وادی هشتم

وادی هشتم

امواج چون گردباد بر زمین فرود می­آیند و آنچه برداشتنی باشد با خود به امانت می­برند و این، جز فرمان حاصل نمی­گردد.

پس با شما که پیمان می­ بندید، در اندیشۀ آن باشید که از زمین برخواسته و به آن مکانی که فرمان است رهسپار شوید.

در سکون هیچ چیز به وجود نمی­آید و زایشی نیست؛ همه چیز در حرکت شکل می­گیرد و سپس ساختارها پدیدار و موجودات خلق و سفر در حلقه­ های آفرینش آغاز و ادامه­دار می­گردد.

در این سیر برای انسان، تفکرات؛ معمار ساختارها و زبانِ سخن­گوی و تعیین­ کنندۀ مسیر حرکت او می­باشد.

روزی در آسمانها در مقابل خلق جدید یا انسان که توسط قدرت مطلق به انجام رسیده بود، یکی از فرشتگان یا فرماندهان رده بالا که مورد لطف قدرت مطلق قرار داشت سر به شورش گذاشت و از فرمان سرپیچی کرد، شاید هم قدرت مطلق اینچنین مقدر کرده بود.

بهرحال این فرشته یا فرمانده چنین تصور می­کرد که او هم می­تواند با قدرتی که از طرف قدرت مطلق به او داده شده، برای خودش فرمانروایی کند.

خواستِ قدرت مطلق بر طرد او از درگاه خویش قرار گرفت، ولی او مهلت خواست تا قدرتش را حفظ کند.

قدرت مطلق تا روز موعود به او مهلت داد و سپس او را طرد کرد.

او گروهی را با خود هم­آواز کرد و کینۀ آدم را به دل گرفت، پس از آن اعلام کرد که من با تمامی قدرت خود، انسان را از مسیرش منحرف خواهم نمود و کاری خواهم کرد تا انسان از فرامین قدرت مطلق سرپیچی کند؛ چون می­دانست انسان موجودی است که با اختیار کامل خلق شده است، یعنی حق انتخاب یا گزینشِ راه خود را دارد.

به عبارتی هم می­تواند مسیر تقوا، ارزش­ها، عشق، محبت، دوستی و صداقت را طی نماید و هم می­تواند مسیر فسق، فجور، قتل، جنایت، حسادت، کینه، نفرت، دشمنی، خونریزی و فساد را بپیماید.

در این شرایط ادموند و هلیا در بهشت قرار گرفته بودند.

دیری نپائید که توطئۀ شیطان در مورد آنها کارگر افتاد و دسیسۀ او کار خودش را کرد و ادموند و هلیا نیز از فرمان سرپیچی کردند.

قدرت مطلق از آنها توضیح خواست، آنها عذرخواهی کردند و گفتند: اشتباه کردیم، جبران می­کنیم!

قدرت مطلق عذرخواهی آنان را پذیرفت؛ ولی گفت: بایستی عملاً ثابت کنید، بنابراین قدرت مطلق تمامی فرزندان ادموند و هلیا را که در آسمان­ها بودند گردآورد و گفت:

با شما پیمان می­بندم، آیا من پروردگار شما هستم؟ به عبارت دیگر؛ آیا تصدیق می­کنید که من قدرت مطلق و یگانه فرمانروای شما هستم؟

 آیا فرمان­های مرا اجرا خواهید کرد؟

همۀ ما گفتیم: بلی، شما قدرت مطلق و یگانه فرمانروای ما هستید.

پیمان، بسته شد!

قدرت مطلق گفت: بروید به زمین که؛

با حرکت، راه نمایان خواهد شد!

ولی من به شما هشدار می­دهم که شیطان، دشمن آشکار شماست.

بروید تا در عمل و حرکت، مشخص گردد کدام یک از شما بر پیمان خود استوار است.

