حشیش چیست؟(آشنایی با مواد مخدر بخش چهارم)
حشيش
يكي از مواد مخدری كه از زمانهاي بسيار قديم تا به امروز به منظور خروج از حالت تعادل طبيعي مورد استفاده بشر بوده و هست، حشيش ميباشد. اين ماده، از درختچهاي به نام شاهدانه و يا كانابيس بهدست ميايد. مواديكه از قسمتهاي مختلف اين گياه بهدست ميآيد، نامهاي مختلفي دارند؛ مثل بنگ ، حشيش، گرس ، علف یا ماريجوانا كه بسته به مقدار THc موجود در آنها از قدرت كمتر و يا بيشتري برخوردار هستند. THC يا تترا هيدرو كانابينول Tetra Hidro Canabinol، ماده اصلي اين خانواده است كه مقدار آن در قسمتهاي مختلف گياه متفاوت است. بيشترين مقدار THC در صمغ يا شيرهاي است كه از سطح برگهاي اين گياه تراوش ميشود.كه از جمعآوري آنها، حشيش كه قويترين فراورده آن است، بدست ميآيد.
ماده ديگري كه از اين گياه بدست ميآيد، بنگ است كه از جوشاندة تركيب ساقه و برگهاي اين گياه بدست ميآيد كه به آن روغن حشيش نيز ميگويند. مادة ديگر، علف يا گرس يا ماريجوانا است كه از خشك كردن و پودر كردن برگهاي گياه شاهدانه بدست ميآيد. تمامي اين مواد، حاوي مادة THC ميباشد.THC در گذشتههاي دور به عنوان داروي ضد درد مورد استفاده بودهاست اما با مشخص شدن عوارض و خواص اين ماده كه بر روي افراد مختلف متفاوت بود به تدريج استفاده دارويي آن كنار گذاشته شد. تصور عامه مردم اين است كه حشيش يا مواد همخانواده آن چون مورفين ندارند پس اعتياد هم ندارند و اگر دارد اعتياد يا وابستگي آن روحي و رواني است در حاليكه اعتياد به اين مواد كاملاً جسمي است و THC مستقيماً روي سيستم ضد درد يا توليد كنندة مواد شبه افيوني جسم اثر ميگذارد و باعث تخريب آن ميشود. اين سيستم، قويترين مواد مخدر طبيعي و شبه افيوني را توليد ميكند و بعضي از آنها نظير دينورفين، ۲۰۰ برابر مورفين خالص قدرت تخدير و تسكيندارند. تخريب اين سيستم و بروز اختلالات جسمي ، باعث بروز عوارض رواني هم ميشود. طبق ديگاه كنگره ۶۰ هر نوع مادهاي كه مصرف آن انسان را از حال تعادل طبيعي خارج ميكند، روي اين سيستمها اثر سوء و مخرب دارد.
از مهمترين اثرات مصرف حشيش ميتوان به توهم، خيرهشدن و خيرهماندن به نقطهاي خاص، گريه و خنده غير طبيعي، پرخوري شديد(نشئهخوري)، اختلال در درك زمان، مكان و فواصل اشاره كرد. مهمترين عارضه طولاني مدت مصرف حشيش ، اختلال در حافظه ، فراموشي و توهمات عجيب و غريب و در نهايت ديوانگي است . بعضي از مصرف كنندگان حشيش كه براي درمان به كنگره ۶۰ مراجعه نمودهاند ، ادعا ميكردند از بندگان برگزيده خداوند هستند و حتي ادعاي مهدويت. به راستي چگونه با مصرف موادمخدر نظير حشيش كه عملي كاملاً شيطاني است ، ميتوان بنده برگزيده خداوند شد؟!!
مبارزه با تاریکی
وادی ششم
حکم عقل را در قالب فرمانده، کاملاً اجرا نمائیم.
عقل در تکامل؛ مانند ماشین تابع خود میباشد، در حالیکه روح با لطافت منحصر به خود، با ارادۀ عقل راهبری میشود.
در این وادی به یکی از اساسیترین مؤلفههای صورپنهان انسان، یعنی عقل میرسیم.
عقل یکی از مهمترین و سرنوشت سازترین مسائلی است که آغاز و پایان مشخصی ندارد و ما بایستی در تمام مسیر تکاملی خود، به فرمان آن، یعنی فرمان عقل برسیم.
