تغییر حس
ساعت برگزاری کلاس ها در ایام عید
وادی یا راه یازدهم
چشمه های جوشان و رودهای خروشان همه به بحر و اقیانوس میرسند.
آنگاه که روشنایی آبستن تاریکی بود، اهریمن از فرمان سرپیچی کرد. گویی نقطه ای سیاه و تاریک از دل روشنایی ها زاده شد و حرکت خود را آرام و خزنده برای تاختن به جهان روشنایی ها آغاز کرد تا ظلمت و تاریکی را گسترش دهد و برتری خود را نسبت به انسان در مقابل قدرت مطلق، به اثبات برساند.
اهریمن، یاران و نیروهایی را در لامکان گرد آورد و گفت:
به انسان یک ویژگی داده شده که ما فاقد آن هستیم و ما برای اثبات شایستگی و برتری خود بایستی انسان را از طریق الهام و القاء، از سیر صعودیش منحرف نماییم.
ما فقط از طریق الهام و القاء میتوانیم او را به طرف ضدارزشها سوق دهیم؛ به عبارت دیگر، تنها میتوانیم از او دعوت کنیم، ما اجازۀ اقدام دیگری را نداریم چون اختیار انسان محترم شمرده شده است.
مطمئن باشید انسانهای زیادی به جرگۀ ما خواهند پیوست؛ زیرا انسان موجودی است با دو ویژگی، خوبی و بدی.
آنها موجوداتی حریص، زیانکار، ناسپاس و پنهان کنندۀ خدای خود هستند، مگر اندکی از آنها که عمل صالح انجام میدهند و دیگران را به صبر و محبت توصیه میکنند.
از آنجایی که قلمرو جهان مادی و جسم خاکی یا مادیات به انسانها داده شده، لذا کلیدیترین موضوع، ماده و مادیات است.
توجه داشته باشید به انسان هشداری هم بدین مضمون داده شده است:
اگر بر مادیات سوار باشی نیمی از قدرت اهریمن را شکست دادهای؛ اما اگر مادیات بر تو سوار باشد، بدان که صددرصد تو را شکست خواهد داد.
از اسب پیاده شدن، همانقدر مهم است که بخواهی بر اسب سوار شوی.
اهریمن این گونه ادامه داد:
انسانها با قوانینی بسیار مستحکم که از طرف قدرت مطلق اعلام گردیده، در حال زیستن و فراگیری هستند و نابودی این قوانین امکانپذیر نیست؛ ولی تحریف و مخدوش کردن آنها میسّر است.
تعادل؛ قانون است ولی افراط و تفریط، خواست ما.
یورش آغاز گردید؛ بازار دروغ، کینه، دشمنی، خیانت، حسادت، ترس و اضطراب رواج یافت. خور و خواب، تولید مثل و لذت جویی، مال اندوزی، تصاحب سرزمینهای مختلف، حکمفرمایی، جنگ و خونریزی توسط بشر بالا گرفت، گویی دربهای الهامات الهیِ آسمان به سبب نافرمانی بشر و نفوذ نیروهای اهریمنی بسته شد و قدرت در جسمیت، تحت فرمان نیروهای مخرب قرار گرفت و برای اینکه انسان را به سمت افکار خود سوق بدهند، برای آنها وسایل خوشی و لذتهای زودگذر گوناگونی را مهیا کردند.
در این شرایط؛ الهامات خیر و مثبتِ کمی ارسال میشد و همۀ موجودات به خصوص انسان، بسیار در درد و رنج بودند. هر کس توان مالی و اندیشۀ بسیار داشت، میتوانست بماند و در نبود اینها شکست حتمی بود.
جدال برای بدست آوردن بود؛ برای نگهداری، چندان نیرو به خرج نمیدادند. طوری بود که گویی اهریمنها در قلمرو الله شورش کردهاند.
در این وضعیت؛ انگشت اهریمن به طرف خطرناکترین و مهلکترین موضوع نشانه رفت و تیر زهراگین خود را که مربوط به جادوی هفت رنگ بود رها نمود و جادوی هفت رنگ، چیزی نبود مگر خمر!
خمر به مفهوم حجاب، پرده یا پوشش است؛ یعنی آنچه که روی اندیشه، عقل و شخصیت انسان را بپوشاند، بطوریکه خوب را از بد و زشت را از زیبا و راست را از دروغ تشخیص ندهد.
مثل؛ تریاک، حشیش، کوکائین، مشروبات الکلی، گیاهان و قارچهای توهمزا، و حتی افکار و اندیشههای مسموم و مخرب، و در نهایت مواد مخربی که در آینده به دست بشر به صورت صنعتی ساخته خواهد شد که در خارج کردن انسان از حالت تعادل، نقش بسزائی خواهد داشت که تحت نامهای مجاز و غیرمجاز ارائه خواهند شد.
در این هنگام اهریمن از این میان، وجود گلی زیبا و وحشی به نام خشخاش را که یکی از مفیدترین و شفابخشترین و مهمترین گیاهان دارویی بود، مطرح کرد و گفت:
اگر این گیاه در دست حکیم حاذق باشد، شفاست و حیات است و اگر به دست مردم عادی باشد، زهریست شیرین و به ظاهر گوارا!