 کدام یک از شما راه شیطان که ظاهری بس فریبنده و باطنی بس وحشت­آفرین دارد را می­پیماید و کدام یک از شما راه راستین و نور را طی طریق می­کند.

در پایان، جایگاه شما مشخص خواهد شد و اگر درست حرکت کنید؛ می­توانید به نقطه­ای برسید که امروز آغاز کرده­اید و یا به عبارت دیگر، دوباره به مکانی برسید که از آنجا انشعاب یافته­اید و به نزد پروردگار خود با شادی و سربلندی، بازگشت نمائید.

گرچه نقطه­ای که برای این سفرِ پر ماجرا آغاز می­نمائید و نقطه­ای که باز، پس از گذشتن از سختی­ها، رنج­ها و عشق­ها باز هم به آن می­رسید، هر دو یکی هستند؛ ولی بایستی بدانید که با هم تفاوت فاحش دارند، زیرا درک، آگاهی، معرفت و آموزش­ها در نقطه و یا در شما باقی می­ماند و می­توان از آن، تمامی فضاهای شلوغ و ناشناخته را که امروز بر آن واقف نیستید، کنترل نمائید.

بروید که با حرکت، راه نمایان می­شود.

این وادی و این جمله که با حرکت راه نمایان می­شود، یک قانون است؛ مثل قوانین ریاضیات، و این همان قانون در صراط مستقیم است که عارف و شاعر بزرگ، عطار چه زیبا سروده است:

گر مرد رهی میان خون باید رفت            از  پـای  فتاده  سرنگون  باید  رفت

تو پای به راه  درنِه و هیچ  مپرس           خود راه بگویدت که چون باید رفت

البته لازم به ذکر است که بدون مقدمه و مطالعه هم، نمی­توانیم فرمان حرکت بدهیم؛ چون با حرکت راه نمایان می­شود.

برای مثال؛ چگونه می­توانیم برای عبور از منطقه­ای کوهستانی و یخ بندان، بدون نقشه و تجهیزات، حرکت کنیم و سالم به مقصد برسیم.

خوشبختانه ما اکنون در وادی هشتم هستیم و هفت وادی را در خورجین خود داریم مثل؛ با تفکر ساختارها آغاز می­گردد و یا در مسائل حیاتی، مسئولیت دادن به خداوند، یعنی سلب مسئولیت از خویش، و یا فرمان عقل و یا رمز و راز کشف حقیقت!

این وادی می­گوید:

وقتی می­خواهیم حرکت کنیم، با جمع­آوری اطلاعاتِ کافی و دانستن مسیر راه، لازم نیست تمام جزئیات را در نظر بگیریم، مثلاً اینکه این جاده چند تا پیچ دارد؛ چون گاهی عملاً اطلاع یافتن از تمامی جزئیات، امکان­پذیر نیست و بعضی وقتها هم آن چیزی که ما در ابتدا تصور می­کنیم ممکن است در عمل و در ادامه، به هزار و یک شکل و گونۀ مختلف دیگر خود را نشان دهد که در بررسی­های اولیه، محاسبه نشده بود.

بنابراین وادی هشتم می­گوید:

در این شرایط؛ نترس، پروا مکن، حرکت کن، قطعاً در حرکت، راه و یا مسیر، نمایان خواهد شد.

برای مثال، وقتی که ما مشکلی داریم اگر بخواهیم در خانه بنشینیم و فقط فکر کنیم، هرگز مشکل ما حل نخواهد شد؛ اما اگر پس از فکر کردن، وارد مرحلۀ عمل شویم و حرکت کنیم، راه به تدریج مشخص می­گردد و در مسیرِ راه ممکن است دوستان و آشنایان و دیگران نیز در حل مشکل، ما را یاری نمایند.