عقلِ کل مانند خورشیدی است که به تمامی هستی و نیستی میتابد و ما و همۀ موجودات و انسانها بسان خانههایی هستیم که از یک روزنه، نور وارد آن میشود. البته این روزنه به صورت خودکار عمل میکند، به عبارتی هر چه ما به طرف ارزشها یا روشنائیها حرکت کنیم، این روزنه بزرگتر میشود؛ در نتیجه نورِ (عقلِ) بیشتری وارد خانۀ ما میشود و هر چه به طرف ضدازرشها یا تاریکیها حرکت کنیم، این روزنه تنگتر میشود.
عقل از موادی تشکیل شده که ما هنوز ذرهای از آن را نمیدانیم و عقل هر چه باشد از گوشت و پوست و استخوان نیست، برای همین موضوع است که فنا ناپذیر است؛ چون عقل، با مرگ هم از بین نمیرود.
ممکن است گفته شود، پس مغز چیست؟
مغز؛ جایگاه یا وسیله و یا بهتر است بگوئیم، مترجمی است برای عقل.
همانطوری که زبان، وسیله و یا ابزاری است برای چشیدن.
عقل در کیهان یا کشور وجودی ما و یا جسم ما، در حکم یک فرمانروای عادل و بزرگ است که نشان از قدرت مافوق دارد و یا به دیگر سخن، فرّ ایزدی دارد.
اجرای کلیۀ فرامینِ این فرمانروای بزرگ، ما را به راه مستقیم و رسیدن به هدفِ والای انسانی یا صلح و آرامش و یا جایگاه تعیین شده، هدایت مینماید تا به جایی برسیم که بگوئیم شو، بشود!
به عبارت دیگر؛ در مسائل زندگی خود، هر چه فرمان بدهیم همان را به اجرا درآوریم.
مانند زمانی که تصمیمی میگیریم؛ مثلاً ناامید نشویم و یا همه چیز را سیاه نبینیم و یا یک کار ضدارزشی را دیگر تکرار نکنیم، و موفق به انجام آن تصمیم میشویم.
اگر در شرایط خاصی قرار میگیریم که اوضاع و احوالِ روزگار به نفع ما نیست و یا شرایط برای انجام کار ضدارزشی، مناسب است، بلافاصله صدایی در درون ما میگوید:
ناامید نشو، همه چیز برای همیشه سیاه نیست. شرایط و اوضاع، تغییر خواهد کرد. امیدوار باش، صبر کن، تلاش کن و این کارِ ضدارزشی را انجام نده!
و صدای دیگر بلافاصله میگوید:
من که گفتم زندگی سراسر پوچ و بیمفهوم است، هیچ چیز ارزش ندارد. آخرش چی؟ آخرش که مرگ است، مرگ بر این زندگی شرف دارد و هزاران سخن دیگر؛ تا ما را به اعماق ناامیدی و سیاهی فرو ببرد و یا اینکه میگوید:
دم غنیمت است، کارت را انجام بده هرگز کسی متوجه نمیشود!
حالا حتماً متوجه میشویم که اولی، صدای عقل است و دومی، صدای نفسِ امرکننده!
اکنون بایستی متوجه شده باشیم که مشکل اساسی و قسمتی از نبرد درونِ ما همینجاست؛ زیرا در مقابل این فرمانروای عادل، یک نیروی فوقالعاده قوی و زیرک وجود دارد که نمیگذارد ما به فرامین این فرمانروای عادل؛ یعنی عقل توجه بنمائیم و اسم این نیرو یا شخصیت را حالا خوب میدانیم که نفسِ امرکننده است.
اکنون جسم خود یا شهر وجودیِ درون و بیرونِ خود را تشبیه به یک سرزمین میکنیم و برای سلولهای جسم، عقل، نفس و سایر نیروها شخصیتهایی را خلق میکنیم تا موضوع روشنتر شود.
کشوری را در نظر بگیرید که همه نوع انسانهائی در آن یافت میشوند، مثل؛ اقوام وحشی، انسانهای فاسد، انسانهای صالح و پیشرفته و همینطور در این سرزمین، شورائی وجود دارد که بزرگانِ تمامی اقوام در آن جمع شدهاند و کلیۀ تصمیمها و خواستهها در این شورا مورد بررسی قرار میگیرد و نتیجۀ آن به عرض حاکم یا فرمانروا میرسد و اگر فرمانروا آن را درست تشخیص داد، فرمان صادر میکند که به خواستهها و تصمیمها عمل بشود و بلافاصله فرامین اجرا میشود.
