نویسنده مدیر

تصاویر کتاب عبور از منطقه ۶۰ درجه زیر صفر (بخش اول)

کتاب عبور از منطقه 60 درجه زیر صفر به نویسندگی بنیان کنگره 60 مهندس حسین دژاکام کتابی پایه، مرجع و توصیف کننده پیدایش متد DST و روش درمانی کنگره 60 است. در این کتاب علاوه بر مطرح کردن مسائل علمی و وقایعی که برای نویسنده در مسیر درمان اعتیاد رخ داده است از تصاویری برای شرح حال فرد بیمار در مراحل مختلف استفاده شده که شما را به تماشای آن دعوت می کنیم.  
ادامه مطلب...

حشیش چیست؟(آشنایی با مواد مخدر بخش چهارم)

حشيش

يكي از مواد مخدری كه از زمان‌هاي بسيار قديم تا به امروز به منظور خروج از حالت تعادل طبيعي مورد استفاده بشر بوده و هست، حشيش مي‌باشد. اين ماده، از درختچه‌اي به نام شاهدانه و يا كانابيس به‌دست مي‌ايد. موادي‌كه از قسمت‌هاي مختلف اين گياه به‌دست مي‌آيد، نام‌هاي مختلفي دارند؛ مثل بنگ ، حشيش، گرس ، علف یا ماري‌جوانا كه بسته به مقدار THc موجود در آنها از قدرت كمتر و يا بيشتري برخوردار هستند. THC يا تترا هيدرو كانابينول Tetra Hidro Canabinol، ماده اصلي اين خانواده است كه مقدار آن در قسمت‌هاي مختلف گياه متفاوت است. بيشترين مقدار THC در صمغ يا شيره‌اي است كه از سطح برگ‌هاي اين گياه تراوش مي‌شود.كه از جمع‌آوري آنها، حشيش كه قوي‌ترين فراورده آن است، بدست مي‌آيد.

ماده ديگري كه از اين گياه بدست مي‌آيد، بنگ است كه از جوشاندة تركيب ساقه و برگ‌هاي اين گياه بدست مي‌آيد كه به آن روغن حشيش نيز مي‌گويند. مادة ديگر، علف يا گرس يا ماري‌جوانا است كه از خشك‌ كردن و پودر كردن برگ‌هاي گياه شاهدانه بدست مي‌آيد. تمامي اين مواد، حاوي مادة THC مي‌باشد.THC در گذشته‌هاي دور به عنوان داروي ضد درد مورد استفاده بوده‌است اما با مشخص شدن عوارض و خواص اين ماده كه بر روي افراد مختلف متفاوت بود به تدريج استفاده دارويي آن كنار گذاشته شد. تصور عامه مردم اين است كه حشيش يا مواد هم‌خانواده آن چون مورفين ندارند پس اعتياد هم ندارند و اگر دارد اعتياد يا وابستگي آن روحي و رواني است در حاليكه اعتياد به اين مواد كاملاً جسمي است و THC مستقيماً روي سيستم ضد درد يا توليد كنندة مواد شبه افيوني جسم اثر مي‌گذارد و باعث تخريب آن مي‌شود. اين سيستم، قوي‌ترين مواد مخدر طبيعي و شبه افيوني را توليد مي‌كند و بعضي از آنها نظير دينورفين، ۲۰۰ برابر مورفين خالص قدرت تخدير و تسكين‌دارند. تخريب اين سيستم و بروز اختلالات جسمي ، باعث بروز عوارض رواني هم مي‌شود. طبق ديگاه كنگره ۶۰ هر نوع ماده‌اي كه مصرف آن انسان را از حال تعادل طبيعي خارج مي‌كند، روي اين سيستم‌ها اثر سوء و مخرب دارد.

از مهم‌ترين اثرات مصرف حشيش مي‌توان به توهم، خيره‌شدن و خيره‌ماندن به نقطه‌اي خاص، گريه و خنده غير طبيعي، پرخوري شديد(نشئه‌خوري)، اختلال در درك زمان، مكان و فواصل اشاره كرد. مهمترين عارضه طولاني مدت مصرف حشيش ، اختلال در حافظه ، فراموشي و توهمات عجيب و غريب و در نهايت ديوانگي است . بعضي از مصرف كنندگان حشيش كه براي درمان به كنگره ۶۰ مراجعه نموده‌اند ، ادعا مي‌كردند از بندگان برگزيده خداوند هستند و حتي ادعاي مهدويت. به راستي چگونه با مصرف موادمخدر نظير حشيش كه عملي كاملاً شيطاني است ، مي‌توان بنده برگزيده خداوند شد؟!!

منبع وبسایت کنگره 60

ادامه مطلب...

وادی ششم

حکم عقل را در قالب فرمانده، کاملاً اجرا نمائیم.

عقل در تکامل؛ مانند ماشین تابع خود می­باشد، در حالیکه روح با لطافت منحصر به خود، با ارادۀ عقل راهبری می­شود.

در این وادی به یکی از اساسی­ترین مؤلفه­های صورپنهان انسان، یعنی عقل می­رسیم.

عقل یکی از مهمترین و سرنوشت سازترین مسائلی است که آغاز و پایان مشخصی ندارد و ما بایستی در تمام مسیر تکاملی خود، به فرمان آن، یعنی فرمان عقل برسیم.

عقلِ کل مانند خورشیدی است که به تمامی هستی و نیستی می­تابد و ما و همۀ موجودات و انسانها بسان خانه­هایی هستیم که از یک روزنه، نور وارد آن می­شود. البته این روزنه به صورت خودکار عمل می­کند، به عبارتی هر چه ما به طرف ارزشها یا روشنائی­ها حرکت کنیم، این روزنه بزرگتر می­شود؛ در نتیجه نورِ (عقلِ) بیشتری وارد خانۀ ما می­شود و هر چه به طرف ضدازرشها یا تاریکی­ها حرکت کنیم، این روزنه تنگتر می­شود.

عقل از موادی تشکیل شده که ما هنوز ذره­ای از آن را نمی­دانیم و عقل هر چه باشد از گوشت و پوست و استخوان نیست، برای همین موضوع است که فنا ناپذیر است؛ چون عقل، با مرگ هم از بین نمی­رود.

ممکن است گفته شود، پس مغز چیست؟

مغز؛ جایگاه یا وسیله و یا بهتر است بگوئیم، مترجمی است برای عقل.

همانطوری که زبان، وسیله و یا ابزاری است برای چشیدن.

عقل در کیهان یا کشور وجودی ما و یا جسم ما، در حکم یک فرمانروای عادل و بزرگ است که نشان از قدرت مافوق دارد و یا به دیگر سخن، فرّ ایزدی دارد.

اجرای کلیۀ فرامینِ این فرمانروای بزرگ، ما را به راه مستقیم و رسیدن به هدفِ والای انسانی یا صلح و آرامش و یا جایگاه تعیین شده، هدایت می­نماید تا به جایی برسیم که بگوئیم شو، بشود!

به عبارت دیگر؛ در مسائل زندگی خود، هر چه فرمان بدهیم همان را به اجرا درآوریم.

مانند زمانی که تصمیمی می­گیریم؛ مثلاً ناامید نشویم و یا همه چیز را سیاه نبینیم و یا یک کار ضدارزشی را دیگر تکرار نکنیم، و موفق به انجام آن تصمیم    می­شویم.

