وادی هشتم
با حرکت، راه نمایان می شود.
امواج چون گردباد بر زمین فرود میآیند و آنچه برداشتنی باشد با خود به امانت میبرند و این، جز فرمان حاصل نمیگردد.
پس با شما که پیمان می بندید، در اندیشۀ آن باشید که از زمین برخواسته و به آن مکانی که فرمان است رهسپار شوید.
در سکون هیچ چیز به وجود نمیآید و زایشی نیست؛ همه چیز در حرکت شکل میگیرد و سپس ساختارها پدیدار و موجودات خلق و سفر در حلقه های آفرینش آغاز و ادامهدار میگردد.
در این سیر برای انسان، تفکرات؛ معمار ساختارها و زبانِ سخنگوی و تعیین کنندۀ مسیر حرکت او میباشد.
روزی در آسمانها در مقابل خلق جدید یا انسان که توسط قدرت مطلق به انجام رسیده بود، یکی از فرشتگان یا فرماندهان رده بالا که مورد لطف قدرت مطلق قرار داشت سر به شورش گذاشت و از فرمان سرپیچی کرد، شاید هم قدرت مطلق اینچنین مقدر کرده بود.
بهرحال این فرشته یا فرمانده چنین تصور میکرد که او هم میتواند با قدرتی که از طرف قدرت مطلق به او داده شده، برای خودش فرمانروایی کند.
خواستِ قدرت مطلق بر طرد او از درگاه خویش قرار گرفت، ولی او مهلت خواست تا قدرتش را حفظ کند.
قدرت مطلق تا روز موعود به او مهلت داد و سپس او را طرد کرد.
او گروهی را با خود همآواز کرد و کینۀ آدم را به دل گرفت، پس از آن اعلام کرد که من با تمامی قدرت خود، انسان را از مسیرش منحرف خواهم نمود و کاری خواهم کرد تا انسان از فرامین قدرت مطلق سرپیچی کند؛ چون میدانست انسان موجودی است که با اختیار کامل خلق شده است، یعنی حق انتخاب یا گزینشِ راه خود را دارد.
به عبارتی هم میتواند مسیر تقوا، ارزشها، عشق، محبت، دوستی و صداقت را طی نماید و هم میتواند مسیر فسق، فجور، قتل، جنایت، حسادت، کینه، نفرت، دشمنی، خونریزی و فساد را بپیماید.
در این شرایط ادموند و هلیا در بهشت قرار گرفته بودند.
دیری نپائید که توطئۀ شیطان در مورد آنها کارگر افتاد و دسیسۀ او کار خودش را کرد و ادموند و هلیا نیز از فرمان سرپیچی کردند.
قدرت مطلق از آنها توضیح خواست، آنها عذرخواهی کردند و گفتند: اشتباه کردیم، جبران میکنیم!
قدرت مطلق عذرخواهی آنان را پذیرفت؛ ولی گفت: بایستی عملاً ثابت کنید، بنابراین قدرت مطلق تمامی فرزندان ادموند و هلیا را که در آسمانها بودند گردآورد و گفت:
با شما پیمان میبندم، آیا من پروردگار شما هستم؟ به عبارت دیگر؛ آیا تصدیق میکنید که من قدرت مطلق و یگانه فرمانروای شما هستم؟
آیا فرمانهای مرا اجرا خواهید کرد؟
همۀ ما گفتیم: بلی، شما قدرت مطلق و یگانه فرمانروای ما هستید.
پیمان، بسته شد!
قدرت مطلق گفت: بروید به زمین که؛
با حرکت، راه نمایان خواهد شد!
ولی من به شما هشدار میدهم که شیطان، دشمن آشکار شماست.
بروید تا در عمل و حرکت، مشخص گردد کدام یک از شما بر پیمان خود استوار است.
کدام یک از شما راه شیطان که ظاهری بس فریبنده و باطنی بس وحشتآفرین دارد را میپیماید و کدام یک از شما راه راستین و نور را طی طریق میکند.
در پایان، جایگاه شما مشخص خواهد شد و اگر درست حرکت کنید؛ میتوانید به نقطهای برسید که امروز آغاز کردهاید و یا به عبارت دیگر، دوباره به مکانی برسید که از آنجا انشعاب یافتهاید و به نزد پروردگار خود با شادی و سربلندی، بازگشت نمائید.
گرچه نقطهای که برای این سفرِ پر ماجرا آغاز مینمائید و نقطهای که باز، پس از گذشتن از سختیها، رنجها و عشقها باز هم به آن میرسید، هر دو یکی هستند؛ ولی بایستی بدانید که با هم تفاوت فاحش دارند، زیرا درک، آگاهی، معرفت و آموزشها در نقطه و یا در شما باقی میماند و میتوان از آن، تمامی فضاهای شلوغ و ناشناخته را که امروز بر آن واقف نیستید، کنترل نمائید.
بروید که با حرکت، راه نمایان میشود.