حال نکتۀ مهم اینجاست که تا زمانی این شورا تصمیمهای منطقی و عقلانی بگیرد مشکلی ایجاد نمیشود و همه چیز در صلح و آرامش است؛ ولی وقتی شورا در اثر فشار رؤسای قبایل وحشی، فاسدها و منحرفین، تصمیمهای غیرمنطقی بگیرد، اوضاع تغییر میکند؛ زیرا فرمانروای بزرگ و یا عقل، دستورات و فرامین را جهت اجرا صادر نمیکند.
در این مرحله؛ رؤسای قبایل وحشی که دائماً دنبال غرایز حیوانی خود هستند با بعضی از سران فاسد و خودکامه درصدد حیله و تزویر و ناامید سازی و خیانت برمیآیند و ریاست شورای خود را به نفسِ امرکننده میسپارند و سعی میکنند با انواع و اقسام حیلهها و وعدههای فریبنده و یا به کُلی ناامیدکننده و هزاران دلیل واهی و دروغین، بقیۀ نادانان را با خود هماهنگ نمایند و برعلیه فرمانروای لایق، یک کودتای بیسر و صدا را به انجام برسانند.
در این شرایط عملاً عقل و یا فرمانروا از قدرت کنار گذاشته میشود و در حاشیه قرار میگیرد و برای حفظ ظاهرِ قضیه، گاهی دستوری میدهد ولی عملاً زمام امور در اختیار نفس امرکننده قرار دارد.
حالا دیگر ساکنین این شهر عظیم در اثر فساد، افکار منفی، زیاده طلبی، انتقام، جمع آوری ثروت از راه نامشروع، مصرف انواع قرصها، مشروبات الکلی و مواد مخدر؛ غرق در سرمستی و غرور هستند و تخریبها را متوجه نمیشوند و یا در اثر ناامیدی و عدم اعتماد به نفس، غرق در بیماری و سیَهروزی میباشند.
اندک اندک انهدام آغاز میگردد و ادامهدار است و ساکنین، کشور وجودی خودشان را تا سرحدّ نابودی و سقوط کامل پیش میبرند؛ البته تا زمانیکه یکی دیگر از بزرگانِ این شورا به نام نفس سرزنشکننده و یا لوّامه، دست به اقداماتی بزند و برای جلوگیری از انهدام کامل شهر وجودی، شروع کند به نکوهش و سرزنشِ سایر بزرگان و آنها را از خواب گران بیدار کند تا با تدبیر و مشارکتِ سایر بزرگان، قدرت را به آرامی و بدون جنگ و خونریزی و کودتا از نفسامرکننده بگیرند و به نفس سرزنش کننده بسپارند؛ البته نفس سرزنش کننده هم در این حال واقعاً خسته میشود و حوصلۀ ادامه را ندارد، حالا بزرگان دوباره به دنبال فرمانروای بزرگ یا عقل میروند و او را با شرط و شروطی به قدرت برمیگردانند، البته نه قدرت کامل و مطلق.
و اما این داستان ادامه دارد و اوضاع کشور، کم کم بهتر میشود. گاهی بزرگان شهر و ساکنین، راه صواب را در پیش میگیرند و گاهی راه خطا را.
قسمت جالب کار در اینجاست که هر وقت خطا میکنند، بلافاصله نگران و پشیمان میگردند و به دنبال صراط مستقیم میگردند.
گاهی اوضاع خوب است و همه چیز در صلح و آرامش است و گاهی اوضاع، کاملاً آشفته و بهم ریخته است؛ ولی به طور کلی هم شورا و هم ساکنین شهر در حال تصفیه و پالایش خود هستند تا از ضدارزشها دوری جویند و راه ارزشها را در پیش گیرند، تا اینکه یک روزی، بزرگی دیگر از این شورا بلند میشود؛ نام این بزرگ، نفس مطمئنه میباشد.
و ما نیک میدانیم که اگر روزی، نفس مطمئنه به قدرت برسد؛ آن روز، روز فرمانروائیِ مطلقِ فرمانروای عادل یا عقل خواهد بود و آن روز روزی خواهد بود که ما به فرمان عقل، نزدیک خواهیم شد.