اگر در شرایط خاصی قرار می­گیریم که اوضاع و احوالِ روزگار به نفع ما نیست و یا شرایط برای انجام کار ضدارزشی، مناسب است، بلافاصله صدایی در درون ما می­گوید:

ناامید نشو، همه چیز برای همیشه سیاه نیست. شرایط و اوضاع، تغییر خواهد کرد. امیدوار باش، صبر کن، تلاش کن و این کارِ ضدارزشی را انجام نده!

و صدای دیگر بلافاصله می­گوید:

من که گفتم زندگی سراسر پوچ و بی­مفهوم است، هیچ چیز ارزش ندارد. آخرش چی؟ آخرش که مرگ است، مرگ بر این زندگی شرف دارد و هزاران سخن دیگر؛ تا ما را به اعماق ناامیدی و سیاهی فرو ببرد و یا اینکه می­گوید:

دم غنیمت است، کارت را انجام بده هرگز کسی متوجه نمی­شود!

حالا حتماً متوجه می­شویم که اولی، صدای عقل است و دومی، صدای نفسِ امرکننده!

اکنون بایستی متوجه شده باشیم که مشکل اساسی و قسمتی از نبرد درونِ ما همینجاست؛ زیرا در مقابل این فرمانروای عادل، یک نیروی فوق­العاده قوی و زیرک وجود دارد که نمی­گذارد ما به فرامین این فرمانروای عادل؛ یعنی عقل توجه بنمائیم و اسم این نیرو یا شخصیت را حالا خوب می­دانیم که نفسِ امرکننده است.

اکنون جسم خود یا شهر وجودیِ درون و بیرونِ خود را تشبیه به یک سرزمین می­کنیم و برای سلولهای جسم، عقل، نفس و سایر نیروها شخصیتهایی را خلق می­کنیم تا موضوع روشن­تر شود.

کشوری را در نظر بگیرید که همه نوع انسانهائی در آن یافت می­شوند، مثل؛ اقوام وحشی، انسانهای فاسد، انسانهای صالح و پیشرفته و همینطور در این سرزمین، شورائی وجود دارد که بزرگانِ تمامی اقوام در آن جمع شده­اند و کلیۀ تصمیم­ها و خواسته­ها در این شورا مورد بررسی قرار می­گیرد و نتیجۀ آن به عرض حاکم یا فرمانروا می­رسد و اگر فرمانروا آن را درست تشخیص داد، فرمان صادر می­کند که به خواسته­ها و تصمیم­ها عمل بشود و بلافاصله فرامین اجرا می­شود.

حال نکتۀ مهم اینجاست که تا زمانی این شورا تصمیم­های منطقی و عقلانی بگیرد مشکلی ایجاد نمی­شود و همه چیز در صلح و آرامش است؛ ولی وقتی شورا در اثر فشار رؤسای قبایل وحشی، فاسدها و منحرفین، تصمیم­های غیرمنطقی بگیرد، اوضاع تغییر می­کند؛ زیرا فرمانروای بزرگ و یا عقل، دستورات و فرامین را جهت اجرا صادر نمی­کند.

در این مرحله؛ رؤسای قبایل وحشی که دائماً دنبال غرایز حیوانی خود هستند با بعضی از سران فاسد و خودکامه درصدد حیله و تزویر و ناامید سازی و خیانت برمی­آیند و ریاست شورای خود را به نفسِ امرکننده می­سپارند و سعی می­کنند با انواع و اقسام حیله­ها و وعده­های فریبنده و یا به کُلی ناامیدکننده و هزاران دلیل واهی و دروغین، بقیۀ نادانان را با خود هماهنگ نمایند و برعلیه فرمانروای لایق، یک کودتای بی­سر و صدا را به انجام برسانند.

در این شرایط عملاً عقل و یا فرمانروا از قدرت کنار گذاشته می­شود و در حاشیه قرار می­گیرد و برای حفظ ظاهرِ قضیه، گاهی دستوری می­دهد ولی عملاً زمام امور در اختیار نفس امرکننده قرار دارد.

حالا دیگر ساکنین این شهر عظیم در اثر فساد، افکار منفی، زیاده طلبی، انتقام، جمع آوری ثروت از راه نامشروع، مصرف انواع قرصها، مشروبات الکلی و مواد مخدر؛ غرق در سرمستی و غرور هستند و تخریبها را متوجه نمی­شوند و یا در اثر ناامیدی و عدم اعتماد به نفس، غرق در بیماری و سیَه­روزی می­باشند.

اندک اندک انهدام آغاز می­گردد و ادامه­دار است و ساکنین، کشور وجودی خودشان را تا سرحدّ نابودی و سقوط کامل پیش می­برند؛ البته تا زمانیکه یکی دیگر از بزرگانِ این شورا به نام نفس سرزنش­کننده و یا لوّامه، دست به اقداماتی بزند و برای جلوگیری از انهدام کامل شهر وجودی، شروع کند به نکوهش و سرزنشِ سایر بزرگان و آنها را از خواب گران بیدار کند تا با تدبیر و مشارکتِ سایر بزرگان، قدرت را به آرامی و بدون جنگ و خونریزی و کودتا از      نفس­امرکننده بگیرند و به نفس سرزنش کننده بسپارند؛ البته نفس سرزنش کننده هم در این حال واقعاً خسته می­شود و حوصلۀ ادامه را ندارد، حالا بزرگان دوباره به دنبال فرمانروای بزرگ یا عقل می­روند و او را با شرط و شروطی به قدرت برمی­گردانند، البته نه قدرت کامل و مطلق.

و اما این داستان ادامه دارد و اوضاع کشور، کم کم بهتر می­شود. گاهی بزرگان شهر و ساکنین، راه صواب را در پیش می­گیرند و گاهی راه خطا را.

قسمت جالب کار در اینجاست که هر وقت خطا می­کنند، بلافاصله نگران و پشیمان می­گردند و به دنبال صراط مستقیم می­گردند.

گاهی اوضاع خوب است و همه چیز در صلح و آرامش است و گاهی اوضاع، کاملاً آشفته و بهم ریخته است؛ ولی به طور کلی هم شورا و هم ساکنین شهر در حال تصفیه و پالایش خود هستند تا از ضدارزشها دوری جویند و راه ارزشها را در پیش گیرند، تا اینکه یک روزی، بزرگی دیگر از این شورا بلند می­شود؛ نام این بزرگ، نفس مطمئنه می­باشد.

و ما نیک می­دانیم که اگر روزی، نفس مطمئنه به قدرت برسد؛ آن روز، روز فرمانروائیِ مطلقِ فرمانروای عادل یا عقل خواهد بود و آن روز روزی خواهد بود که ما به فرمان عقل، نزدیک خواهیم شد.

حالا حکایت این فرمانروای برکنار شده و ریاست شورا حکایت ماست؛ چون بی­کفایتی و یا خودخواهیِ نفس امرکننده که فرماندهی را در اختیار گرفته، آنچنان اوضاع و احوال کشور جسم و جان ما را به هم ریخته است که کار به اینجا رسیده و در شُرف انهدام کامل قرار گرفته­ایم.