این وادی و این جمله که با حرکت راه نمایان میشود، یک قانون است؛ مثل قوانین ریاضیات، و این همان قانون در صراط مستقیم است که عارف و شاعر بزرگ، عطار چه زیبا سروده است:
گر مرد رهی میان خون باید رفت از پـای فتاده سرنگون باید رفت
تو پای به راه درنِه و هیچ مپرس خود راه بگویدت که چون باید رفت
البته لازم به ذکر است که بدون مقدمه و مطالعه هم، نمیتوانیم فرمان حرکت بدهیم؛ چون با حرکت راه نمایان میشود.
برای مثال؛ چگونه میتوانیم برای عبور از منطقهای کوهستانی و یخ بندان، بدون نقشه و تجهیزات، حرکت کنیم و سالم به مقصد برسیم.
خوشبختانه ما اکنون در وادی هشتم هستیم و هفت وادی را در خورجین خود داریم مثل؛ با تفکر ساختارها آغاز میگردد و یا در مسائل حیاتی، مسئولیت دادن به خداوند، یعنی سلب مسئولیت از خویش، و یا فرمان عقل و یا رمز و راز کشف حقیقت!
این وادی میگوید:
وقتی میخواهیم حرکت کنیم، با جمعآوری اطلاعاتِ کافی و دانستن مسیر راه، لازم نیست تمام جزئیات را در نظر بگیریم، مثلاً اینکه این جاده چند تا پیچ دارد؛ چون گاهی عملاً اطلاع یافتن از تمامی جزئیات، امکانپذیر نیست و بعضی وقتها هم آن چیزی که ما در ابتدا تصور میکنیم ممکن است در عمل و در ادامه، به هزار و یک شکل و گونۀ مختلف دیگر خود را نشان دهد که در بررسیهای اولیه، محاسبه نشده بود.
بنابراین وادی هشتم میگوید:
در این شرایط؛ نترس، پروا مکن، حرکت کن، قطعاً در حرکت، راه و یا مسیر، نمایان خواهد شد.
برای مثال، وقتی که ما مشکلی داریم اگر بخواهیم در خانه بنشینیم و فقط فکر کنیم، هرگز مشکل ما حل نخواهد شد؛ اما اگر پس از فکر کردن، وارد مرحلۀ عمل شویم و حرکت کنیم، راه به تدریج مشخص میگردد و در مسیرِ راه ممکن است دوستان و آشنایان و دیگران نیز در حل مشکل، ما را یاری نمایند.
حال چند نکتۀ مهم را که بایستی در حرکت مورد توجه قرار دهیم، به اتفاق بررسی میکنیم:
۱. در هنگام حرکت بایستی خواستۀ فرد یا هدف او کاملاً مشخص باشد، چون گاهی در حرکت کردنها ما خودمان هم نمیدانیم که به طور قطع چه میخواهیم.
برای مثال آیا میخواهیم ادامۀ تحصیل بدهیم یا خیر؟ آیا شخصی را دوست داریم یا خیر؟ آیا میخواهیم ازدواج کنیم یا خیر؟ آیا میخواهیم جدا شویم یا خیر؟ آیا میخواهیم پس انداز کنیم یا خیر؟ و یا اینکه میخواهیم خانه بخریم یا خیر؟ و هزاران خواستۀ دیگر که چگونگی و هدف آنها مشخص نیست!
۲. پس از آنکه خواسته یا هدف مشخص گردید، بایستی فرد با تمام وجودش بخواهد که خواستۀ او برآورده شود و مثل انسان تشنهای که به دنبال آب در تلاش است، دائماً به خواستهاش توجه کند و بر روی آن متمرکز باشد.
ناگفته نماند که بعضی از خواستهها بایستی در طولانی مدت به نتیجه برسند، درست مثل درختی که بذر آن را میکاریم تا پس از چندین سال رسیدگی و آبیاری به تولید محصول برسد.
۳. در مسیر حرکت، گاهی با چندین راه برخورد میکنیم که مجموعۀ این راهها را میتوان به دو راه عمدۀ ارزشی و ضدارزشی، یا الهی و شیطانی تقسیم کرد و هر فرد بر اساس خردمندی و یا کم خردی خویش، یک مسیر را انتخاب میکند و به راه خودش ادامه میدهد و یا اینکه مانند آهویی که در میانۀ راه، علف سر سبزی را در مسیر انحرافی جادۀ اصلی مشاهده میکند و بدون تفکر، مسیرش را کج میکند و از صراط مستقیم دور و دور و دورتر میشود و در نهایت به نقطهای میرسد که دوست ندارد و یا در تفکرش نمیگنجید و یا اصلاً جزو خواستههایش نبوده است، راه و مسیر اصلی را به فراموشی میسپاریم.
