها و یا خوبی­ها و یا ارزش­ها را جذب کند، قطعاً همان را منتشر خواهد کرد و این می­شود صفت گیرنده و فرستندۀ ما و به عبارت دیگر، ویژگی­های گیرنده و فرستندۀ ما، که در حقیقت صفت خود ماست.

بدین ترتیب نتیجه می­گیریم که برای تغییر صفت گذشته، بایستی حس یا موج گیرنده و فرستنده را عوض کرد و این کاریست هم سخت و هم سهل و برای تغییر حس در جهت ارزش­ها  فقط و فقط یک راه وجود دارد ولاغیر و آنهم تصفیه و تسویه و یا پالایش است که در مورد انسان آن را تزکیه گفته­ اند.

اولین قدم برای تزکیه، تفکر است و تفکر سالم، ایمان سالم را به ارمغان می­آورد و ایمان؛ یعنی تجلی نور خداوند در انسان و یا اعتقاد راسخ به موضوعی و یا شخصی و یا هر چیز دیگر و از ایمان سالم، عمل سالم پدیدار می­گردد و از عمل سالم، حس سالم آشکار می­شود و از حس سالم، عقل سالم و از عقل سالم، عشق سالم، خود را به نمایش خواهد گذاشت و آنگاه صفت گذشته تغییر می­یابد.

البته دو پلۀ اصلی و اساسی دائماً و به صورت موازی در حال بالا بردن پارامترهای فوق می­باشند که به تدریج و یا به آرامی جهش­هایی را به وجود می­آورند و آنها چیزی نیستند مگر آموزش سالم و تجربۀ مفید.

خصوصاً تجربه­ هایی که از عمل سالم به دست می­آیند، باعث جهش و ایجاد لذت می­گردند و تجربه­هایی که به شکست منتهی می­گردند، بایستی باعث بازنگری در پندار، گفتار و کردار گردند، نه غم و اندوه.

چون ما دائماً به پندارهای خود، لباس گفتار و کردار می­پوشانیم و ممکن است ما به پندار خود، به ظاهر صدها قدم سالم برداریم و در انتها متوجه شویم که فقط چند تا از آنها سالم بوده است!

و امّا عشق سالم؛ مرحله­ایست که تو تمام هستی و اجزای آن را دوست داری، مثل کوه، سنگ، درخت، خاک، هوا، حیوانات، باران، شیرینی، تلخی، آدم خوب، آدم بد و... چون خواهی فهمید که تمام هستی برای توست و تو برای تمام هستی و تو بدون آنها هیچ مفهومی نداری.

برای مثال؛ تو تمامی وجودت از خاک است و روی کرۀ خاکی که در آسمان در حال چرخیدن است قرار داری. اگر او نباشد تو در این شرایط وجود نداری، پس خاک را دوست خواهی داشت و به آن احترام خواهی گذاشت.

آدم بد به تو می­آموزد که بدی، زشت است و او معلم توست و تو آموزگارت را دوست خواهی داشت؛ زیرا موقعی که به عشق سالم برسی، خواهی دانست بدی و زشتی­های انسانها از روی جهل، نادانی و یا نیاز آنهاست و دلت برای آنها خواهد سوخت و برای آنها دعا خواهی کرد.

چون آنها با جهل خود، در حال خودزنی یا خودسوزی هستند و با دستان خودشان وسایل نابودی خودشان را فراهم می­نمایند و آنگاه تو بر مبنای شرایط، یا بایستی ببخشی و یا بایستی پاسخ بدی­ها را بدهی. این شرایطی است که تو باید تصمیم بگیری، گاهی دندان در مقابل دندان، گاهی سر در مقابل سر و گاهی بخشش و گذشت؛ چون خداوند، هم بخشنده و مهربان است، هم قهّار و توانا و هم عزیز و حکیم.

عشق سالم؛ ذره ذره پدیدار می­گردد و نبایستی انتظار داشت به یکباره به وجود آید. اگر احساس کنیم که عشق به صورت ناگهانی پدیدار شده است، بایستی بدانیم که آن، شور و هیجان است، اگر این شور به شعور تبدیل گردد، عشقِ سالم خواهد بود وگرنه فروکش خواهد نمود.

عشقِ سالم؛ هیچگاه به نفرت تبدیل نخواهد شد، ولی احتمال آن هست که گاهی اوقات عشقی که ما آن را خودشیدایی مستان می­گوئیم و با شور و هیجان بوجود می­آید، به نفرت تبدیل گردد.

ناگفته نماند که عشق سالم هم خود تماماً شور است، اما از نوع دیگر!

کتاب عشق 14 وادی برای رسیدن به خود از مهندس حسین دژاکام

ادامه مطلب...

پشتیبانی