و اکنون باز هم برای بعضی از ما این انهدام، ادامه دارد و هر زمان تصمیم    می­گیریم که یأس، ناامیدی، ناکامی یا مسائل ضدارزشی را کنار بگذاریم؛ بلافاصله رئیس شورا که جناب نفس امرکننده می­باشد، دستور می­دهد تمامی اراذل و اوباش و سربازان وحشی که تشبیه به القاء افکار منفی شده­اند به     سرتاسر کشور وجودی ما تاخت و تاز ­کنند و تمامی شهر ما را به لرزه اندازند ­و تحت سلطۀ ناامیدی در­آورند.

به هر حال راه چاره فقط در یک چیز است که از اکنون سعی کنیم فرمان­های عقل را به اجرا درآوریم و برای انجام این حرکت؛ لازم نیست دست به حرکتهای بزرگ بزنیم و یا کارهای شگرف و شگفت انگیزی را انجام بدهیم، بلکه اگر عقلِ ما فرمان می­دهد که مثلاً به حمام برو، یا زباله­ها را بیرون بگذار، یا هزینه­های اضافی را حذف کن و یا پس­انداز کن و یا این که در کار دیگران دخالت نکن، به فرمانش توجه کنیم تا به آرامی بتوانیم فرمان های بزرگ را اجرا نمائیم و بدانیم تا زمانی که فرمانبردار عقل نشویم، هرگز قادر نخواهیم شد به فرمانده­ای لایق، تبدیل گردیم.

در پایان بایستی بدانیم؛ از فرماندهی عقل تا فرماندهی نفس اماره، از نظر مکانی یک مو فاصله است، ولی از نظر زمانی، هزاران سال به طول می­انجامد.

پس آن کنیم که فرمان است.

پایان وادی ششم کتاب عشق 14 وادی برای رسیدن به خود از مهندس حسین دژاکام
ادامه مطلب...

دلنوشته ای از درمان شدگان کلینیک شفای سبز

سلام دوستان نازی هستم یک مسافر نازی هستم مسافر ۱۶ سال تخریب. انتی ایکس مصرفی... تریاک و متادون روش درمان DST داروی درمان شربت شفابخش OT سفراول...۱۲ ماه راهنما آقای رنجبر سه سال است که رها و آزاد هستم.   تاریکی رفته‌رفته و به‌تدریج سیاه و سیاه‌تر شده، وزندگی من در گوشه‌گیری و انزوا و دوری از دیگران خلاصه‌شده بود. درگیرشده بودم. درگیر یک مواد مخرب که تمام اختیار را از ذهن من ربوده بود. زندگی می‌کردم که مواد مصرف کنم، مواد مصرف می‌کردم که زندگی کنم. من بیماری وابسته به یک محرک که در چرخه‌ای گرفتارشده بودم که همیشه سرگرم گرفتن و تهیه مواد بودم و یا مصرف کردن... سال‌ها در جهانی حضور داشتم که شعله‌های آتش سرد بود سرمایی که آن را حس نمی‌کردم و از آن جهنم بی‌اطلاع بودم. شاید گرسنگی، خواب‌وبیداری و عواطف و هیجانات زندگی و حتی فرزندانم برای من مفهومی نداشت؛ زیرا اولویت اول و مهم من شده بود تهیه مواد و مصرف کردن. سال‌ها بدین منوال سپری شد. فرزندانم دیگر بزرگ‌تر شده بودند مخارج بالا و هزینه‌های سرسام‌آور، این اجازه را به من نمی‌داد که به‌راحتی گذشته، بتوانم موادم را تهیه کنم. همیشه فکرم درگیر پول بود. مرتب ازخرج کرد منزل مقداری پول پنهان کرده و کناری می‌گذاشتم که برای تهیه مواد بی‌پول نمانم. چون فکر دیر رسیدن و یا نداشتن مواد برایم حکم مرگ را داشت. مرگی بیصدا در اوج فریاد‌. خسته شده بودم. در اوج ناامیدی و خستگی از مصرف مواد کور می‌شدم و دیگر چیزی نمی‌دیدم.‌ به یاد دارم یک روز که از خواب بیدار شده بودم، جلوی آیینه اتاقم ایستادم و به خودم خیره شدم. انگارسالها بود که خودم را ندیده بودم. چقدر همه‌چیز تغییر کرده بود‌ واقعاً این من بودم؟ با صورتی تکیده، پوستی تیره و گونه‌های استخوانی زشت، چشمانی بی‌روح و لب‌هایی تیره… چگونه می‌شود باور کرد که آن تصویر درون آیینه من بوده باشد من که قبل از مصرف مواد، زنی خوش‌سیما و قدبلند و بقولی برای خودم یلی بودم. با چهره اصیل. کجا بود آن‌همه زیبایی و وجاهت که بی‌رحمانه زشت شده بود. چه بی‌رحمانه سوخته بودم. چه بی‌رحمانه مرده بودم. باید کاری می‌کردم و تصمیمی می‌گرفتم و باید راهی و حرکتی می‌کردم... سردم بود... سردم بود... خیلی سردم بود... انگار کم‌کم داشت سوزش شعله‌های آن جهنم لعنتی را حس می‌کردم. خودم تحمل دیدن چهره کریه خودم را نداشتم از خودم بیزار شده بودم.‌ دقیقاً بعدازهمین اتفاق از خانه بیرون زدم و بی‌هدف در خیابان پرسه زدم.‌ مغزم فقط یک هدف را می‌طلبید. من باید خودم را درمان می‌کردم. حالا به هر نحوی که شده بود. می‌خواستم پیگیری کنم و جایی و یا راهی برای درمان و رهایی از مصرف مواد لعنتی پیدا می‌کردم. به عجز رسیده بودم عجز کامل. باید خودم را از این مرداب سیاه بیرون می‌کشاندم...کافی است چیزی را طلب کنید، همان لحظه است که انرژی‌های خوب و شاید کائنات دست‌به‌دست همدیگر می‌دهند و خداوند به یاری شما می‌آید...بقولی از شما حرکت و از خدابرکت. منهم داشتم حرکت می‌کردم که خداوند دری از برکاتش را به روی من گشود. روی خواسته‌ام مصمم بودم و حرکت می‌کردم به‌یک‌باره راهی برای درمانم سر راهم قرار گرفت. حتماً آن شخصی که آن روز آدرس کنگره شصت را به من داد، نماینده‌ای از طرف خداوند بوده.‌ دقیقاً جایی که افراد مصرف‌کننده درمان می‌شدند. همان‌جایی که من دنبالش بودم. در میان‌ روزهای تاریک و شبهی سرد و براز افیون، روزنه امیدی را یافتم و گرمای دل‌نشینی به جانم نشست‌. درمانم را به‌واسطه یکی از شعبه‌های کنگره شصت...بنام کلینیک شفای سبز با مدیریت دکتر فتحی و راهنمایی آقای احسان رنجبر آغاز کردم. چند روز و هفته‌های آغاز درمانم بسیار سخت و طاقت‌فرسا بود.‌ اما آن‌قدر خسته و ناتوان بودم و روزهای تاریک و سیاه عذابم داده بود که حاضر شدم هر دردی را به جان بخرم اما از این مرداب سیاه رهایی یابم...مصمم بودم و تلاش می‌کردم. تلاشی برای درمان و بهزیستی و یک زندگی سالم. تلاشی برای خودم، برای کانون خانواده‌ام و برای جامعه‌ام. مدتی را که در مسیر درمان بودم به دستور راهنمایم دارو مصرف می‌کردم و خودم شاهد تحولات و تغییرات درونی و بیرونی خودم بودم. همه‌چیز خوب پیش می‌رفت. آنقدرمصمم بودم که حتی در چند ماه ابتدایی سفرم بودم براثر اتفاقی زمین خوردم که باعث شکستگی مهره دوازده کمرم شد...که دکتر معالجم ۳ ماه طول درمان و استراحت مطلق به من داده بود...بااین‌حال بعد از یک هفته استراحت، با رعایت دستور پزشک، چون مصمم به درمان بودم و می‌خواستم حالم بهتر خوب‌تر شود. جهت شرکت در رده‌هایم حضور پررنگی داشتم...فایل های صوتی و سی‌دی‌های مربوطه را گوش می‌کردم و می‌نوشتم.‌و هر مشکلی که داشتم چه جسمانی...چه در زندگی. از راهنمای خودم کمک می‌گرفتم. از ابتدای درمانم به آرامش به خصوصی دست پیداکرده بودم ارزش و احترام قابل حسی را دریافت می‌کردم؛ زیرا جایی بودم که حالم را خوب می‌کرد.‌ آن‌قدر آرامش دارم که هرلحظه برای تمامی جلسات و برای تمام لحظاتی که باید حضور داشته باشم خودم را با رضایت کامل درونی آماده می‌کنم و حاضر می‌شوم... می‌روم پیش تمام انسان‌هایی که مثل خودم هستند... شرایط بهتر بدتر و یکسانی با من دارند؛ زیرا ما مثل همدیگر هستیم، مساوات و عدالت.‌‌ حال خوب و دریافت انرژی‌های مثبت، تلاشی برای رسیدن به هدف، رسیدن به‌سلامتی جسم، روح و روان؛ که یکی از ارکان مهم زندگی است‌.‌ این مطلب را در همین جلسات که حضور داشتم آموختم؛ که بعد از درمان حس ارزشمندی دارد. با این باور که می‌شود بدون مصرف مواد هم حال خوبی داشته باشی‌‌‌. انگار از نو متولدشده بودم... بله تولدی دوباره...آغازی نو، زندگی بوی خوش می‌داد. از نشئگی و خماری خبری نبود من که در گذشته خودم را گم کرده بودم، دوباره تبدیل به همان زن سال‌های قبل از مصرف مواد شده بودم. همان زنی که مادرم مرا به دنیا آورده و بزرگ کرده بود‌‌. یک زن سرزنده و یک مادر.‌ فرزندانم را می‌دیدم که چقدر به‌دوراز چشم من قد کشیده و بزرگ‌تر شده بودند و حتی از زمان سروسامان گرفتنشان هم گذشته بود...چقدر دردناک است که بهترین لحظات زندگی‌ام را ازدست‌داده بودم. چگونه این‌قدر راحت توانسته بودم و در حق خودم و فرزندانم ظلم کنم. چگونه توانسته بودم به‌راحتی و سادگی برای لحظه‌ای نشئگی از عزیزانم بی‌خبر باشم...نمی‌دانم با خودم چه خیال کرده بودم اما به‌هرحال من نمی‌دانستم... در آن زمان و روزگار سخت، حکم یک بیمار را داشتم یک بیمار به یک سری مواد محرک، در زمان مصرف مواد هیچ تفاوتی با یک بیمار سرطانی...و یا بیمار دیالیز و یا بیمار آلزایمری و یا هر بیماری دیگررا که فکرکنید، نداشتم. دوره درمان و سفر اولم. با کمک خداوند و راهنمای خوبم با روش DST...و با شربت شفابخش اوتی...در عرض ۱۲ ماه انجام شد و بعد از درمان و رها شدن از مصرف مواد، در حال حاضر و در ادامه، در کنار ‌افرادی هستم که روزگاری مانند من یا من مثل آن‌ها هستم سپری می‌کنم و خوشحال هستم... بالاخره نتیجه داد. بالاخره دوباره توانستم با دو چشمم رنگ زندگی را ببینم و به این باور برسم که بدون مصرف مواد هم می‌شود حالمان خوب باشد.‌ خدا را شکرم... و این حال خوب را مدیون و قدردان زحمات، بنیان کنگره شصت جناب مهندس دژاکام و مدیریت کلینیک شفای سبز جناب دکتر فتحی و کلیه کادر درمانی کلینیک شفای سبزو همچنین راهنمای دلسوز و مهربانم جناب احسان رنجبر و فرزندانم هستم. خداوند را سپاسگزارم که در دورانی زندگی می‌کنم که این عزیزان را کنار خود دارم و خواهم داشت... سپاسگزارم.‌      
ادامه مطلب...