حال اگر کمی فکر کنیم، به راحتی میتوانیم نکات دیگری نیز برای قوانین حرکت پیدا کنیم و به نگارش درآوریم؛ ولی اگر خواسته و یا هدف ما رسیدن به سلامتی، صلح، آرامش، آسایش و عشق و محبت باشد، بایستی در ابتدا حساب خودمان را تسویه و به صفر نزدیک کنیم، یعنی جبران خسارت نمائیم نسبت به خودمان، خانواده، جامعه و ... :
الف: جبران خسارت از خودمان:
ممکن است که ما دانسته و یا ندانسته به جسم خود و روان خود، تخریبهائی را وارد کرده باشیم؛ بایستی در وحلۀ اول خودمان را ببخشیم و در جبران خسارت و ترمیم و بازسازی جسم و روان خودمان اقدام نمائیم.
کافی است به عنوان ناظر در گوشهای قرار بگیریم و خود را نظاره کنیم و خوب نگاه کنیم. خوب نگاه کن!
در اینصورت بزودی درخواهیم یافت و خواهیم دید که آیا تاکنون صدماتی را به جسم و روان و شخصیت خود وارد کردهایم یا خیر؟
اگر جواب آری است، بایستی در جبران آن کوشا باشیم.
ب: جبران خسارت از خانواده:
به راستی در خانواده، نقش پدر چیست؟ نقش مادر چیست؟ نقش فرزندان چیست؟
در اکثر فرهنگها معمولاً مسئولیت امور خارج از خانه بر عهدۀ پدر و مسئولیت داخل خانه بر عهدۀ مادر بوده است و همچنین مسئولیت حفظ و نگهداری و پرورش فرزندان نیز بر عهدۀ پدر و مادر به صورت مشترک قرار گرفته است.
و امّا چیزی که کاملاً روشن و مشخص نیست، اینستکه مسئولیت فرزندان نسبت به خانواده و پدر و مادر چیست؟
در گذشته و در زندگی دامداری و کشاورزی، فرزندان نیز مانند پدر و مادر در مزارع کار میکردند و یا در پرورش حیوانات اهلی، فرزندان، نیرویی بسیار قوی و مؤثر برای خانواده بودند، حال سؤال این است که اکنون و به روزگار ما مسئولیت فرزندان نسبت به خانواده چیست؟
آیا زندگی شهرنشینیِ امروز، فرزندان را به طلبکاران مادرزادِ خانوادهها تبدیل نکرده است و آیا همیشه مهر، محبت،... و همه چیز بایستی از جانب پدر و مادر بسوی فرزندان سرازیر گردد و آیا آنها هیچگونه تعهد و یا مسئولیتی نسبت به پدر و مادر و خانواده ندارند، اگر دارند لطفاً خودتان بگوئید؟!
البته و قطعاً فرزندان زیادی وجود دارند که همیشه مسئولیت خودشان را بصورت خودکار و با تمام وجود نسبت به خانواده و پدر و مادر انجام میدهند؛ ولی بحث ما در اینجاست که اگر از گروهی هستیم که به خانواده خسارت وارد کردهایم و قبول داریم که تخریب به وجود آوردهایم، میبایست آنرا جبران کنیم!
ج: جبران خسارت از جامعه:
ما همیشه از جامعۀ خود انتظاراتی داریم و این کاملاً طبیعی است؛ ولی آیا نبایستی تفکر کنیم که جامعه از ما چه انتظاراتی دارد؟
برای نمونه اگر جامعه برای من هزینه پرداخت کرده است و من تحصیلات زیادی کردهام و تخصصی را فرا گرفتهام، آیا من اجازه دارم خودم را نابود کنم؟ حال به نکات به ظاهر پیش پا افتاده که در یک جامعه میتواند بسیار مهم باشد، توجه میکنیم:
آیا در خیابان و یا جاده، شیشۀ اتومبیل را پایین کشیدن و آشغالها را به بیرون پرتاب کردن، خسارت به جامعه نیست؟ آیا به دامن طبیعت رفتن و زبالهها را در کوه و صحرا پراکنده کردن، خسارت نیست؟ آیا آشغالها را در جوی آب و یا رودخانه انداختن، خسارت نیست؟
حال ممکن است گفته شود؛ هزاران هکتار از جنگلها را به نابودی کشاندهاند و کسی چیزی نمیگوید، حال کمی آشغال ریختن من خسارت محسوب میشود؟!
بله بایستی گفت که ریختن آشغال توسط شما مفهومی جز خسارت زدن ندارد! البته نابودی دهها یا صدها یا هزاران هکتار از جنگلها بصورت غیر مجاز، نامی جز دزدی و جنایت و خیانت ندارد و ما نیز این را بایستی بدانیم که خلاف کردن و یا دزدی و یا خیانتِ دیگران، هرگز نمیتواند سند و یا مجوزی باشد برای وارد کردن خسارات هر چند به ظاهر کوچک ما به جامعه!
حال خود دانیم، اگر فکر میکنیم که خسارتهایی را به جامعه وارد کردهایم و اگر خواستیم که درصدد جبران آن برآئیم بایستی در وحلۀ نخست، از وارد کردن خسارات بعدی به جامعه جلوگیری کنیم و سپس با انجام کارهای ارزشی، جبران کارهای ضدارزشیِ گذشته را بنمائیم.