و دوباره گفت:
این گیاه را و همینطور سایر مواد را در میان مردان، زنان، پیران و جوانان نیرومند و سالم، به بهانۀ سرخوشی و رسیدن سریع به محدودی از خواستههایشان هدیه کنید و دعوت به استفاده کنید تا جنگاورترین و متفکرترین و زیباترین انسانها را تبدیل به ترسوترین و بدبختترین و زشتترین انسانها گرداند.
فرمان اهریمن اجرا شد و در طی هزاران سال، انواع خمر گسترش یافت و مردان و زنان و پیران و جوانان بسیاری را به اعماق تاریکیها سپرد.
در این شرایط اهریمن لبخندی زد و گفت:
مرحلۀ دوم خمر را اجرا کنید!
ناگاه یکی از متخصصین از میان جمع متخصصین دانشمند با کمال نادانی گفت؛ من از عصارۀ تریاک مادهای را کشف کردهام که برای درمان اعتیاد به تریاک مفید است. بلافاصله دیگران باور کردند و هروئین پا به عرصۀ حیات گذاشت که دهها بار مخربتر از تریاک و هر نوع مواد اعتیادآور دیگر بود که تا آن زمان شناخته شده بود.
باز اهریمن لبخندی زهراگین زد و گفت:
مرحله یا فاز سوم را آغاز نمائید!
اینبار خطرناکترین و مهلکترین مواد خمر صنعتی را در آزمایشگاههای علمی تولید کنید و تحت نام و پوشش داروهای مفید و شفابخش و نیروزا مثل اکستازی، شیشه و ... به جوامع مختلف سرازیر نمائید تا پول فراوانی برای خودتان و قتل و جنایت و دیوانگی و فساد را برای بشریت به ارمغان بیاورد. زود باشید، شروع کنید!
حال ای عزیز، اگر این موضوع را واقعیت مسلم بگیریم، باز هم حقیقت جای دیگر و چیز دیگر و هدف دیگری است؛ زیرا خداوند، حکیم و دانا و تواناست و خود تدبیر میکند و او وجود نیروهای تخریبی و انسانهای پلید و اهریمنی را برای وجود هستی به عنوان یک نیروی مکمل، لازم دانسته تا انسان به درجهای از فهم برسد و با استفاده از عقل سلیم به جایگاهی برسد تا بداند کدام کار درست و کدام کار غلط است و توان اجرای عمل سالم را نیز داشته باشد.
بنابراین ما برای خروج از ظلمت و این جهنم، هیچ راهی نداریم؛ مگر اینکه به ریسمان الهی چنگ بزنیم، که اصل ریسمان الهی، محترم شمردن و اجرای فرامین و قوانین اوست. این قوانین به گونهای است که از بدویترین تا متمدنترین و از بیدینترین تا دیندارترین مردمان، همه و همه آنها را قبول دارند، چون کاملاً پسندیده و عقلانی هستند.
قوانین چه میگویند؟:
میگویند؛ دروغ نگو، دزدی نکن، خودبین مباش، ربا نخور، گمان بد مبر، رشوه نخور، عیب جو نباش، کمفروشی نکن، ترشروی مباش، فساد نکن، مواد مخدر مصرف نکن، پیمانشکن مباش، خیانت نکن، حق را ناحق نکن، عدالت خواه باش، مهربان باش، به درماندگان کمک کن، تفکر کن و تعقل کن.
حال اگر هر فردی در هر دین و مذهبی، تمام مراسم آئینی و ظاهری دین خود را به جا آورد؛ ولی قوانین ذکر شده را محترم نشمارد و اجرا نکند، بیدینترین فرد و از پیروان اهریمن خواهد بود.
بنابراین اجرای قوانین توسط انسان شرایطی را برای او به وجود میآورد تا در بهترین حالت، به زیستن ادامه دهد.
و امّا تاکنون ده وادی را پشت سر گذاشتهایم که تمامی آنها برگرفته از قوانین میباشند و قادر هستند ما را از ظلمت خارج کنند تا به طرف نور حرکت کنیم.
وادی اول؛ با تفکر ساختارها آغاز میگردد، وادی دوم ... و وادی دهم؛ صفت گذشته در انسان صادق نیست، که آموختیم برای تغییر صفت گذشته، تنها یک راه وجود دارد و آن هم تهذیب اخلاق و یا پالایش به مفهوم تزکیه میباشد.
برای انجام این مهم یا تزکیه؛ تفکر سالم، ایمان سالم، عمل سالم، حس سالم، عقل سالم و عشق سالم همراه با آموزش و تجربۀ مفید لازم است که به آرامی همۀ این موارد را در طول زمان فرا میگیریم.
در وادی یازدهم؛ قانون چشمههای جوشان و رودهای خروشان که همه به بحر و اقیانوس میرسند، مطرح میگردد.