حال چند نکتۀ مهم را که بایستی در حرکت مورد توجه قرار دهیم، به اتفاق بررسی می­کنیم:

۱. در هنگام حرکت بایستی خواستۀ فرد یا هدف او کاملاً مشخص باشد، چون گاهی در حرکت کردنها ما خودمان هم نمی­دانیم که به طور قطع چه   می­خواهیم.

برای مثال آیا می­خواهیم ادامۀ تحصیل بدهیم یا خیر؟ آیا شخصی را دوست داریم یا خیر؟ آیا می­خواهیم ازدواج کنیم یا خیر؟ آیا می­خواهیم جدا شویم یا خیر؟ آیا می­خواهیم پس انداز کنیم یا خیر؟ و یا اینکه می­خواهیم خانه بخریم یا خیر؟ و هزاران خواستۀ دیگر که چگونگی و هدف آنها مشخص نیست!

۲.  پس از آنکه خواسته یا هدف مشخص گردید، بایستی فرد با تمام وجودش بخواهد که خواستۀ او برآورده شود و مثل انسان تشنه­ای که به دنبال آب در تلاش است، دائماً به خواسته­اش توجه کند و بر روی آن متمرکز باشد.

ناگفته نماند که بعضی از خواسته­ها بایستی در طولانی مدت به نتیجه برسند، درست مثل درختی که بذر آن را می­کاریم تا پس از چندین سال رسیدگی و آبیاری به تولید محصول برسد.

۳. در مسیر حرکت، گاهی با چندین راه برخورد می­کنیم که مجموعۀ این راه­ها را می­توان به دو راه عمدۀ ارزشی و ضدارزشی، یا الهی و شیطانی تقسیم کرد و هر فرد بر اساس خردمندی و یا کم خردی خویش، یک مسیر را انتخاب می­کند و به راه خودش ادامه می­دهد و یا اینکه مانند آهویی که در میانۀ راه، علف سر سبزی را در مسیر انحرافی جادۀ اصلی مشاهده می­کند و بدون تفکر، مسیرش را کج می­کند و از صراط مستقیم دور و دور و دورتر می­شود و در نهایت به نقطه­ای می­رسد که دوست ندارد و یا در تفکرش نمی­گنجید و یا اصلاً جزو خواسته­هایش نبوده است، راه و مسیر اصلی را به فراموشی می­سپاریم.

حال اگر کمی فکر کنیم، به راحتی می­توانیم نکات دیگری نیز برای قوانین حرکت پیدا کنیم و به نگارش درآوریم؛ ولی اگر خواسته و یا هدف ما رسیدن به سلامتی، صلح، آرامش، آسایش و عشق و محبت باشد، بایستی در ابتدا حساب خودمان را تسویه و به صفر نزدیک کنیم، یعنی جبران خسارت نمائیم نسبت به خودمان، خانواده، جامعه و … :

الف: جبران خسارت از خودمان:

ممکن است که ما دانسته و یا ندانسته به جسم خود و روان خود، تخریب­هائی را وارد کرده باشیم؛ بایستی در وحلۀ اول خودمان را ببخشیم و در جبران خسارت و ترمیم و بازسازی جسم و روان خودمان اقدام نمائیم.

کافی است به عنوان ناظر در گوشه­ای قرار بگیریم و خود را نظاره کنیم و خوب نگاه کنیم. خوب نگاه کن!

در اینصورت بزودی درخواهیم یافت و خواهیم دید که آیا تاکنون صدماتی را به جسم و روان و شخصیت خود وارد کرده­ایم یا خیر؟

اگر جواب آری است، بایستی در جبران آن کوشا باشیم.

 ب: جبران خسارت از خانواده:

به راستی در خانواده، نقش پدر چیست؟ نقش مادر چیست؟ نقش فرزندان چیست؟

در اکثر فرهنگها معمولاً مسئولیت امور خارج از خانه بر عهدۀ پدر و مسئولیت داخل خانه بر عهدۀ مادر بوده است و همچنین مسئولیت حفظ و نگهداری و پرورش فرزندان نیز بر عهدۀ پدر و مادر به صورت مشترک قرار گرفته است.