وادی پنجم

در جهان ما تفكر؛ قدرت مطلق حل نيست، بلکه  توام با رفتن و رسيدن، آن را كامل مي نمايد.

وقتی که به دریا نگاه می­کنیم، آب می­بینیم و موج و یا وقتی که به آسمان نگاه می­کنیم، آسمانی آبی و آفتابی و گاهی با ابر و وقتی که خورشید برای استراحتِ موجودات، پشت کوه پنهان می­شود، آسمانی پر از ستارگان را مشاهده می­کنیم؛ ولی اگر به درون آنها نفوذ کنیم، آنگاه چه خواهیم دید؟

انسان هم همینگونه است، وقتیکه به او نگاه می­کنیم، گاهی چند ده کیلو گوشت و استخوان که راه می­رود، حرف می­زند، چاق است و یا لاغر، سفید است و یا سیاه، زرد است و یا سرخ را مشاهده می­کنیم؛ ولی اگر بتوانیم به درون او نفوذ کنیم، آنگاه عظمتی را مشاهده خواهیم کرد که کمتر از جهان بیرون وجود او نیست و آنقدر عظمت خواهیم دید که به تصور در نمی­آید.

حال یک سؤال ساده؛ در همین نگاه گذرا به انسان، تصور می­کنید انسان در این حیات زمینی خودش، در چند جهان زندگی می­کند؟

حتماً خواهید گفت در یک جهان؛ ولی اگر کمی توجه کنیم، متوجه خواهیم شد که در همین حیات زمینی، چندین جهان دیگر وجود دارد؛

اول: جهان خاکی، که برای همۀ ما کاملاً محسوس است و به صورت خودآگاه در حال زیستن در آن هستیم.

دوم: جهان خواب، که ظاهراٌ به صورت ناخودآگاه در آن زندگی می­کنیم.

سوم: جهان ذهنی؛ البته حیات­های دیگری نیز در این شرایط وجود دارند که فعلاً قابل باور نیست، مثل: هفت اندام در هفت طبقۀ آسمان و غیره.

حال می­پردازیم به جهان ذهنی؛

جهان ذهنی، مقدمۀ برنامه­ریزی و یا مقدمۀ عملِ تمرین برای چگونه زیستن در جهان خاکی و سایر جهانها می­باشد. ساختارهای این برنامه­ریزی بوسیلۀ تفکر بوجود می­آید که قبلاً در وادی­های یکم تا چهارم به شرح آن پرداخته­ایم.