حالا حکایت این فرمانروای برکنار شده و ریاست شورا حکایت ماست؛ چون بیکفایتی و یا خودخواهیِ نفس امرکننده که فرماندهی را در اختیار گرفته، آنچنان اوضاع و احوال کشور جسم و جان ما را به هم ریخته است که کار به اینجا رسیده و در شُرف انهدام کامل قرار گرفتهایم.
و اکنون باز هم برای بعضی از ما این انهدام، ادامه دارد و هر زمان تصمیم میگیریم که یأس، ناامیدی، ناکامی یا مسائل ضدارزشی را کنار بگذاریم؛ بلافاصله رئیس شورا که جناب نفس امرکننده میباشد، دستور میدهد تمامی اراذل و اوباش و سربازان وحشی که تشبیه به القاء افکار منفی شدهاند به سرتاسر کشور وجودی ما تاخت و تاز کنند و تمامی شهر ما را به لرزه اندازند و تحت سلطۀ ناامیدی درآورند.
به هر حال راه چاره فقط در یک چیز است که از اکنون سعی کنیم فرمانهای عقل را به اجرا درآوریم و برای انجام این حرکت؛ لازم نیست دست به حرکتهای بزرگ بزنیم و یا کارهای شگرف و شگفت انگیزی را انجام بدهیم، بلکه اگر عقلِ ما فرمان میدهد که مثلاً به حمام برو، یا زبالهها را بیرون بگذار، یا هزینههای اضافی را حذف کن و یا پسانداز کن و یا این که در کار دیگران دخالت نکن، به فرمانش توجه کنیم تا به آرامی بتوانیم فرمان های بزرگ را اجرا نمائیم و بدانیم تا زمانی که فرمانبردار عقل نشویم، هرگز قادر نخواهیم شد به فرماندهای لایق، تبدیل گردیم.
در پایان بایستی بدانیم؛ از فرماندهی عقل تا فرماندهی نفس اماره، از نظر مکانی یک مو فاصله است، ولی از نظر زمانی، هزاران سال به طول میانجامد.
پس آن کنیم که فرمان است.
پایان وادی ششم کتاب عشق 14 وادی برای رسیدن به خود از مهندس حسین دژاکامدلنوشته ای از درمان شدگان کلینیک شفای سبز
وادی پنجم
در جهان ما تفكر؛ قدرت مطلق حل نيست، بلکه توام با رفتن و رسيدن، آن را كامل مي نمايد.
وقتی که به دریا نگاه میکنیم، آب میبینیم و موج و یا وقتی که به آسمان نگاه میکنیم، آسمانی آبی و آفتابی و گاهی با ابر و وقتی که خورشید برای استراحتِ موجودات، پشت کوه پنهان میشود، آسمانی پر از ستارگان را مشاهده میکنیم؛ ولی اگر به درون آنها نفوذ کنیم، آنگاه چه خواهیم دید؟
انسان هم همینگونه است، وقتیکه به او نگاه میکنیم، گاهی چند ده کیلو گوشت و استخوان که راه میرود، حرف میزند، چاق است و یا لاغر، سفید است و یا سیاه، زرد است و یا سرخ را مشاهده میکنیم؛ ولی اگر بتوانیم به درون او نفوذ کنیم، آنگاه عظمتی را مشاهده خواهیم کرد که کمتر از جهان بیرون وجود او نیست و آنقدر عظمت خواهیم دید که به تصور در نمیآید.
حال یک سؤال ساده؛ در همین نگاه گذرا به انسان، تصور میکنید انسان در این حیات زمینی خودش، در چند جهان زندگی میکند؟
حتماً خواهید گفت در یک جهان؛ ولی اگر کمی توجه کنیم، متوجه خواهیم شد که در همین حیات زمینی، چندین جهان دیگر وجود دارد؛
اول: جهان خاکی، که برای همۀ ما کاملاً محسوس است و به صورت خودآگاه در حال زیستن در آن هستیم.
دوم: جهان خواب، که ظاهراٌ به صورت ناخودآگاه در آن زندگی میکنیم.
سوم: جهان ذهنی؛ البته حیاتهای دیگری نیز در این شرایط وجود دارند که فعلاً قابل باور نیست، مثل: هفت اندام در هفت طبقۀ آسمان و غیره.