چنانچه وادیهای گذشته و موارد فوقالذکر را به انجام رسانده باشیم و یا به انجام برسانیم، قطعاً تبدیل به چشمهای جوشان و سپس رودی خروشان میگردیم و اگر جام ما در شروع وادی اول، خالی و یا هم اکنون نیمه پر باشد، عاقبت با تلاش و کوشش خودمان و با تزکیۀ لازم و امیدواری به زندگی پُر خواهد شد.
اکنون برای اینکه شرایط و چگونگی تبدیل شدن انسان به چشمۀ جوشان را مطرح کنیم، چشمههای جوشان طبیعت را الگو قرار میدهیم و آنها را بررسی میکنیم.
یک چشمۀ جوشان، بایستی دو ویژگی داشته باشد:
- منابع آب ذخیره شده.
- اختلاف ارتفاع یا اختلاف پتانسیلِ منابع آبی با دهانۀ خروجی چشمه به منظور ایجاد فشار برای جوشش چشمه.
بنابراین انسان هم برای اینکه تبدیل به چشمۀ جوشان گردد، همانند چشمۀ آب، نیاز به دو ویژگی دارد.
- منابع اطلاعاتی صحیح در مسیر دانایی.
- اختلاف پتانسیل درونی و بیرونی برای کسب انرژی.
در مورد منابع اطلاعاتی صحیح برای رسیدن به دانایی، تاکنون به قدر کفایت در وادیها و جزوۀ یک و دویِ جهانبینی بحث کردهایم و امّا در مورد اختلاف پتانسیل یا اختلاف ارتفاع، کمی توضیح میدهیم:
انرژی پتانسیل؛ مربوط به اختلاف ارتفاع است، به همین دلیل منابع آب را در ارتفاع قرار میدهند تا انرژی پتانسیل فراهم شود و آب با فشار از لولهها خارج گردد.
به انرژی یا قدرتی که باعث میشود آب با فشار از لوله خارج گردد، انرژی پتانسیل گفته میشود.
بهرحال برای انسان هم میتوان این انرژی پتانسیل را به گونه ای دیگر توصیف کرد تا موضوع را متوجه شویم، زیرا ما شدیداً به این نیرو نیاز داریم.
اگر انسان از نظر درونی و بیرونی جایگاه خود را به طرف ارزشها تغییر بدهد و صعود کند، در او ایجاد انرژی مینماید که این انرژی بستگی به تغییر جایگاه دارد؛ مثل فردی دیپلمه که در دانشگاه قبول میشود، یا ورزشکاری که در مسابقات قهرمان میشود، یا کودکی که صاحب دوچرخه میشود و یا بیماری که پس از سالها بیماری به درمان میرسد.
این موضوع یکی از شاهکارهای کسب انرژی برای انسان است که بلافاصله پاداش خود را از کارهای خوب میگیرد.
برای نمونه فردی که یکصد کیلوگرم وزن دارد و اقدام به کاهش وزن میکند، اگر پس از گذشت یک ماه موفق شود مثلاً سه کیلوگرم از وزن خود را کاهش دهد، این عملِ کاهش وزن در او ایجاد انرژی پتانسیل میکند که باعث بوجود آمدن قدرت و اعتماد به نفس زیادی در شخص میگردد.
پس از گذشت زمانی نسبتاً کوتاه اگر شخص اقدامات کاهش وزن خود را متوقف کند، این انرژی ذخیره شده به اتمام میرسد؛ بنابراین عملیات کاهش وزن بایستی تا زمانیکه شخص به وزن مطلوب میرسد ادامه داشته باشد، البته کاهش بایستی در طول زمانِ مطلوب و به آرامی انجام پذیرد.
حال اگر شخص دست از تلاش بردارد و به وزن گذشته برگشت نماید، اختلاف پتانسیل را از بین برده و این مسئله باعث ایجاد غم و اندوه و عدم اعتماد به نفس در او میگردد و یا مثل شخصی که در یک سیستم، فردی عادی است و موقعی که یک مسئولیت کوچک به او داده میشود، بلافاصله جایگاه او از حالت سکون تغییر میکند که باعث ایجاد اختلاف پتانسیل در جایگاه درونی و بیرونی او میشود که سبب شادی یا کسب لذت در او میگردد.
این موضوع از مسئولیتهای کوچک تا مراتب خیلی بالا ادامه دارد؛ بهمین دلیل در کنگره میگویند هر کس خدمت کند حالش خوب میشود، بخصوص خدمت داوطلبانه که تغییر جایگاه را به ارمغان میآورد.
این خدمت ممکن است از جارو کردن و شستن زمین آغاز گردد و به مراتبِ بالاتر برسد. وقتی که کسی خدمت میکند؛ دیگران برای او ارزش قائل هستند، دوستش دارند و این سبب ایجاد انرژی در او میگردد.
بنابراین برای چشمۀ جوشان شدن؛ بایستی مرتباً با حرکتهای سالم، ایجاد اختلاف پتانسیل نمود تا انرژی لازم برای ادامه، مهیا گردد.