برای مثال وقتی که تصمیم می­گیریم یک ساندویچ بخوریم، اول بایستی تمامی مراحل، از چگونگی تهیه تا خوردن ساندویچ را در ذهن خودمان   برنامه­ریزی کنیم.

گاهی در اجرای مراحل ذهنی، متوجه می­شویم که پول نداریم و یا اینکه در مکانی که هستیم ساندویچ فروشی وجود ندارد که در این صورت، بلافاصله این ساختار لغو و به ساختار دیگری می­پردازیم و غذاهای دیگری را مورد بررسی قرار می­دهیم.

بهرحال برای خوردن ساندویچ و یا هر غذای دیگری، دو نکته لازم و ضروری به نظر می­رسد؛

  1. تفکر و تشکیل ساختار مناسبِ ذهنی برای خوردن ساندویچ.
  2. به اجرا در آوردن ساختار ذهنیِ ساندویچی تا مرحلۀ خوردن آن.

 البته با نوشابه بهتر است!

بنابراین در این وادی اگر ما نتوانیم ساختار ذهنی و ساختار تفکر خود را تبدیل به ساختارهای عملیاتی نمائیم، هیچگاه به نتیجه نمی­رسیم؛ به عبارت دیگر همیشه ساختار ذهنی ساندویچ را فراهم می­کنیم، ولی هرگز به مهمترین بخش عملیاتی و لذت­بخش آن که خوردن ساندویچ است، نخواهیم رسید.

و به قول قدیمی­ها با حلوا حلوا گفتن، هرگز دهانمان شیرین نمی­شود.

پس ما در این وادی تمرین می­کنیم تا ساختارهای تفکرات خود را از قوه به فعل درآوریم و به آن دسته از افکارمان که منطقی هستند اجازه دهیم تا وارد مرحلۀ اجرایی و عملیاتی گردند تا ساختارهای عملی جدید را بوجود آوریم.

برای به اجرا درآوردن ساختارهای فکری و تبدیل آن به ساختارهای عملی، بایستی از حالت اضطراب، ترس، عدم­ اعتماد به نفس، ناامیدی و سایر نکات منفی خارج شویم تا به مرحلۀ آرامش قدم بگذاریم، تا اجرائی کردنِ     خواسته­های ما عملی باشد و برای رسیدن به آرامش بایستی پاکسازی و سازندگی را از خود آغاز نمائیم و برای اصلاح اخلاق و رفتار و کردار و منش خود، در کل بایستی سه اصل پندار سالم، گفتار سالم و کردار سالم را همیشه در نظر داشته باشیم؛ چون وقتی که اندیشه و یا تفکرات ما سالم باشد به صورت خودکار، گفتار ما هم سالم خواهد شد و زمانیکه گفتار ما سالم شود ما به طرف کردار سالم و یا عمل صالح و صلح­آمیز هدایت خواهیم شد.

در ضمن بایستی این نکته را نیز بدانیم که دانستنِ تنها، بدون اینکه دانسته­های ما مورد استفادۀ عملی قرار بگیرند، هیچ ارزشی ندارد.

انسانهای زیادی یافت می­شوند که دانسته­های زیادی دارند، اشعار و مطالب زیادی از بزرگان را حفظ کرده­اند، مکتب­های مختلفِ فرهنگی، دینی و عرفانی را به خوبی می­شناسند، دربارۀ هر مطلبی که بیان شود فوری خود را صاحب­نظر می­دانند؛ ولی متأسفانه حتی خودشان هم نمی­توانند از دانسته­های خودشان استفاده کنند!

قصۀ آنها مانند فردی است که هزاران هزار سکۀ طلا دارد و از گرسنگی در حال مرگ است؛ ولی قادر نیست یکی از آن سکه­ها را بدهد تا نانی بگیرد و بخورد و از گرسنگی نمیرد. بگذریم!

حال همانگونه که به نیکی می­دانیم برای تبدیل یک آب آلوده و کثیف به یک آب سالم و زلال، فقط یک راه وجود دارد و آن هم تصفیۀ آب است؛ پس خواهیم دانست برای تبدیل انسانی بی­تعادل و کاملاً بهم­ریخته، به انسانی با تعادل و موجّه نیز، فقط یک راه وجود دارد و آنهم تزکیه و پالایش انسان است، یعنی دوری از ضدارزش­ها و رفتن به طرف ارزش­ها.

اکنون برای خروج یا صعود از اضطراب، نگرانی، پریشانی، ناامیدی، بیماری و... بایستی پله­ هایی را به مرور زمان طی کنیم که در اینجا به طور خلاصه بیان می­شوند.

  1. برگشت از ضد ارزشها

وقتیکه روان آدمي به ضدارزشها آلوده می­گردد، بي‌قرار مي­شود؛ بنابراین باید به طور کلی از ضدارزش­ها پرهيز نمود و همچنین بایستی از انجام آن مقدار از ضدارزش­هائی که در حال انجام آن هستیم، بازگشت نمائیم.

حال ممکن است گفته شود ضدارزشها چه هستند؟

در وحلۀ نخست؛ اگر هر کسی به درون خود برود و لحظه­ای تفکر کند،       به درستی می­داند که انجام چه عملی ارزشمند است و انجام چه عملی ضدارزش!

در مرحلۀ دوم؛ ممکن است ضدارزش­ها در فرهنگهای مختلف، کمی با هم متفاوت باشند، مثل خوردن مشروبات الکلی. بنابراین می­توان بر اساس قوانین فرهنگی، مدنی و دینیِ هر جامعه­ای، حد و مرز آنها را مشخص نمود.

حال برای مثال، چند ضدارزش را که خرد جهانی هم آنها را به رسمیت      می­شناسد نام می­بریم؛

دروغ گفتن، دزدی کردن، رشوه دادن و رشوه گرفتن، پیمان شکنی، مصرف موادمخدر، غیبت­کردن، شهادت نادرست دادن، به حریم دیگران تجاوز کردن، در کار دیگران تجسس کردن، ... و غیره.

۲. خودداري

گاهی اوقات برای انجام دادن کاری، هرچه فکر می­کنیم به نتیجه       نمی­رسیم، به عبارت دیگر؛ نمی­دانیم انجام آن کار به نفع ماست و یا به ضرر ما، و یا اینکه انجام آن کار، ارزش است و یا ضدارزش؟!

در این شرایط، عقل سالم حکم می­کند که بایستی از انجام آن کار، خودداری نمائیم.

۳. قناعت

همۀ ما از دامان طبیعت بوجود آمده­ایم و طبیعت، حکم مام ما را دارد. ما بایستی از او یاد بگیریم که چگونه از ساده­ترین چیزها و از کمترین امکانات، بهترینها را بوجود می­آورد.

برای مثال از زمین شور و آب تلخ و کود حیوانات، زیباترین گل­ها و   خوشمزه­ترین میوه­ها را بوجود می­آورد.

ما بایستی فرا بگیریم که بتوانیم با حداقل امکانات، بهترین شرایط را برای زندگی کردن فراهم نمائیم و همزمان به گونه­ای برنامه­ریزی کنیم که به مرور زمان، پایه­های مالی زندگی خودمان را مستحکم نمائیم.