کتاب عشق 14 وادی برای رسیدن به خود، نویسنده مهندس حسین دژاکام
پرسش و پاسخ (۲)
پرسش و پاسخ(۱)
وادی هفتم
رمز و راز کشف حقیقت در دو چیز است؛ یکی یافتن راه و دیگری؛ آنچه برداشت می نمائیم.
در وادی یکم تا چهارم بر روی تفکر متمرکز شدیم و در وادی پنجم دانستیم که بایستی افکار و اندیشههای خود را از قوّه به فعل درآوریم و در وادی ششم، فرمانروائی عقل را به رسمیت شناختیم.
اکنون در مرحلهای قرار داریم که عقل بایستی با نیروهای خود، بعضی از مجهولات را کشف نماید تا راه درست را به ما نشان بدهد؛ پس در این وادی بحث را بر روی پیدا کردن راه ادامه میدهیم تا به اهمیت آن بیشتر پی ببریم، زیرا این مسئله، فوق العاده مهم است.
چه انسانها و دوستان زیادی از ما قربانی شدند، فقط به دلیل این که راه را پیدا نکردند و یا راه را اشتباه رفتند. چه بسیارند انسانهایی که قربانی شدند و زندگی آنها متلاشی شد، فقط برای این که راه را پیدا نکردند.
بعضی از آنها از هیچ تلاشی فروگذار نکردند و انسانهای مصمم و با ارادهای هم بودند؛ اما در اثر انتخابِ راه غلط، وسایل نابودی خود و دیگران را فراهم نمودند. حتی برخی که راه حل نهائی را برای حل مشکل خود پیدا نکردند دست به خودکشی زدند.
ما نمیتوانیم بگوئیم که آنها بیاراده بودند، چرا که ارادۀ فوق العاده قوی هم داشتند؛ اما جسم آنها، روان آنها و تفکر آنها به دلیل پیدا نکردن راهِ حل برای مشکلشان، از تعادل طبیعی خارج شده بود.
همیشه پیدا کردن راهِ صحیح برای حل مشکلات، در تمام زندگی نقش مؤثری دارد. چه انسانهای زیادی وارد دستههای گوناگون شده و به خیال خود راه درستی انتخاب کرده بودند و به فکر خود به مَرغزار میرفتند، درحالیکه سر از مسلخ درآوردند و نابود شدند و زمانی فهمیدند که کار از کار گذشته بود.
بنابراین یافتن راه؛ یکی از مهمترین و اصلی ترین مسئلهها میباشد، پس میگوئیم :
رمز و راز کشف حقیقت در دو چیز است؛ یکی یافتن راه و دیگری، آنچه برداشت می نماید.
حال بهتر است با وجود آنکه معنای کلی عنوان این وادی را میدانیم، باز هم معنای لغوی واژگان آن را بنویسیم:
- راز = مطلب پوشیده و پنهان، سِرّ
- رمز = راز نهفته، علامت مخصوص که از آن چیزی یا مطلبی درک شود. امر یا مطلب غیر مفهوم که برای حل آن، کلید لازم باشد.
- کشف = آشکار ساختن، پیدا کردن
- حقیقت = حق، اصل و منتهای هر چیز، راستی، درستی.
بنابراین برای کشف حقیقت و یا برای آشکار ساختن اصل هر موضوع یا حقیقتی که پنهان است، ما نیازمندیم تا رمز و راز آن را بگشائیم، که در اینجا رمزِ آن میشود؛ پیدا کردن راه یا مسیر حرکت، و راز آن؛ یعنی آنچه برداشت مینماید یا طی کردن و پیمودن راه یا مسیر حرکت تا رسیدن به حقیقت.
به عبارت دیگر برای باز کردن قفل هر دری یا صندوقی، اوّل بایستی کلید آنرا پیدا کرد و دوّم بایستی با کلید، اقدام به باز نمودن قفل نمود.
حال که صحبت قفل و کلید شد در نظر داشته باشیم؛ همیشه قفل سازان، بسیار و کلیدسازان، اندک هستند.
برای روشن شدن موضوع، باز هم از مثالی استفاده میکنیم؛ اگر ما در تهران باشیم و بخواهیم با اتومبیل خود به تبریز برویم، اولین کار این است که بایستی بهترین راه را پیدا کنیم و سپس حرکت کنیم و برای ما خیلی روشن است که پس از حرکت، تا زمانیکه فاصلۀ تهران - تبریز را طی نکرده باشیم هرگز به حقیقت که در اینجا همان اصلِ موضوع یا تبریز است، نخواهیم رسید.
اکنون اگر ما به صورت سرانگشتی به انسانها نگاه کنیم، گروهی از آنها هستند که برای انجام کارهای خودشان این قانون یعنی وادی هفتم را در نظر میگیرند و گروهی هم هستند که اصلاً به آن توجه نمیکنند، پس بیائیم انسانها را به صورت فرضی به دو گروه تقسیم کنیم و با کمی تفکر، نگاه کنیم که ما در کدامین گروه قرار داریم:
اولین گروه، کم خردان هستند.
