شکر نعمت
بر آن شدم که چند سطری من باب شکر سیاه کنم باشد تا ما را راهی بر این اصل باز شود که قلیل من عبادی لشکور!
دانی و مما رزقناهم ینفقون که باشند؟ سوگند که ندانی تا روزی نشناسی! باش تا به آنان که با جان خود جهاد میکنند رسی! چه میشنوی؟ هنوز شکر باید بدانی تا به جهاد راهت باشد.
اول باب شکر است که تا شکر نکنی ازدیاد نعمت نیابی که ان وعد الله حق.
شکر به زبان که خود اگر از دل برنخیزد لقلقه ای باشد که راه بر هیچ برد! تو را چه سود وقتی ندانی از چه سخن میگویی؟ مگر نعمت را دیده ای که شکر خواهی به جای آوردن! هیهات!
شکر را به عمل قائم باید بودن! ازآنچه شما را نصیب کرده است با دیگران قسمت کنید تا راه بر شما نمایان کنند. اگر از مال نصیب برده ای آنان که نصیبی ندارند را عشقی برسان! چاره ای یافته ای؟ بیچاره را دریاب! علمی از کتب الایمان علی قلوبهم گرفته ای، دیگران را جرعه ای ده! تا روزی تو چه باشد هرچه هست انفاق کن!
منزل اول این راه ترس باشد! چه از دست دادن ترس آورد و منزل دوم عجب و انانیت! هرکه در عجب بماند کافر شده است که دویی وجود ندارد! هرچه هست اوست و از اوست و بر اوست لا اله الا هو هو .
در پس انانیت، عشق بیابی! باش تا از حجاب معشوق به انفاق درگذری تا شکوه عشق بینی!
هیهات! قلیل من عبادی لشکور! تو ای برادر من که فدایت شوم، تو قدم در شکر نه! دیگران نبین و باور نکن که عادت پرست باشند! تو آن باش که شک به دامن عمل میکشی تا راه بیابی. رها کن و حرکت کن که به حرکت راه نمایان میشود…..
احسان رنجبر
1 دیدگاه
سلام و خداقوت به استاد عزیزمان آقای رنجبر🌹