حال میپردازیم به جهان ذهنی؛
جهان ذهنی، مقدمۀ برنامهریزی و یا مقدمۀ عملِ تمرین برای چگونه زیستن در جهان خاکی و سایر جهانها میباشد. ساختارهای این برنامهریزی بوسیلۀ تفکر بوجود میآید که قبلاً در وادیهای یکم تا چهارم به شرح آن پرداختهایم.
برای مثال وقتی که تصمیم میگیریم یک ساندویچ بخوریم، اول بایستی تمامی مراحل، از چگونگی تهیه تا خوردن ساندویچ را در ذهن خودمان برنامهریزی کنیم.
گاهی در اجرای مراحل ذهنی، متوجه میشویم که پول نداریم و یا اینکه در مکانی که هستیم ساندویچ فروشی وجود ندارد که در این صورت، بلافاصله این ساختار لغو و به ساختار دیگری میپردازیم و غذاهای دیگری را مورد بررسی قرار میدهیم.
بهرحال برای خوردن ساندویچ و یا هر غذای دیگری، دو نکته لازم و ضروری به نظر میرسد؛
- تفکر و تشکیل ساختار مناسبِ ذهنی برای خوردن ساندویچ.
- به اجرا در آوردن ساختار ذهنیِ ساندویچی تا مرحلۀ خوردن آن.
البته با نوشابه بهتر است!
بنابراین در این وادی اگر ما نتوانیم ساختار ذهنی و ساختار تفکر خود را تبدیل به ساختارهای عملیاتی نمائیم، هیچگاه به نتیجه نمیرسیم؛ به عبارت دیگر همیشه ساختار ذهنی ساندویچ را فراهم میکنیم، ولی هرگز به مهمترین بخش عملیاتی و لذتبخش آن که خوردن ساندویچ است، نخواهیم رسید.
و به قول قدیمیها با حلوا حلوا گفتن، هرگز دهانمان شیرین نمیشود.
پس ما در این وادی تمرین میکنیم تا ساختارهای تفکرات خود را از قوه به فعل درآوریم و به آن دسته از افکارمان که منطقی هستند اجازه دهیم تا وارد مرحلۀ اجرایی و عملیاتی گردند تا ساختارهای عملی جدید را بوجود آوریم.
برای به اجرا درآوردن ساختارهای فکری و تبدیل آن به ساختارهای عملی، بایستی از حالت اضطراب، ترس، عدم اعتماد به نفس، ناامیدی و سایر نکات منفی خارج شویم تا به مرحلۀ آرامش قدم بگذاریم، تا اجرائی کردنِ خواستههای ما عملی باشد و برای رسیدن به آرامش بایستی پاکسازی و سازندگی را از خود آغاز نمائیم و برای اصلاح اخلاق و رفتار و کردار و منش خود، در کل بایستی سه اصل پندار سالم، گفتار سالم و کردار سالم را همیشه در نظر داشته باشیم؛ چون وقتی که اندیشه و یا تفکرات ما سالم باشد به صورت خودکار، گفتار ما هم سالم خواهد شد و زمانیکه گفتار ما سالم شود ما به طرف کردار سالم و یا عمل صالح و صلحآمیز هدایت خواهیم شد.
در ضمن بایستی این نکته را نیز بدانیم که دانستنِ تنها، بدون اینکه دانستههای ما مورد استفادۀ عملی قرار بگیرند، هیچ ارزشی ندارد.
انسانهای زیادی یافت میشوند که دانستههای زیادی دارند، اشعار و مطالب زیادی از بزرگان را حفظ کردهاند، مکتبهای مختلفِ فرهنگی، دینی و عرفانی را به خوبی میشناسند، دربارۀ هر مطلبی که بیان شود فوری خود را صاحبنظر میدانند؛ ولی متأسفانه حتی خودشان هم نمیتوانند از دانستههای خودشان استفاده کنند!
قصۀ آنها مانند فردی است که هزاران هزار سکۀ طلا دارد و از گرسنگی در حال مرگ است؛ ولی قادر نیست یکی از آن سکهها را بدهد تا نانی بگیرد و بخورد و از گرسنگی نمیرد. بگذریم!
حال همانگونه که به نیکی میدانیم برای تبدیل یک آب آلوده و کثیف به یک آب سالم و زلال، فقط یک راه وجود دارد و آن هم تصفیۀ آب است؛ پس خواهیم دانست برای تبدیل انسانی بیتعادل و کاملاً بهمریخته، به انسانی با تعادل و موجّه نیز، فقط یک راه وجود دارد و آنهم تزکیه و پالایش انسان است، یعنی دوری از ضدارزشها و رفتن به طرف ارزشها.