اگر ما در این گروه قرار داشته باشیم نشانۀ آن اینستکه همیشه و اول، حرف میزنیم و بعداً فکر میکنیم و یا برای انجام هر کاری، اول بدون تفکر و بررسی، آن کار را انجام میدهیم و سپس وقتی که به مشکل برخورد کردیم به دنبال بررسی و راه حل میگردیم؛ بنابراین همیشه در حال ایجاد مشکل برای خود و دیگران هستیم و مرتباً بایستی به این و آن بگوئیم؛ نفهمیدم، متوجه نشدم، منظوری نداشتم، تقصیر خودم نبود، خیال میکردم، معذرت میخواهم!
بعضی وقتها هم تصور میکنیم بهترین راه، کوتاهترین و ارزانترین راه است و به خیال خام خود، میخواهیم کسی پیدا شود و با یک قرص یا یک وِرد و یا یک طلسم و یا یک انرژی کیهانی و یا با نقشۀ گنج، مشکل ما و یا بیماری ما و یا شکست عشقی ما را حل کند و در نظر نمیگیریم که؛
کَل اگر طبیب بودی، سَر خود دوا نمودی.
مثلاً شخصی که نان ندارد بخورد، ما از او نقشۀ گنج میخریم و یا فردی که سر تا پایش مملو از بیماریهای جورواجور است میخواهد با انرژی، بیماری ما را درمان کند. به راستی چرا چنین است؟
برای اینکه ما قبل از پیدا کردن راه و تعیین مسیر، حرکت میکنیم و در اکثر اوقات از بیراهه سر درمی آوریم.
گروه دوّم، خردمندان هستند.
اگر ما در این گروه قرار داشته باشیم، یکی از نشانههای آن این است که همیشه قبل از لب گشودن برای سخن گفتن، اوّل فکر میکنیم؛ چون میدانیم سخن گفتن، خود به نوعی تعیین مسیر است و یا برای انجام کار، اول با تفکر تمامی اوضاع و شرایط آن را از تمامی جهات بررسی میکنیم و سود و زیان انجام آن کار را مورد ارزیابی قرار میدهیم و سپس اقدام به عمل مینمائیم.
فرد خردمند میداند که بهترین و ماندگارترین گنج، گنج درون خودش است که بایستی آن را کشف نماید و اوقات خود را در بیغولهها برای پیدا کردن گنجِ زیر خاک تلف نمیکند، خصوصاً در مکانهایی که این کار، غیر قانونی است.
اگر ما در گروه خردمندان قرار داشته باشیم، به آرامی درخواهیم یافت که جهان و جهانها مملو از انواع و اقسام انرژی است و همینطور بانکهای جهان مملوّ از شمش و سکههای طلا، جواهرات و پولهای جورواجور و رنگ و وارنگ است و چون نیک میدانیم ذرهای از این پولها و جواهرات و طلاها را هرگز به صورت مجانی به کسی نخواهند داد، پس این خوش خیالی خواهد بود که انتظار داشته باشیم این انرژیهای ناشناخته را هم مجانی در اختیار ما قرار بدهند.
به اعتقاد فرد خردمند، این حرکتها و از ناشناختههای مرموز، یاری جستنها مانند پنیری است که در تله موش قرار گرفته و باعث میگردد شخص با دستان خودش درب خانه یا شهر وجودی و یا جسم خود را باز نماید و به انواع و اقسام انرژیهای مثبت و منفی، اجازۀ ورود به کالبد خودش را بدهد و باعث گردد پس از مدتی بسان دیوانگان، مانند صخرۀ گلی در هم فرو ریزد.
خردمند میداند؛ امروز ممکن است استادانی مجرب و کارآزموده و آگاه به انرژیها و یا آگاه به کائنات وجود داشته باشند، ولی این افراد بسیار کمیاب و نادر هستند، آنقدر کمیاب که شاید ما به ندرت در طول زندگی خودمان قادر به دیدن آنها باشیم، بنابراین هیچگاه بدون مطالعه و به سرعت، پای در این راه نخواهد گذارد.
پس خردمند برای یافتن هر راهی، اول تفکر و بررسی میکند تا صراط مستقیم را پیدا کند و صراط مستقیم یا راه مستقیم، راهی است که انسان را به مقصد راستین میرساند.
حال خواه مقصد، بهشت برین باشد یا رسیدن به یک هدفِ معقول و یا کشف یک حقیقت.
خردمند میداند که تمامی پیامبران و متفکرین و اندیشمندان، همه و همیشه میخواستند صراط مستقیم را به انسان نشان بدهند، یعنی همان یافتن راه؛ تا انسان به مقصد نیکوئی که همانا صلح، آرامش، آسایش، درستی و محبت است رهسپار گردد.
