با تفکر ساختارها آغاز میگردد ؛ بدون تفکر ، آنچه هست رو به زوال می رود .
با تفکر ساختارها آغاز میگردد ؛ بدون تفکر ، آنچه هست رو به زوال می رود .
دراين وادي بهتراست بدانيم چگونه همه چيز پيدا ميشود و يا چگونه همه چيز خلق ميشود. براي پيدا شدن يا بهوجود آمدن ويا خلق شدن، اولين قدم يك فكـر است ويا يك انديشه، واين انديشه آغاز خلق است .
بنابراين همه انسانها براي پيداشدن لازم است تفكـر نمايند، و نيروي القاء و احياء و تحرك هم موجود ميباشد. به عبارتي همه چيز اول مثل صفحه سفيد نقاشي است . سپس ذره ذره تصوير پديدار ميگردد و ازمعني آن، هم زشت و زيبا، و هم خوب و بد پديدار ميشود .
‹‹ پس اول بايد تفكـرنمود ! ››
حالا برميگرديم سراصل موضوع :
ما سالهاست درگير مواد مخدر ويا الكـل شـده ايم و ايـن درگيـري چـه دانسته باشد و چه ندانسته به هرحــال فرقي نميكند . چيزي كه مهم است، ما ميخواهيم از شرّ اين غول بي شـاخ و دم كه زندگي مارا به طرف نابودي سوق داده است ويا ميدهد رها شويم .
ممكن است قيافه ما تابلو شده باشد.در زندگي ما هرج و مرج بهوجود آمده باشد . در اين مقطع كافي است ما فكر كنيم كه كجاي كار قرارگرفته ايم و به كجا ميخواهيم برويم.
در اين وادي ما اصلاً نميخواهيم تصميم بگيريم كه از فردا ترك اعتياد كنيم،چون بارها اين اقدام را انجام داده و با شكست مواجه شده ايم، و كما اينكه از پزشك و روانپزشك و متخصص هم كمك گرفتهايم و آنها هم نتوانسته اند به ما كمكي نمايند .
دراين مقطع ، ما فكر ميكنيم ،
آیا میخواهیم فكر كنيم؟ به چه موضوعی باید فکر کنیم ؟ چگونه بايد فكر كنيم؟ به چه چيزهائي نبايد فكر كنيم؟
شايد تصور كنيم كه هميشه فكرميكنيم اما اعتياد و پيشرفت آن نشان ميدهد ما درست فكر نكرده ايم و زندگي خود را بدون تفكرو يا با تفكر غلط ادامه داده و هرچه داشتهايم چه مادي و چه معنوي از دست داده و يا درحال از دست دادن آن ميباشيم و به طرف زوال در حركت هستيم .
ما بايستي دراين وادي نقشه حمله خود را به اعتياد ترسيم نمائيم ؛
نقشه اي بسيار دقيق و حساب شده كه راه به عقب نداشته باشد. دراين وادي نميخواهيم نقشهاي عظيم ترسيم نمائيم. اگر ما در اين مقطع بتوانيم نقشه اي بكشيم كه قابل اجرا باشد و مشكل خودمان را به آرامي حل كنيم، بهتر به نتيجه خواهيم رسيد. ما در اين تفكربايد به صورت واقع بينانه به اعتياد نگاه كنيم. اگر به اين تفكر صحيح برسيم، درخواهيم يافت اراده درمقابل اعتياد كم مي آورد. به عبارتي اراده به تنهائي نميتواند حريف اعتياد گردد .
چون اعتياد خيلي قويتر از اين حرفها ميباشد. براي مثال ما نميتوانيم با ارادة تنها، از يك درخت خيلي بلند بالا برويم، ويا با اراده تنها نميتوانيم از روي طنـاب در يـك ارتفاع زياد عبوركنيم، و اين را ميدانيم كه ما قادريم از درخت بالا برويم مشــروط به اينكــه چنـد كار را با هـم و هماهنگ بتوانيم اجرا نمائيم. مثلاً قدرت بدني لازم را فراهم نمائيم و فوت و فن آنرا بدانيم. هدف و يا انگيزه لازم را داشته باشيم و تمرين لازم را بكنيم.
البته در اين مرحله بعضي از ما ممكن است نتوانند درست فكـــر كنند و تصميم بگيرند . ميتوانيم اگر فكرمان بهجائي نرسيد، از نظرِ مشورتيِ مابقيِ اعضاء استفاده كنيم؛ ولي تصميم گيري نهائي بر عهده خودمان ميباشد. به عبارت ديگر: مشـورت ميكنيـم ولـي تصميــم را خودمــان مي بايست بگيريم تا اعتماد به نفس لازم براي ما بوجود بيايد.
البته اين را نيز بايستي درنظر داشته باشيم كه خلقت، سازمان و تشكيلاتي است كه همه چيز در آن با نهايت دقت برنامه ريزي شده و در هر لحظه كنترل ميشود و يك نيروي مافوق بر آن نظارت دارد. اين نيروي مافوق بهصورت خودكار، اگر شخصي بهطرف فسق و فجـور بـرود، او را در فرو رفتـن بـه اعماق تاريكي ها ياري ميدهد و اگر انسان بهطرف تقوي و ارزش ها حركت كنـد، او را در اين جهت مورد حمايت و ياري قرار ميدهد.
ممكن است بعضي از ما اكنون به اين سخن ايمان نداشته باشيم ولي اگر چشم دل خودرا باز كنيم به آرامي آن نيروي مافوق را حس خواهيم نمود و اگر بخواهيم و حس آنرا بوجود بياوريم و طلب كنيم، اين نيروي مافوق در درمان و رهايي ما مي تواند نقش بسيار بزرگي ايفا كند. اين بستگي به ما دارد كه بخواهيم يا نخواهيم . چنانكه نخواهيم، باز آن نيرو به ما ياري خواهد رساند. چون ما بهطرف ارزشها حركت ميكنيم و تنها فرقي كه بين خواستن و نخواستن ما وجود دارد، آن حس يا قوّت قلبي است كه خودمان در خودمان بهوجود مي آوريـم، كه ميتوانــد تكيه گاه مناسبي باشد، وگرنه آن نيرو به صورت خودكار، كارش را انجام ميدهد و براي او زبان، مذهب، نژاد و رنگ پوست فرقي ندارد چون
پاكترين انسانها ، به آن نيرو نزديكترين افرادند.