همانطوریکه گفته شد انرژی پتانسیل در انسان در اثر تغییر جایگاه و یا به زبان فیزیک، تغییر ارتفاع به وجود میآید؛ اگر این تغییر جایگاه به طرف ارزشها و یا بالا باشد باعث صعود میگردد و انرژی پتانسیل مثبت را به وجود میآورد که در انسان باعث ایجاد لذت و کسب آرامش میگردد و اگر به طرف ضدارزشها و یا پائین باشد، مثل مصرف الکل و مواد مخدر، دزدی، رشوه خواری، خراب کردن حال دیگران و ... باز هم برای فرد در اثر ایجاد اختلاف ارتفاع به طرف پائین و یا تغییر جایگاه انرژی پتانسیل، انرژی از نوع منفی مهیا میگردد که باعث ایجاد لذتی میشود که معمولاً با دلهره همراه است.
اگرچه این انرژی را انرژی منفی اطلاق میکنیم، ولی بهرحال انرژی، انرژی میباشد؛ ولی چون در نهایت این انرژی باعث تخریب خود فرد میگردد آن را انرژی منفی نامیدهایم، مانند نارنجکی که اول پوستۀ خودش را قطعه قطعه مینماید و بعد دیگران را، و در نتیجه، انرژی منفی در دراز مدت، شخص را به باتلاق و یا گنداب هدایت میکند.
انرژی منفی معمولاً از طریق تخریب خود و یا دیگران و یا به عبارتی از طریق سرقت به وجود میآید.
مثل کسی که حق و یا حقوق و یا اموال و یا حال دیگران را سرقت مینماید و یا انرژی ذخیره شدۀ خود را از طریق مصرف مواد مخدر و یا ناامیدی و ناله کردن، زد و بند، سرقت، ربا خواری و رشوه خواری به دست میآورد و یا فردی که با خراب کردن و یا گرفتن حال دیگران، کسب انرژی مینماید.
بنابراین هر کس؛ با تدبیر و یا بدون تدبیر، با عقل و یا بدون عقل، با عشق و یا بدون عشق، با ایمان و یا بدون ایمان، با تفکر و یا بدون تفکر، با حس درون و یا با حس بیرون، هر چند کوچک، گویی مانند چشمۀ آب عمل میکند که این موضوع مربوط به خواسته ها و مراتب نفس شخص میباشد.
یکی چشمهای خشک و خنثی، یکی چشمهای با آب زلال و یکی چشمهای با آب گندیده و دیگری چشمهای با آب زهراگین.
بنابراین خلقت؛ وجود نیروی منفی و ظلمت را برای ایجاد انرژی پتانسیل به عنوان یک نیروی مکمل، لازم دانسته و هر کس و یا هر نفس، خود اختیار کامل دارد تا انتخاب کند؛ زشتی را یا زیبایی را، بدی را یا نیکی را، کژی را یا راستی را، حقارت را یا سرفرازی را، ترس را یا شجاعت را، عشق را یا نفرت را و در نهایت دوزخ را یا فردوس را.
بنابراین گویی قانون اصلی خلقت به زبان بی زبانی چنین بیان میکند:
کسانی که همیشه در حال بازپرداخت آنچه که دریافت نمودهاند هستند، چه مادی و چه معنوی (حداقل زکات آن)؛ همیشه مانند چشمهای زلال و سرشار از انرژی و شادی و شعف هستند و کسانی که هر چه دریافت مینمایند، درعوض هیچ گونه پرداختی ندارند و همه چیز را برای خود و یا خانوادۀ خود میخواهند، گویی تبدیل به شورهزار یا کویری میشوند که هیچ گونه روئیدنی در آن نمیروید و همیشه در گرمای کویر منتظر طوفانهای شن میباشند، چون گیاهی نکاشتهاند که از طوفان شن جلوگیری نماید.
همانگونه که چشمهها منابع آبی بسیار متفاوتی دارند؛ انسانها هم دقیقاً دارای مراتب دانایی گوناگونی هستند و ما بایستی با دریافت دانش و آگاهی لازم و پیروی از قوانین، مرتباً منابع ذخیره شدۀ درون خود را زیاد و با حرکتها و جهشهای لازم، ایجاد انرژی نماییم تا تبدیل به چشمهای جوشان گردیم.
حال برمیگردیم به رود خروشان:
همانگونه که چشمه ثابت است؛ ولی منابع آبی چشمه بایستی جاری گردد و پس از طی مسافتهای زیاد و عبور از مناطق صعبالعبور مثل کوهها، درهها، صحراها و بیابانها و شکافتن آنها، خود را به بحر و اقیانوس برساند و اگر چشمه، قدرت جوشش لازم را نداشته باشد، رود جاری شده از آن پس از طی مسافتی، بدون قدرت لازم و بیپشتوانه میشود و به یک باتلاق منتهی میگردد، انسان هم به همین گونه است.
انسان بایستی منابع اطلاعاتی را مرتباً دریافت کند و هیچ گاه نبایستی دریافت او متوقف گردد و با ایجاد حرکتهای آرام، جهشهای لازم برای کسب انرژی را به وجود آورد تا در مسیر زندگیِ بهتر، یعنی همان صراط مستقیم حرکت نماید.