و امّا چیزی که کاملاً روشن و مشخص نیست، اینستکه مسئولیت فرزندان نسبت به خانواده و پدر و مادر چیست؟

در گذشته و در زندگی دامداری و کشاورزی، فرزندان نیز مانند پدر و مادر در مزارع کار می­کردند و یا در پرورش حیوانات اهلی، فرزندان، نیرویی بسیار قوی و مؤثر برای خانواده بودند، حال سؤال این است که اکنون و به روزگار ما مسئولیت فرزندان نسبت به خانواده چیست؟

آیا زندگی شهرنشینیِ امروز، فرزندان را به طلبکاران مادرزادِ خانواده­ها تبدیل نکرده است و آیا همیشه مهر، محبت،… و همه چیز بایستی از جانب پدر و مادر بسوی فرزندان سرازیر گردد و آیا آنها هیچگونه تعهد و یا مسئولیتی نسبت به پدر و مادر و خانواده ندارند، اگر دارند لطفاً خودتان بگوئید؟!

البته و قطعاً فرزندان زیادی وجود دارند که همیشه مسئولیت خودشان را بصورت خودکار و با تمام وجود نسبت به خانواده و پدر و مادر انجام می­دهند؛ ولی بحث ما در اینجاست که اگر از گروهی هستیم که به خانواده خسارت وارد کرده­ایم و قبول داریم که تخریب به وجود آورده­ایم، می­بایست آنرا جبران کنیم!

ج: جبران خسارت از جامعه:

ما همیشه از جامعۀ خود انتظاراتی داریم و این کاملاً طبیعی است؛ ولی آیا نبایستی تفکر کنیم که جامعه از ما چه انتظاراتی دارد؟

برای نمونه اگر جامعه برای من هزینه پرداخت کرده است و من تحصیلات زیادی کرده­ام و تخصصی را فرا گرفته­ام، آیا من اجازه دارم خودم را نابود کنم؟ حال به نکات به ظاهر پیش پا افتاده که در یک جامعه می­تواند بسیار مهم باشد، توجه می­کنیم:

آیا در خیابان و یا جاده، شیشۀ اتومبیل را پایین کشیدن و آشغالها را به بیرون پرتاب کردن، خسارت به جامعه نیست؟ آیا به دامن طبیعت رفتن و زباله­ها را در کوه و صحرا پراکنده کردن، خسارت نیست؟ آیا آشغالها را در جوی آب و یا رودخانه انداختن، خسارت نیست؟

حال ممکن است گفته شود؛ هزاران هکتار از جنگلها را به نابودی کشانده­اند و  کسی چیزی نمی­گوید، حال کمی آشغال ریختن من خسارت محسوب       می­­شود؟!

بله بایستی گفت که ریختن آشغال توسط شما مفهومی جز خسارت زدن ندارد! البته نابودی ده­ها یا صدها یا هزاران هکتار از جنگلها بصورت غیر مجاز، نامی جز دزدی و جنایت و خیانت ندارد و ما نیز این را بایستی بدانیم که خلاف کردن و یا دزدی و یا خیانتِ دیگران، هرگز نمی­تواند سند و یا مجوزی باشد برای وارد کردن خسارات هر چند به ظاهر کوچک ما به جامعه!

حال خود دانیم، اگر فکر می­کنیم که خسارتهایی را به جامعه وارد کرده­ایم و اگر خواستیم که درصدد جبران آن برآئیم بایستی در وحلۀ نخست، از وارد کردن خسارات بعدی به جامعه جلوگیری کنیم و سپس با انجام کارهای ارزشی، جبران کارهای ضدارزشیِ گذشته را بنمائیم.

منبع وبسایت کنگره 60

اشتراک گذاری پست

دیدگاهتان را بنویسید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


پشتیبانی