حال ممکن است پرسش شود، نشانۀ راه مستقیم چیست؟
با وجود اینکه همیشه یافتن راه و یا پیدا کردن صراط مستقیم، با اهمیت است؛ ولی رسیدن به مقصود و یا هدف، موضوع دیگری است، پس در وحلۀ نخست بایستی بدانیم که این راه ما را با سلامتی به مقصد ویا هدف میرساند و یا خیر؟
بنابراین یکی از نشانههای صراط مستقیم، رسیدن به هدف و مقصد با وضعیت مناسب میباشد، پس بایستی خوب بنگریم افرادی که قبل از ما از این راه رفتهاند؛ چگونه به مقصد رسیدهاند، آیا به مقصد رسیدهاند و یا از ناکجاآباد سر درآوردهاند و یا چند درصد از آنها سالم به مقصد رسیدهاند؟
البته ممکن است مقصد، فنا باشد و یا بقا.
اگر در صراط مستقیم باشد، فنا هم بقاست، اما به گونهای دیگر!
و بعضی راهها وجود دارد که فقط بایستی توسط پیشگامان و مکتشفین پیدا و گشوده شود که قانون دیگری دارد.
بهرحال در هر لحظه از زندگی، اتفاقاتی برای ما رخ میدهد که حتی بعضی از آنها بسیار ساده و پیش پاافتاده میباشند و ما بایستی نسبت به آنها عکسالعمل نشان بدهیم، البته چه بخواهیم و چه نخواهیم. در ضمن گاهی عکسالعمل نشان ندادن هم خود، عکسالعمل میباشد.
بُروز عکسالعمل ما نسبت به این اتفاقات گوئی راهی است که ما یافتهایم و پای در درون آن میگذاریم تا به مقصد برسیم حال ممکن است مقصد؛ نقطۀ خوب همراه با شادی و محبت و صلح و آرامش و آسایش باشد و ممکن است مقصد؛ نقطهای طوفانی همراه با زمین لرزۀ توأم با گرد و غبار و فروریختن آوار بر سرمان باشد. مثل یک برخورد و در گیریِ کوچک در منزل یا محل کار و یا کوچه و خیابان و یا پارک!
پایان وادی هفتمجهانبینی در ورزش.
بررسی و مطالعه تاریخ اعتیاد نشان میدهد، از زمانی که جوامع انسانی با موضوعی به نام اعتیاد روبرو شدند، تاکنون، رویکردها، روشها و تدابیر گوناگونی در مقابله با این پدیده، ازجمله درمان، به کار گرفتهشده است. رویکردهایی که میتوان گفت چندان نتیجه مشخصی به دنبال نداشته است.
بر همین اساس، پس از مطالعات گسترده توسط متخصین امر در سرتاسر جهان و گذشت زمان، یکی از نتایج مشخصی که به دست آمد این بود که بیماری اعتیاد درمان قطعی و شناختهشدهای ندارد.
این دیدگاه باعث گردید که در ادامه، تئوری کاهش آسیب و درمانهای نگهدارنده در محافل علمی اعتیاد مطرح گردد.
بهبیاندیگر، پس از شکست طرحهای درمانی مختلف، این موضوع مطرح شد که اگر درمانی وجود ندارد، سعی کنیم کاری انجام دهیم که این بیماری آسیب کمتری به دنبال داشته باشد و داروهایی تجویز شود که شخص حتی برای همیشه استفاده کند، اما سمت مواد پرخطر نرود.
این وضعیت ادامه داشت تا زمانی که متد درمانی DST که طراح و مبتکر آن مهندس حسین دژاکام میباشند، پا به عرصه گذاشت و پس از گذشت چند سال بهکارگیری این متد، نتایج مشخص این روش نشان داد که بیماری اعتیاد کاملاً قابلدرمان است و حتی میتوان از واژه درمان قطعی نیز استفاده نمود.
مطالعات علمی انجامشده در خصوص این روش، نشان میدهد، این متد جامعترین و کاملترین متد درمان اعتیاد در جهان میباشد که به صورت همهجانبه، کلیه آسیبهای بیماری اعتیاد را در جسم، روان و جهانبینی پوشش میدهد و بستری مناسب و قابلاجرا برای درمان اعتیاد به انواع مواد مخدر را به وجود میآورد. این متد، مجموعهای از عملکردهای گوناگون نظیر درمان نگهدارنده، کاهش آسیب، رواندرمانی، گروهدرمانی، گفتار درمانی و همیاری خانواده میباشد.
در هیچیک از متد ها و روشهای درمان اعتیاد که تاکنون در جهان معرفیشده است، چنین نگاه همهجانبهای وجود نداشته است.
کنگره ۶۰ و متد DST در کنار همه این عوامل، یک اصل بسیار مهم و اساسی دیگر را نیز در دستور کار خود قرار داده است و آن استفاده از مکمل ورزش میباشد.
افرادی که برای درمان اعتیاد به کنگره ۶۰ مراجعه میکنند، همزمان با درمان اعتیاد با متد DST میتوانند پس از مدتی، تحت برنامه های خاص، وارد فعالیت های ورزشی کنگره ۶۰ شوند.
میزان و حجم فعالیت های ورزشی، بهآرامی با پیشرفت درمان افزوده میشود و شخص دریکی از رشتههای ورزشی کنگره، رسماً فعالیت خود را آغاز میکند.