جسم انسان هم از دیدگاهی مانند چشمه ثابت است؛ اما اندیشه و روح و روان او و آنچه او به وجود میآورد و یا از خود اثر میگذارد، دائماً در حرکت و پرواز میباشد.
رود خروشان میداند که بستر او یا مسیر حرکت او هموار نیست و موانع عظیمی در سر راه او قرار دارد؛ ولی او پروایی در سر ندارد، با تلاش از کوهها و درههای مخوف عبور میکند و تمامی سنگها و قلوهسنگها را کنار میزند و یا دور میزند و به سیر خود ادامه میدهد.
انسان هم بایستی بداند که هرگز مسیر او هموار نیست؛ چیزی که مهم است، خواست و تفکر سالم اوست و با این خواست و تفکر سالم خود، بایستی بداند که با حرکت سالم، اگر چشمۀ وجودی او خالی و یا نیمه پر باشد، با حس سالم و عقل سالم و عشق سالم، عاقبت پر خواهد شد و به مسیر خود ادامه خواهد داد و زیستن را محترم خواهد شمرد.
انسانهایی که زندگی یکنواخت را تکرار میکنند و هر روزشان مانند روز قبل است و هیچگونه جهشی را انجام نمیدهند و هیچ تولید و اثری را از خود باقی نمیگذارند و هیچ آموزشی را دنبال نمیکنند؛ در حقیقت، انرژی لازم را به دست نمیآورند؛ به عبارتی این جهشها و اثرگذاریهاست که انسان را سرشار از انرژی مینماید.
پایان وادی یازدهم
کارگاه آموزشی پانزدهم اسفندماه ۱۴۰۰
برگزاری کلاس های مثنوی معنوی
خلاصه گزارش کارگاه آموزشی ۸ بهمن ماه
وادی دهم
صفت گذشته در انسان؛ صادق نیست، چون جاری است.
صد هزاران فضل دارد از علوم جان خود را می نداند این ظلوم
داند او خاصیت هر جوهری در بیان جوهر خود چون خری
مولانا
شهر به یکباره به طغیان دچار میگردد، امّا نسیم آرام الله پس از چندی در تمامی آبادیها حاکم میشود و عظمت و سلامتی باز میآید و شما از آن بهرۀ بیشتری میبرید.
دوستان همه سلام میرسانند و از خداوند و نگهبانان شاکر هستند که وصلها را انجام میدهند تا همه چیز در کائنات به رحمت الهی سیراب گردد.
در مقرّ شما، دوستان هر لحظه این روند و تکامل را با محبّت، حس مینمایند.
آنانی که مجذوب رحمت قدرت مطلق میشوند به ارتقاء میرسند، آنانی که فقط به سورچرانی مشغولند نصیبی ندارند؛ میفهمی که چه میگویم، چهارپایانی که به دنبال پاهای اضافی میگردند تا خود را محکم در زمین نگه دارند؛ امّا نمیدانند که بدون دست و پا، سر بر سجدۀ الله بسیار آسان است، فقط تمنّای دل میخواهد که با آن فاصلۀ بسیار دارند، مانند نابینایان در روز به دنبال شب میروند.
آن کس که باید بداند میداند و آن میکند که حق میکند.
دوستان دایرهوار دف بر دست، به سماع مشغولند و نیایش حق تعالی را می نمایند.
جمعی از مستان از بادۀ الهی. شکر است.
چقدر این قانون زیباست، چقدر عظیم است و چه بار معنای سحرآمیزی را در خود حمل میکند.
بله، صفت گذشته در انسان؛ صادق نیست، چون جاری است.
این وادی یا این قانون و یا این راه؛ بسان شمشیری برّنده است، هم هشدار میدهد و هم امید به بازگشت، هم صعود است و هم سقوط، هم مرگ است و هم زندگی، هم زنده را از درون مرده خارج میکند و هم مرده را از درون زنده. و به طور کلی؛ هم رحمت، لطف و بخشندگی خداوند را در مسیر زندگی انسان به نمایش میگذارد و هم خطوط اختیار را به شکل بسیار زیبایی به دست انسان میسپارد تا خودش هر گونه که مایل است ترسیم نماید و به انسان میفهماند که پایان هر نقطه میتواند سرآغاز خط دیگری باشد.
همۀ انسانها قادر هستند و میتوانند در هر نقطهای که قرار دارند و هر صفتی را که با خود حمل میکنند آن را عوض نمایند؛ حتی گناهکارترین، گناهکارترین انسانی که مرتکب فجایع و جنایتهای بیشماری گردیده است، میتواند صفات زشت خود را تغییر دهد و از آنها بازگشت نماید.
هیچ انسانی مجبور نیست یک صفت یا صفتهای زشت خود را به صورت جاودانه و یا تا ابد در خود حفظ کند.
هیچ کسی مجبور نیست تا ابد در جهنم باقی بماند.
اگر کسی در عمیقترین نقطۀ جهنم قرار داشته باشد؛ اگر بخواهد، اختیار کامل دارد و میتواند صفتهای زشت خود را تغییر بدهد تا رحمت خداوند شامل حال او گردد و به آرامی از جهنم خارج گردد.