البته ذکر این نکته ضروریست که قصد ما این نیست که همیشه و یا تا آخر عمرمان، افرادی فقیر و مفلس باشیم، نه، هرگز! چون فردی می­تواند بخشنده باشد و به دیگران کمک کند که چیزی داشته باشد وگرنه انسان فقیر، همیشه دستش جلوی دیگران دراز است که پول سیاهی کف دستش بگذارند و در آخر نیز متوجه باشیم که تفاوت بسیاری است بین خسیس بودن و قناعت کردن!

۴. صبر

باز هم اگر به طبیعت بنگریم، درخواهیم یافت که طبیعت برای مهیا کردن تولیدات خودش، همیشه نیاز به زمان دارد و با پشت سر گذاشتن فصول مختلف و تأمین مواد اولیه و مایحتاج آنها از جمله آب، خاک و درجه حرارتِ هوا، انواع محصولات کشاورزی را فراهم می­نماید.

بنابراین می­توان گفت صبر عبارت است از؛ پشت سر گذاشتن و یا طی کردن و یا تحمل زمان همراه با تلاش و کوشش لازم، برای رسیدن به اهداف تعیین شده.

البته گاهی اوقات صبر، بسیار سخت و گاهی بسیار تلخ و طاقت­فرسا می­باشد، ولی نهایتاً یکی از مؤلفه­های ضروری زندگیست که بایستی آنرا فرا بگیریم؛  چون پس از صبر، نوبت پیروزیست و پایان شب سیاه، سفید است.

۵. تجسس، قضاوت، غیبت

افرادیکه در ادارۀ آگاهیِ نیروی انتظامی در قسمت تجسس، برای پیدا کردن سارقان و جنایتکاران، تجسس می­کنند و همینطور قضّاتی که به امر قضاوت می­پردازند، همگیِ آنها کارشان کاملاً مشروع، قانونی و انسانی است و برای انجام خدمتشان حقوق یا دستمزد و مزایای شغلی دریافت می­کنند و مورد احترام جامعه هم می­باشند.

حال این سؤال پیش می­آید که واقعاً بعضی­ها چکاره هستند که مثل یک  فضول­باشی و بدون حقوق و دستمزد، در امور شخصی دیگران به جاسوسی و تجسس می­پردازند و گاهی هم اسم آنرا می­گذارند کار خیر، یا کار ثواب و یا کنجکاوی، و همیشه پس از فضولی و یا تجسس و کسب اطلاعات ناقص و بی­سر و ته و غلط، بر کرسی قضاوت جلوس می­فرمایند و پس از آن با اشدّ مجازات حکم صادر می­کنند و خودشان هم نقش ادارۀ اجرایِ احکام را بر عهده می­گیرند و زیر دیوار خراب و پوسیده و شکستۀ غیبت، تکیه می­دهند و مانند یک بنگاه خبر پراکنی­ در همه جا پشت سر این و آن به سخن پراکنی می­پردازند و در آخر امر هم، یک روز که در حال نطق هستند همین دیوار روی سرشان خراب می­شود، آنوقت به دنبال مقصر می­گردند، در حالیکه نمی­دانند و باور ندارند که مقصر اصلی، جهل و نادانی خودشان است!

۶. پس ­انداز

دانه دانه است غله در انبار

مسیر زندگی، مسیری است پر پیچ و خم با فراز و نشیب­های غیرقابل پیش­بینی؛ بنابراین یکی از نکاتی که می­تواند تا حدودی این مسیر را هموار نماید،     پس­انداز کردن است و این پس­انداز می­تواند پس­انداز مادی و یا معنوی باشد، که البته ما در این قسمت به توضیح در مورد پس­انداز مادی می­پردازیم.

حال بطور قطع بعضی­ها خواهند گفت که من آه در بساط ندارم که با  ناله سودا (معامله) کنم!

ولی عقل اینگونه حکم می­کند که اگر نان نداشتیم بخوریم و پس از یک هفته گرسنگی و بی­نانی، نانی مهیّا شد؛ نبایستی همۀ آنرا بخوریم، بلکه نصف آنرا بخوریم و نیم دیگر را برای روز بعدی پس­انداز کنیم.

اصولاً به نظر می­رسد که پس­انداز کردن فقط مربوط به انسانهائی است که وضع مالی خوبی ندارند، آنهائی که ثروتمند هستند شاید نیازی به پس­انداز کردن نداشته باشند؛ ولی اگر کمی تفکر کنیم، خواهیم دید که پس­انداز برای تمامی انسانها یک ضرورت است.

در نهایت، پس­انداز کردن؛ خود حکمت و معجزه­ای دارد که تا به آن دست نیابیم متوجه قدرت و برکت آن نخواهیم شد، بایستی آنرا حس کنیم و به فرزندانمان نیز بیاموزیم.

۷. توکل، رضا، تسليم

شایسته است که ما در تمامی مراحل مختلف زندگی، با تفکر، تلاش و کوشش حرکت کنیم و همواره به قدرت مطلق توکل کنیم و او را وکیل خود گردانیم و همیشه و در هر شرایط، نظر به هدایت و حمایت او داشته باشیم.

و با قلب، زبان و عمل، نسبت به آنچه از طرف او برای ما تقدیر می­شود رضایت داشته باشیم.

حال اگر از این دو مرحله؛ یعنی توکل و رضا عبور کنیم، می­توانیم وارد مرحلۀ تسلیم محض در مقابل قدرت مطلق گردیم، البته در مقام رضا هر چه      قدرت ­مطلق مقرّر فرماید، اگر موافق خواسته­های ما باشد، اکثراً راضی و خشنود می­شویم؛ امّا در مقام تسلیم، ما را خواسته­ای نیست جز خواستۀ قدرت مطلق،  نه موافقتی داریم و نه مخالفتی.

ناگفته نماند که به اجرا درآوردن مرحلۀ تسلیم، فوق­العاده دشوار و سخت و طاقت فرساست، ولی وقتیکه فردی شرایط لازم را پیدا کرد و وارد این مرحله شد، آنگاه اوضاع فرق می­کند؛ به عبارت دیگر، مرحله­ای است بر کسانی سخت و برای کسانی سهل.

البته اکنون فقط ما با آن آشنا می­شویم و سعی می­کنیم ذره­ّای از آنرا فرا بگیریم.

بهرحال در وادي پنجم؛ بايستي ساختارهاي فكري خود را به ساختارهاي عملي و اجرايي تبديل کنیم.

پایان وادی پنجم

برگرفته از کتاب عشق  وادی برای رسیدن به خود از مهندس حسین دژاکام

ادامه مطلب...

تاریکی چیست؟

تاریکی چیز جز عدم حضور نور نیست و باید این موضوع را در نظر گرفت که تاریکی می تواند ابعاد متفاوتی داشته باشد. گاهی تاریکی می تواند از دنیای بیرون راه خود را به درون انسان ها پیدا کند و ظلمت تمام وجود انسان را بر اثر جهل و ناآگاهی فرا گیرد. در ویدئو زیر راهنما و روانشناس آقای احسان رنجبر به تعریف تاریکی پرداخته اند.
ادامه مطلب...

شیشه یا کریستال (آشنایی با مواد مخدر بخش سوم)

کریستال دى متامفتامین هیدروکلرید یا به زبان عامیانه کریستال یک ماده قدرتمند، اعتیادآور، مخدر محرک و به شکل ترکیبى و مصنوعى است.