کنگره ۶۰ اعتقادی به درمان اعتیاد با ورزش ندارد. کنگره ۶۰ ورزش را بهعنوان یک عامل مهم، اما کمکی و مکمل، در درمان اعتیاد موثر میداند. این مسئله بهگونهای است که حتی بدون در نظر گرفتن عامل ورزش، درمان اعتیاد امکانپذیر است، اما بهکارگیری آن بهعنوان مکمل، نقش بسیار پررنگی در تحکیم نتایج بهدستآمده در درمان اعتیاد بازی میکند.
در همین راستا، کنگره ۶۰، فعالیتهای ورزشی را در سطحی گسترده در دستور کار خود دارد و به همین منظور باشگاه فرهنگی ورزشی کنگره ۶۰ به ثبت رسمی رسیده و هماکنون ۱۸ رشته ورزشی فعال در کنگره ۶۰ وجود دارد و اعضای کنگره ۶۰ الزاماً بایستی دریکی از رشتههای ورزشی حضورداشته باشند.
کنگره ۶۰ همهساله به مناسبت پنجم تیرماه، روز جهانی مبارزه با مواد مخدر، المپیاد ورزشی جشنواره عقاب طلایی را برگزار مینماید. جام سردار نیز یکی از تورنمنتهای مهم ورزشی کنگره ۶۰ میباشد که تیمها بهصورت شعبهای در مسابقات شرکت مینمایند.
در مسابقات جام عقاب طلایی امسال، فقط در رشته فوتسال ۸۰ تیم ۱۰ نفره و در رشته والیبال، ۵۴ تیم ۱۲ نفره از تهران و شهرستانها حضور دارند و در سایر رشتهها نیز ورزشکاران کنگره ۶۰ در طول یک سال فعالیت مسابقات خود را برگزار نموده و یا در حال برگزاری میباشند. این در حالی است که این حجم عظیم مسابقات در کمال نظم و دقت و با برنامهریزی موفق برگزار گردیده است. برای برگزاری این مسابقات، ورزشبانان رشتههای مختلف، مرزبانان کنگره ۶۰ در پارک طالقانی، شورای ورزشی و افراد زیاد دیگری در مدت یک سال با تلاش بیوقفه خدمت مینمایند تا ما در امنیت و نظم کامل، صبح جمعهای لذتبخش داشته باشیم. جا دارد از همه این عزیزان تشکر کنیم. شایانذکر است، کنگره ۶۰ در دو رشته راگبی و تیراندازی باکمان به بالاترین سطوح ورزشی کشور دستیافته است و شماری از ورزشکاران کنگره ۶۰ به عضویت گروههای ملی در این دو رشته دستیافتهاند.
جهانبینی در ورزش:
همانگونه که میدانیم، جهانبینی، یکی از علوم مهم کنگره ۶۰ و یکی از اضلاع مثلث درمان اعتیاد در متد DST است.
جهانبینی، موضوعی است که در تمام فعالیتهای کنگره ۶۰ اهمیت حضور و اهمیت خاص خود را دارد و فقط به امر درمان اعتیاد مربوط نمیشود، جهانبینی مجموعه تفکرات، احساس، ادراک و برداشت ما نسبت به خودمان و جهان پیرامون و هستی است و هیچ موضوعی نمیتواند خارج از حوزه علم جهانبینی قرار گیرد.
ببینیم جهانبینی در ورزش به چه مسائلی میپردازد.
ما برای چه ورزش میکنیم؟
هدف ما از ورزش چیست؟
در ورزش به دنبال چه هستیم؟
کنگره ۶۰ به ما آموزش میدهد که برخلاف دوران اعتیاد و مصرف، سعی کنیم از جسم خودمان که یک امانت الهی است، در حد اعلای خود نگهداری و مراقبت کنیم و به قول سردار: برای کشتی خود که لازمه حیات و هستی در آن است، نوعی دیگر باشیم.
خداوند جسم ما را در بهترین تقویم، طراحی و خلق نموده است. حال بقیه تزئینات و نگهداری و سالم نگهداشتن آن به عهده ماست.
ورزش، یکی از مهمترین عواملی است که در سلامتی ما نقش ایفا میکند. بیماریهای که امروزه اکثر مردم با آنها دستبهگریبان هستند، یکی از دلایل اصلی آن، ورزش نکردن است و اگر ما بهصورت منظم فعالیت ورزشی داشته باشیم و سایر فاکتورهای سلامتی را نیز رعایت کنیم، درواقع سلامتی خودمان را تضمین کردهایم.
ازنقطهنظر درمان اعتیاد نیز باید بگوییم که ورزش بهعنوان مکمل، به امر درمان کمک شایانی مینماید و ما را دررسیدن به حداکثر تعادل جسمی، روانی و جهانبینی یاری میدهد؛ زیرا درمان، فوق ترک است و تعادل، فوق درمان.
قرار است که ما با ورزش بهسلامتی و تعادل بیشتر برسیم.