هیچ کس نمیتواند بگوید؛ از من گذشته و من در زشتیها غوطهورم و کاملاً غرق شدهام و راه نجاتی نیست. راه نجات همیشه هست؛ زیرا صفت گذشته در انسان صادق نیست، چون جاری است.
به دلیل جاری بودنِ انسان؛ اگر ما در بالاترین نقطۀ بهشت قرار داشته باشیم، هرگاه صفت نیک ما تبدیل به صفت زشت گردد، ما را از بهشت به طبقات زیرین جهنم فرو خواهد کشید، چون انسان جاری است!
همه چیز در هستی؛ جاری و در حرکت میباشد و هیچ چیز در هستی و ماورای آن را نمیتوانیم بیابیم که ثابت باشد و تغییر نکند، چون مسیر تکامل و مسیر زندگی؛ تغییر، تبدیل و در نهایت ترخیص است؛ از حلقهای در آفرینش به حلقهای دیگر از آفرینش، از آسمان به زمین و از زمین به آسمان و دوباره بالعکس، یا از آسمانی به آسمان دیگر و دوباره به زمین و یا زمینی دیگر و دوباره به آسمان و بالعکس!
تا کجا؟ تا ناکجاآباد! که نمیتوان با انگشت سبّابه و یا قطبنما آن را نشان داد. تا انتهای ابدیّت که خود، ابدیّت دیگری را در پی دارد و اگر دقیق بخواهیم بدانیم، تا انتهای اعداد! تا جایی که از آنجا انشعاب یافتهایم و دوباره حرکتی دیگر؛ چون ما همیشه با هستی هستیم! امّا براستی برای چه!؟
برای بودن، وجود داشتن، زندگی، حیات، فضا، مکان، زمان، ساعت؛ زیرا بزرگترین معجزۀ حیات، خودِ حیات است.
غوطهور بودن در آن، نگاه کردن به آن، به تمامی موجودات، حزن، اندوه، غم، شادی، عشق، به دست آوردن، از دست دادن و در نهایت جمع اضداد؛ چون نکتۀ ظریف در اینجاست، تا زمانی که نفرت را ندانی، مفهوم عشق را لمس نخواهی کرد!
بنابراین همه با ساعت باید زندگی کنند؛ به عبارتی هر پایانی، ساعتی مشخص دارد که از قبل اندازهگیری شده است.
البته در جهان زمینی؛ ساعت شامل سه بُعد فضا، مکان و زمان مشخصی است و هر چیزی که ساعتش برسد، هر سه بُعدِ فضا، مکان و زمانِ زمینی را از دست خواهد داد.
قدما معتقد بودند؛ چهار عنصر مخالف: آب، باد، خاک و آتش، هستی را به وجود آوردهاند؛ امّا سه مؤلفۀ اصلی دیگر نیز وجود دارند که نه تنها جهان زمینی بدون آنها هیچ مفهومی ندارد، بلکه در ساختار سایر جهانها یا آسمانها و جهانهای پس از مرگ و ارتباط بین آنها، نقش بسیار کلیدی را بر عهده دارند و بدون آنها هستی و نیستی هیچ معنایی پیدا نمیکند و این سه مؤلفه عبارتند از:
- نور ۲- صوت ۳- حس
نور :
نور در هستی فرمان میدهد، در تمامی جهانهای آفرینش؛ بطوریکه در کتاب آمده است، خداوند نور زمین و آسمانهاست.
نور، لطیفترین چیزی است که ما در جهان خود، تنها قادریم فقط طیفی از آن را مشاهده کنیم.
در جهان ما چیز قابل لمسی پیدا نمیشود که بتواند با سرعت نور حرکت کند. اگر نور در زمین بر ما نتابد، ما و کلیۀ موجودات زمین، گیاه، حیوان و انسان، قادر به ادامۀ حیات نخواهیم بود.
چقدر نورافشانی نور زیباست؛ وقتی که در طلوع خورشید، فرمان صادر میکند: بیدار شو اِی از خود رمیده، ای از شهر وجودیت گریخته، به جسمت برگرد که زندگی دوباره آغاز گردیده است، برگرد تا نار وجودیت را با دوری از ضدارزشها و تزکیه، تبدیل به نور کنی؛ زیرا صفت گذشته در انسان صادق نیست، چون جاری است و تو میتوانی صفتهای زشت و مخرّب خودت را به صفتهای نیکو و زیبا تبدیل نمائی.
صوت :
و امّا صوت که فقط ما میتوانیم قسمت کمی از اصوات را در جهان خودمان بشنویم.
اصوات، وظیفهای مانند ادارۀ مخابرات را در هستی بر عهده دارند که میتوانند اطلاعات و آگاهی و پیامها را در سطح زمین انتقال دهند و همین طور ارتباط بین سایر جهانهای آفرینش و ارتباط بین اجزاء هستی و نیستی را فراهم نمایند.
وقتی که صوتهایی که به تنهایی هیچ مفهومی ندارند، پشت سر یکدیگر قرار میگیرند، چه معجزهای رخ میدهد و چه مفاهیمی را منتقل مینمایند و یا بعضی از اصوات، چه اثرهای موسیقاییِ جاودانهای را خلق میکنند.