کریستال به شکل بزرگ و شفاف و مانند کریستال هاى واقعى و به رنگ هاى صورتى، آبى و سبز یافت مى شود. این ماده همچنین در خیابان به اسامى «مت»، «تینا» و در بعضى مواقع «آیس» و «شیشه» شناخته شده است. • چه افرادى از این ماده استفاده مى کنند افرادى که در کارنامه خود به دنبال تنوع هستند رو به این ماده مى آورند. کریستال اغلب به صورت تفریحى در مهمانى ها و براى بالابردن و وسعت دادن به لذات جنسى و در بعضى موارد براى بیدار ماندن مصرف مى شود. • چطور استفاده مى شود مانند دیگر انواع متامفتامین ها، کریستال معمولاً به شکل هاى سیگارت، بلعیدنى، مایع خوراکى یا تزریقى و در موارد نادر حتى به صورت شیاف مقعدى استعمال مى شود. کریستال به شکل سیگارت یا تزریقى با شروع و حمله سریع تر بدن آثار تخریب کننده ترى دارد ولى متاسفانه استفاده از نوع سیگار و تنفسى شایع تر است تا جایى که در انگلستان فروش و عرضه پیپ هایى که براى استعمال کریستال مورد استفاده قرار مى گیرد ممنوع اعلام شد. • تاثیر کریستال اثر کریستال هم مانند هر نوع ماده دیگرى در اشخاص مختلف متفاوت و وابسته به عواملى چون سایز، وزن، سلامت فرد، مقدار مصرف، روش استفاده، سابقه مصرف و اینکه آیا با ماده دیگرى استفاده مى شود دارد.همچنین عوامل محیطى تاثیر این ماده را در فرد تحت الشعاع قرار مى دهد.اینکه فرد به تنهایى یا در جمع و در مهمانى مواد مصرف کرده باشد مى تواند در این تجربه تاثیر بگذارد. کریستال یا شیشه محرک بسیار قوى است که فعالیت هاى مرکزى سیستم عصبى را سرعت مى دهد. اگرچه گزارش کمى از مرگ و میر ناشى از استعمال مستقیم کریستال شده است ولى باید این نکته را مورد توجه قرار داد که این ماده بسیار اعتیادآور و نسبت به دیگر آمفتامین هاى دیگر از نظر اجتماعى، عاطفى، روانى و حتى تحرکى آسیب بیشترى به فرد وارد مى کند. در بیمارانى که کریستال را به عنوان آمفتامین براى تحمل درد استفاده مى کنند علایم مشابهى با بیماران روانى پارانوئیدى و جنون جوانى مشاهده مى شود. گاهى اوقات افرادى که به استعمال ماده تن در داده اند کریستال را به عنوان آمفتامین (مسکن) مصرف مى کنند. اگر فردى یک بار کریستال را به عنوان مسکن روانى تجربه کند به تجربه مجدد آن علاقه مند مى شود و کم کم به سوى این ماده کشانده مى شود. استفاده دوز بالاى کریستال مى تواند موجب آسیب مهلک در رگ هاى مغزى و در نهایت مرگ شود دیگر تاثیرات فیزیکى معمول ناشى از استعمال کریستال شامل: خشکى دهان، افزایش سرعت تنفس، سردردهاى طاقت فرسا، حالت تهوع، تعرق بیش از اندازه بدن، سرگیجه، بالارفتن فشارخون، بالارفتن حرارت بدن ، تپش قلب، خشکى، سوزش و ترک لب ها، بزرگ شدن مردمک چشم، سیاهى رفتن چشم، لرزش دست ها و انگشتان مى شود. استعمال کریستال روى رفتار شخص نیز تاثیر مى گذارد: افزایش حرکت هاى فیزیکى، نوعى حالت سرخوشى ، ناآرامى، اضطراب و دلواپسى، پرخاشگرى، خشونت و رفتار خصمانه، بیخوابى شدید، حمله هاى ناگهانى هراس و اضطراب پارانویا (جنون سوءظن) همراه با توهم، نشاط و دلخوشى بیش از حد، پرچانگى، تکرار حرف ها و کارهاى ساده، تغییر ناگهانى در رفتار و گفتار و اختلال در درک،اختلال و بى نظمى در وظایف کلیه و ریه، بى اشتهایى و در نتیجه سوء تغذیه و کم وزنى مفرط ،عوارض قلبى. (حمله قلبى و نارسایى قلب به دلیل استعمال زیاد) • آمفتامین ها و دیگر داروهاى غیر قانونى مشکلات و تاثیرات ناشى از استعمال ترکیب داروها قابل پیش بینى نیست. بعضى اوقات داروهاى کندساز (آن دسته که فعالیت هاى بدنى را از طریق تاثیر بر روى سیستم عصبى مرکزى کاهش مى دهد) همانند الکل بنزودیازپین ها به منظور خنثى کردن تاثیرات تحریک کننده کریستال مورد استفاده قرار مى گیرد. به هر حال استفاده از چند نوع داروى براى این منظور ممکن است منجر به استفاده مرتب و وابستگى به انواع داروها شود. • کریستال و روابط جنسى استفاده از کریستال مى تواند نیاز و فعالیت جنسى فرد را به طور غیرعادى افزایش دهد. این به همراه دیگر تاثیرات استعمال این ماده ممکن است فرد را به قدرى بى توجه و از خود بیخود کند که فرد استفاده از وسایل حفاظتى پیشگیرى را فراموش کند و همچنین شخص را وادار به افراط در فعالیت هاى جنسى مى کند که قطعاً آسیب هاى غیرقابل جبرانى را به همراه دارد و امکان ابتلا به ویروس و دیگر بیمارى هاى مقاربتى را افزایش مى دهد. • کریستال و بیمارى هاى عفونى بعضى از داروهاى ضد ایدز مى توانند مانع عکس العمل بدن در تجزیه کریستال شود و این موجب مى شود تا سطح پایدارى کریستال در سیستم گردش خون طولانى تر و بیشتر شود. استعمال کریستال با استفاده از پیپ یا به شکل سیگارت موجب سوزاندن و بریدن لب ها مى شود که احتمال سرایت انواع ویروس ها از جمله هپاتیت C را افزایش مى دهد. فضاى استعمال کریستال تزریقى نیز در احتمال آلودگى به هپاتیت C و ایدز موثر است به خصوص اگر سوزن، سرنگ و دیگر تجهیزات تزریقى (قاشق، صافى، شریان بند) مشترکاً استفاده شود. اگر مبتلایان به ایدز از کریستال به طور گسترده و در مدت زمان طولانى استفاده کنند تعداد ویروس ها در بدن آنها افزوده خواهد شد. • وابستگى خیلى از کسانى که کریستال مصرف مى کنند این ماده را وابسته کننده توصیف مى کنند. مصرف کنندگان این ماده در ابتدا تشویق مى شوند کمى از این ماده را همراه داشته باشند تا در مواقع ناگهانى به دادشان برسد. با توجه به ماهیت وابسته کننده این ماده فرد از لحاظ روانى و فیزیکى به آسانى به آن وابسته مى شود. شخصى که از نظر روانى به کریستال وابسته شود بیش از هر چیزى در زندگى طالب آن مى شود. وقتى که بدن فرد با مخدرها سازگارى پیدا مى کند وابستگى فیزیکى اتفاق مى افتد و در این وضعیت فرد تدریجاً به عملکرد مواد مخدر در سیستم بدن عادت مى کند. بالارفتن سریع قدرت تحمل و وابستگى نسبت به کریستال و مصرف دوز بالاى این ماده براى رسیدن به تاثیر مطلوب از دلایل معمول مصرف عنوان شده است. حالت و حس آرامش و خلسه بى نهایتى که به دنبال مصرف متامفتامین ها در فرد ظهور پیدا مى کند اغلب موجب بروز میل بیش از حدى براى استفاده بیشتر از این ماده در شخص مى شود. • درمان گزارش شده است که مردم کمتر طالب کمک هاى حرفه اى و تخصصى براى مشکلات ناشى از استعمال کریستال و متامفتامین ها نسبت به دیگر داروهاى غیر قانونى هستند. تحقیقات در زمینه پیدا کردن روش هاى درمانى مناسب براى کریستال و دیگر متامفتامین ها در کشورهاى مختلف دنیا ادامه دارد. درمان ها شامل روش هاى ویژه براى برخورد با مصرف کنندگان متامفتامین ها از ابعاد رفتارى و روانى است. • علائم ترک افرادى که به یک باره استعمال کریستال را قطع مى کنند دچار علائم زیر مى شوند: - افسردگى عصبى، خونسردى و بى علاقگى، خواب طولانى ، به هم ریختگى روحى، کم آوردن انرژى، سراسیمگى، توانایى محدود در دستیابى به لذت ها، اضطراب افرادى که کریستال مصرف مى کنند، مى گویند که نوع افسردگى بعد از مصرف این مخدر مانند دیگر داروها نیست. نوعى ناتوانى و درماندگى و اختلال در الگوى خواب بر آنها حادث مى شود تا جایى که توانایى انجام وظایف و کارهاى روزمره فرد را مختل مى کند. اگر شما براى ترک نیاز به کمک دارید با یک دکتر مشکل خود را در میان بگذارید. • متامفتامین ها و رانندگى پس از مصرف کریستال، رانندگى کردن بسیار خطرناک است، رانندگانى که تحت نفوذ و تاثیر این ماده هستند بیشتر مایل هستند که ریسک کنند. وقتى تاثیر این مخدر به تدریج از بین مى رود فرد دچار خستگى و گرفتگى شدید مى شود که این احتمال خطر را در رانندگى زیاد مى کند. رانندگى در هنگامى که راننده تحت تاثیر این گونه مواد باشد، غیرقانونى بوده و مجازاتى نظیر ابطال گواهینامه رانندگى، جریمه و زندانى را در پى دارد. منبع: Health and wellbeing ترجمه: مریم باب رحمتى
ادامه مطلب...