حال سؤال این است که آیا ممکن است عکس این قضیه نیز صادق باشد، یعنی ورزش باعث از دست رفتن تعادل شود؟
باید بگوییم، آری، اگر ما اعضای کنگره، جهانبینی کنگره ۶۰ را در ورزش به کار نگیریم، ورزش میتواند حال ما را خراب کند.
برای مثال در یک مسابقه فوتسال یا والیبال یا هر رشته دیگری، ممکن است افرادی باشند که در حین بازی عصبانی شوند، داد بزنند و حال خود و دیگران را خراب کنند. این افراد کسانی هستند که جهانبینی کنگره ۶۰ را در ورزش به کار نمیگیرند.
ما ورزش میکنیم که حالمان خوب شود، ورزش میکنیم که لذت ببریم، ورزش میکنیم که به تعادل بیشتر برسیم؛ اما اگر قرار باشد که ورزش حال ما را خراب کند و همان مقدار تعادلی هم که داریم، با ورزش از دست بدهیم، این چگونه ورزشی است؟
قدر مسلم، این ورزش، ورزشی نیست که مدنظر کنگره ۶۰ هست. ممکن است درجایی گفته شود کهای بابا فوتسال اینه دیگه، والیبال همینه، فوتسال داد زدن داره، فیلم بازی کردن داره، داور و فریب دادن داره، دیگران رو به هم ریختن داره اینا بخشی از فوتباله .
یا ممکن است گفته شود که در زمان بازی، به دلیل فشار بازی و تغییرات فیزیولوژیک مثل بالا رفتن اسیدلاکتیک در خون یا ترشح زیاد آدرنالین، رفتار تا حدی از کنترل خارج شود.
بههرحال و به هر دلیل، اگر قرار باشد ورزش، ما را به هم بریزد و حال ما را خراب کند و ما را از تعادل خارج کند، ممکن است در خارج از کنگره ۶۰ عادی باشد، اما در کنگره ۶۰ پذیرفتنی نیست.
در کنگره ۶۰ بسیارند ورزشکارانی که در سختترین لحظات ورزشی نیز از کنترل خارج نمیشوند، داد نمیزنند، عصبانی نمیشوند و حال خود و دیگران را خراب نمیکنند.
پس میشود با کمک جهانبینی کنگره ۶۰ و با تغییر دیدگاه نسبت به ورزش، طوری ورزش کنیم که هم خودمان لذت بریم و هم دیگران.
گفته میشود، بازی فوتسال ، بازی والیبال . ورزش بازی است، اما گاهی اوقات نوع نگاه باعث میشود که جنگ جایگزین بازی شود و بعضیها طوری قضیه را جدی بگیرند که همهچیز را فراموش کنند و زیر پا بگذارند.
البته کسی نمیتواند منکر لذت برد در یک بازی یا مسابقه شود و کسی هم نمیتواند منکر ناراحتی پس از باخت در یک بازی یا مسابقه شود. همه ما برد را دوست داریم و از باخت خوشمان نمیآید، اما نباید فراموش کنیم که سکه بازی دو رو دارد. یک رو برد و یک رو باخت. هر دو، بخشی از بازی هستند. بعضی وقتها نوبت برد است و بعضی وقتها نوبت باخت. کسی که باخت را با خوشرویی میپذیرد، یعنی لیاقت و ظرفیت برد را نیز دارد.
مهم این است که هستیم، مهم این است که سالم هستیم، مهم این است که ورزش میکنیم. بردوباخت در درجه بعدی است و آنهم نه به هر قیمت. ما در کنگره ۶۰ معتقدیم که در یک مسابقه "یا میبریم یا میآموزیم، باختی در کار نیست "
ما یاد میگیریم که اخلاق و جهانبینی کنگرهای را در ورزش نشان دهیم. ما یاد میگیریم در یک مسابقه به اعضای تیم خودمان و تیم مقابل احترام بگذاریم. همان حقی را که برای خودمان قائل هستیم برای تیم دیگر نیز قائل باشیم. به قوانین بازی احترام بگذاریم به داوران نهایت احترام را بگذاریم و حتی در صورت تصمیم نادرست و اشتباه به داور اعتراض نکنیم. یاد میگیریم که با راستی و درستی بازی کنیم و مسابقه دهیم نه با فریب و دوز کلک.
قرار است که ما با ورزش خودمان در کنگره ۶۰، تعادل پس از درمان را به دیگران نشان دهیم و ثابت کنیم که به درمان و تعادل رسیدهایم.
جا دارد از گروههای مطرح کنگره ۶۰ ازجمله تیم راگبی که مقام اول لیگ برتر کشور را به دست آورده است و همچنین گروههای تیراندازی باکمان و کشتی و سایر رشتهها که حضوری موفق در عرصههای ورزشی کشور داشتهاند، صمیمانه تشکر کنیم.
امید که همه ما بتوانیم با بهکارگیری علم جهانبینی در ورزش، تحسین همگان را نسبت به ورزش کنگره ۶۰ و ورزشکاران کنگره ۶۰ برانگیزیم.
با احترام، مسافر علی خدامی