براستی اصواتِ انسانها به زبان انگلیسی، فرانسه، روسی، آلمانی، پارسی یا صدای طبلها، غرّش توپها، نعرۀ شیرها، صدای باد، نوای نی و کوبیدن دفها به انسان چه میگویند؟ انسان را به کجا میبرند؟ اندیشۀ او را در کجاها به پرواز درمیآورند؟ موجودات را چگونه به هم متصل میکنند؟!
در نتیجه اگر صوت نبود؛ اتصال نبود، حیات نبود، زندگی نبود، نوشتن نبود، کلام نبود. سکوتِ محض بود!
در نهایت، این کلام یا صوت است که میگوید؛ ای انسان تو چیزی نیستی مگر آنچه خودت تلاش میکنی.
تو اختیار کامل داری که اگر دل به اصوات و کلام نیکو بدهی، میتوانی صفات ناپسند خود را تغییر دهی تا به صلح و آرامش برسی؛ پس بدان که صفت گذشته در انسان صادق نیست، چون جاری است.
حس :
حس؛ مانند خداوند است و در تمامی هستی و نیستی، موجود و رؤیتناپذیر، امّا همنام خودش قابل حس است و یا حس، اولین نیرویی است که قوۀ عقل را به کار میاندازد و یا حس، آن چیزی است که ما و یا کلیۀ موجودات، توسط آن، هستی را درک میکنند و با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند و پیامهای نور و صوت را دریافت و منتشر مینمایند.
وقتی که حس، خوب کار کند و آرام باشد، چه شادی و شعف غیرقابل توصیفی به انسان دست میدهد.
حس دوست داشتن، حس عشق ورزیدن، حس یاری به انسانها و یاری به کل هستی که عبد بودن انسان با اختیار کامل را در باشکوهترین حالت به تصویر میکشد.
حال اگر ما بتوانیم با تزکیه، حسهای خارج از جسم خود را تقویت نمائیم و از دروازههای پنج حسِ درون جسم عبور کنیم، آنگاه میتوانیم دریافت کنیم؛ حتی حسِ دریافت الهام تقوا را، حسِ دریافت صدای روح القدس را، حسِ دریافت نغمههای آسمانی را، حس رقصیدن در آسمان را، حس همنشینی با ساکنینِ سِتر و عفافِ ملکوت را، حس شو شود را، حس شنیدن صدای خدا را که به موسی گفت: نعلین خود را در بیاور، اینجا سرزمین مقدس است!
آری حتی شنیدن صدای خداوند را ولی افسوس و صد افسوس که صفت بعضی از ما عوض شده و حس منفی و مخرّب ما نیرومند شده است و در نکبت، جهل و نادانی که خود با دستان خود، برای خود مهیّا نمودهایم غوطهور هستیم و تمامی شَرف و انسانیت خود را به خاطر مشتی سنگ و آجر، تیرآهن، زمین و موادی که هیچ بقائی ندارند، زیر پا گذاشتهایم و اینهمه زیبایی و عظمت را مشاهده نمیکنیم و به جای آن، در کینه، نفرت، حسادت، دروغ، پیمان شکنی، مردمآزاری، منیّت، خودخواهی و.... خود را سرگرم کردهایم و هستی را تبدیل به جهنم و جهنم را تبدیل به خود کردهایم و مانند اختاپوسی زشت و کریه، خود را در میان چنگالهای وحشتآفرین خود قرار دادهایم و هر روز فشار بیشتری به خود وارد میکنیم تا کاملاً خُرد شویم!
و آن وقت که به ستوه آمدیم، لب به شِکوه میگشائیم و میگوئیم؛ هدف از زندگی چیست؟ چرا ما را خلق کردهاند، ما که نخواستیم به دنیا بیائیم؟ و این سؤالی است که همیشه مطرح بوده و خواهد بود. تا باد چنین بادا !
در انسان، دیدن؛ جایگاه نور، شنیدن؛ جایگاه صوت و قلب یا دل؛ جایگاه حسِ مرکزی است.
نور و صوت؛ همانگونه که مفید و سازنده هستند، میتوانند در شرایطی، مخرب و زیانبار باشند. آنچنانکه در مراتب پائینی، نورهای ناخالص و آلوده که بیشتر شبیه نار هستند و همین طور انواع اصواتِ مخرّب و زیانآور، به میزان بسیار زیادی وجود دارند.
حال ممکن است گفته شود، این مطالب چه ارتباطی با صفت گذشته و تغییر آن در انسان دارد؟ به زودی خواهیم دانست!
انوار ناخالص و کاملاً آلوده؛ به کمک اصواتِ زیانبار، بسیار فعال و در حال ارسال پیام فجور و القای اهداف مخرّب و بازدارندۀ خود هستند و ما همیشه طعمهای مناسب برای آنها هستیم و هیچگاه قادر به حذف آنها نیستیم و اگر بخواهیم به شکل طعمه مورد هجوم آنها قرار نگیریم، بایستی موج گیرنده و فرستنده یا ویژگی و یا صفت خود را تغییر بدهیم و این نکته را بایستی بدانیم که ما هرگز قادر نیستیم صفت گذشتۀ خود را عوض کنیم، مگر اینکه حس ما تغییر کند.