ترس در برابر کم شدن دارو

اصولاً فرد مصرف‌کننده، با مصرف مواد مخدر در طی درازمدت، افیون را جزوی از وجود خویش کرده است و این مسئله در تاروپود جسم و جان او ریشه‌های خود را محکم گره زده است. در کلینیک شفای سبز با استفاده از متد DST (روش درمانی کنگره 60) با در نظر گرفتن زمان مناسب و استفاده داروی مناسب ذره دره مواد مخدر را از شخص بیمار جدا می‌کنیم و این امر شاید برای او کمی همراه با ترس و اضطراب باشد زیرا فرد بیمار مصرف‌کننده این باور را دارد که مواد مخدر جزوی از اوست و زمانی که می‌خواهیم مقداری از آن را کم کنیم طبیعی است که شخص در ابتدا با این احساسات دست‌وپنجه نرم کند. در این مرحله بیمار باید بداند و آگاه باشد که در این روش  حداقل فشار را متحمل خواهد شد و فشار واردشده صرفاً به دلیل بازسازی بخش‌های ازکارافتاده‌ی جسم است که در یک هفته تا ده روز هر پله‌های کاهشی امری بدیهی تلقی می‌شود. در متد DST شخص خود متوجه خواهد شد که با کم کردن دارو در هر پله وضعیت جسمانی و روانی بهتری پیدا خواهد کرد، جدای از این موارد فرد برای این بتواند به ترس های خود غلبه کند و طبق برنامه درمانی حرکت خویش را ادامه دهد ملزوم است به افزایش سطح آگاهی و تغییر جهان‌بینی که این موضوع با شرکت در کلاس‌های جهان‌بینی کلینیک شفای سبز رخ خواهد داد. فرد بیمار باید بداند که ترس ها به دو شاخصه اصلی تقسیم می‌شوند. شاخه اولی شامل ترس هایی می‌شود که از حرکت انسان در جهات مختلف می‌تواند جلوگیری کند خاصه در صعود و یا سقوط او می‌تواند مؤثر واقع شود. شاخه دوم ترس ها نیز دقیقاً عکس این موضوع است و زیرمجموعه آن ترس هایی خواهد بود که باعث حرکت آدمی بوده است. شخصی که در مراحل درمان قرار می‌گیرد با نزدیک شدن به پله‌های کاهشی خود ممکن است هم‌زمان با هردوی این ترس ها روبرو شود درواقع هم از این‌که داروی خود را کم کند و دچار سندروم محرومیت از مواد مخدر (خماری) شود خواهد ترسید که این موضوع کاملاً طبیعی است، در همین حین فرد به این ترس نیز دچار خواهد شد که اگر دارو را کم نکند و در همین مرحله باقی بماند چه اتفاقی برای او رخ خواهد داد! حال اینجاست که متوجه اهمیت جهان‌بینی و حضور افراد در کلاس‌ها خواهیم شد. فردی که مرتب به افزایش و ارتقای آگاهی خود پرداخته و به‌صورت منظم خود را در معرض القاء کلاس قرار داده در هنگام کاهش پله به ترس از آن غلبه می‌کند زیرا او آموخته است جهانی که در آن زندگی می‌کنیم تماماً از اضداد تشکیل شده و در جهان اضداد، مسئله ای مبتنی بر سکون نداریم همه‌چیز یا در حال سقوط است و یا در حال صعود. او به‌خوبی می‌داند و مشاهده کرده است که اگر در جای خود بماند و حرکت خود را آغاز نکند سقوط خواهد کرد و  درنهایت مسیرش به مسلخ ختم می‌شود؛ بنابراین حتی ترس هم گاهی می‌تواند نیروی محرکه و رشد انسان باشد و مانند تمام دیگر موضوعات هستی مسئله‌ای نسبی است، گاهی مفید و گاهی می‌تواند مضر واقع شود در این میان انتخاب با انسان است و این بسته به میزان افزایش و رشد عقلانی اشخاص بستگی دارد. در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن                     شرط اول قدم آن است که مجنون باشی. نقطه عشق نمودم به تو هان سهو مکن                     ور نه چون بنگری از دایره بیرون باشی. کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش            کی روی؟ ره ز که پرسی؟ چه کنی؟ چون باشی؟! تاج شاهی طلبی گوهر ذاتی بنمای                          ور خود از تخمه جمشید و فریدون باشی.
ادامه مطلب...

پشتیبانی