لازم به ذکر است که هر گیرندهای، قطعاً فرستنده هم میشود.
اگر حسِ ما زشتیها را جذب کند، قطعاً زشتیها را منتشر خواهیم کرد و اگر زیباییها و یا خوبیها و یا ارزشها را جذب کند، قطعاً همان را منتشر خواهد کرد و این میشود صفت گیرنده و فرستندۀ ما و به عبارت دیگر، ویژگیهای گیرنده و فرستندۀ ما، که در حقیقت صفت خود ماست.
بدین ترتیب نتیجه میگیریم که برای تغییر صفت گذشته، بایستی حس یا موج گیرنده و فرستنده را عوض کرد و این کاریست هم سخت و هم سهل و برای تغییر حس در جهت ارزشها فقط و فقط یک راه وجود دارد ولاغیر و آنهم تصفیه و تسویه و یا پالایش است که در مورد انسان آن را تزکیه گفته اند.
اولین قدم برای تزکیه، تفکر است و تفکر سالم، ایمان سالم را به ارمغان میآورد و ایمان؛ یعنی تجلی نور خداوند در انسان و یا اعتقاد راسخ به موضوعی و یا شخصی و یا هر چیز دیگر و از ایمان سالم، عمل سالم پدیدار میگردد و از عمل سالم، حس سالم آشکار میشود و از حس سالم، عقل سالم و از عقل سالم، عشق سالم، خود را به نمایش خواهد گذاشت و آنگاه صفت گذشته تغییر مییابد.
البته دو پلۀ اصلی و اساسی دائماً و به صورت موازی در حال بالا بردن پارامترهای فوق میباشند که به تدریج و یا به آرامی جهشهایی را به وجود میآورند و آنها چیزی نیستند مگر آموزش سالم و تجربۀ مفید.
خصوصاً تجربه هایی که از عمل سالم به دست میآیند، باعث جهش و ایجاد لذت میگردند و تجربههایی که به شکست منتهی میگردند، بایستی باعث بازنگری در پندار، گفتار و کردار گردند، نه غم و اندوه.
چون ما دائماً به پندارهای خود، لباس گفتار و کردار میپوشانیم و ممکن است ما به پندار خود، به ظاهر صدها قدم سالم برداریم و در انتها متوجه شویم که فقط چند تا از آنها سالم بوده است!
و امّا عشق سالم؛ مرحلهایست که تو تمام هستی و اجزای آن را دوست داری، مثل کوه، سنگ، درخت، خاک، هوا، حیوانات، باران، شیرینی، تلخی، آدم خوب، آدم بد و... چون خواهی فهمید که تمام هستی برای توست و تو برای تمام هستی و تو بدون آنها هیچ مفهومی نداری.
برای مثال؛ تو تمامی وجودت از خاک است و روی کرۀ خاکی که در آسمان در حال چرخیدن است قرار داری. اگر او نباشد تو در این شرایط وجود نداری، پس خاک را دوست خواهی داشت و به آن احترام خواهی گذاشت.
آدم بد به تو میآموزد که بدی، زشت است و او معلم توست و تو آموزگارت را دوست خواهی داشت؛ زیرا موقعی که به عشق سالم برسی، خواهی دانست بدی و زشتیهای انسانها از روی جهل، نادانی و یا نیاز آنهاست و دلت برای آنها خواهد سوخت و برای آنها دعا خواهی کرد.
چون آنها با جهل خود، در حال خودزنی یا خودسوزی هستند و با دستان خودشان وسایل نابودی خودشان را فراهم مینمایند و آنگاه تو بر مبنای شرایط، یا بایستی ببخشی و یا بایستی پاسخ بدیها را بدهی. این شرایطی است که تو باید تصمیم بگیری، گاهی دندان در مقابل دندان، گاهی سر در مقابل سر و گاهی بخشش و گذشت؛ چون خداوند، هم بخشنده و مهربان است، هم قهّار و توانا و هم عزیز و حکیم.
عشق سالم؛ ذره ذره پدیدار میگردد و نبایستی انتظار داشت به یکباره به وجود آید. اگر احساس کنیم که عشق به صورت ناگهانی پدیدار شده است، بایستی بدانیم که آن، شور و هیجان است، اگر این شور به شعور تبدیل گردد، عشقِ سالم خواهد بود وگرنه فروکش خواهد نمود.
عشقِ سالم؛ هیچگاه به نفرت تبدیل نخواهد شد، ولی احتمال آن هست که گاهی اوقات عشقی که ما آن را خودشیدایی مستان میگوئیم و با شور و هیجان بوجود میآید، به نفرت تبدیل گردد.
ناگفته نماند که عشق سالم هم خود تماماً شور است، اما از نوع دیگر!
کتاب عشق 14 وادی برای رسیدن به خود از مهندس حسین دژاکام