اکنون برای خروج یا صعود از اضطراب، نگرانی، پریشانی، ناامیدی، بیماری و... بایستی پله هایی را به مرور زمان طی کنیم که در اینجا به طور خلاصه بیان میشوند.
- برگشت از ضد ارزشها
وقتیکه روان آدمي به ضدارزشها آلوده میگردد، بيقرار ميشود؛ بنابراین باید به طور کلی از ضدارزشها پرهيز نمود و همچنین بایستی از انجام آن مقدار از ضدارزشهائی که در حال انجام آن هستیم، بازگشت نمائیم.
حال ممکن است گفته شود ضدارزشها چه هستند؟
در وحلۀ نخست؛ اگر هر کسی به درون خود برود و لحظهای تفکر کند، به درستی میداند که انجام چه عملی ارزشمند است و انجام چه عملی ضدارزش!
در مرحلۀ دوم؛ ممکن است ضدارزشها در فرهنگهای مختلف، کمی با هم متفاوت باشند، مثل خوردن مشروبات الکلی. بنابراین میتوان بر اساس قوانین فرهنگی، مدنی و دینیِ هر جامعهای، حد و مرز آنها را مشخص نمود.
حال برای مثال، چند ضدارزش را که خرد جهانی هم آنها را به رسمیت میشناسد نام میبریم؛
دروغ گفتن، دزدی کردن، رشوه دادن و رشوه گرفتن، پیمان شکنی، مصرف موادمخدر، غیبتکردن، شهادت نادرست دادن، به حریم دیگران تجاوز کردن، در کار دیگران تجسس کردن، ... و غیره.
۲. خودداري
گاهی اوقات برای انجام دادن کاری، هرچه فکر میکنیم به نتیجه نمیرسیم، به عبارت دیگر؛ نمیدانیم انجام آن کار به نفع ماست و یا به ضرر ما، و یا اینکه انجام آن کار، ارزش است و یا ضدارزش؟!
در این شرایط، عقل سالم حکم میکند که بایستی از انجام آن کار، خودداری نمائیم.
۳. قناعت
همۀ ما از دامان طبیعت بوجود آمدهایم و طبیعت، حکم مام ما را دارد. ما بایستی از او یاد بگیریم که چگونه از سادهترین چیزها و از کمترین امکانات، بهترینها را بوجود میآورد.
برای مثال از زمین شور و آب تلخ و کود حیوانات، زیباترین گلها و خوشمزهترین میوهها را بوجود میآورد.
ما بایستی فرا بگیریم که بتوانیم با حداقل امکانات، بهترین شرایط را برای زندگی کردن فراهم نمائیم و همزمان به گونهای برنامهریزی کنیم که به مرور زمان، پایههای مالی زندگی خودمان را مستحکم نمائیم.
البته ذکر این نکته ضروریست که قصد ما این نیست که همیشه و یا تا آخر عمرمان، افرادی فقیر و مفلس باشیم، نه، هرگز! چون فردی میتواند بخشنده باشد و به دیگران کمک کند که چیزی داشته باشد وگرنه انسان فقیر، همیشه دستش جلوی دیگران دراز است که پول سیاهی کف دستش بگذارند و در آخر نیز متوجه باشیم که تفاوت بسیاری است بین خسیس بودن و قناعت کردن!
۴. صبر
باز هم اگر به طبیعت بنگریم، درخواهیم یافت که طبیعت برای مهیا کردن تولیدات خودش، همیشه نیاز به زمان دارد و با پشت سر گذاشتن فصول مختلف و تأمین مواد اولیه و مایحتاج آنها از جمله آب، خاک و درجه حرارتِ هوا، انواع محصولات کشاورزی را فراهم مینماید.
بنابراین میتوان گفت صبر عبارت است از؛ پشت سر گذاشتن و یا طی کردن و یا تحمل زمان همراه با تلاش و کوشش لازم، برای رسیدن به اهداف تعیین شده.
البته گاهی اوقات صبر، بسیار سخت و گاهی بسیار تلخ و طاقتفرسا میباشد، ولی نهایتاً یکی از مؤلفههای ضروری زندگیست که بایستی آنرا فرا بگیریم؛ چون پس از صبر، نوبت پیروزیست و پایان شب سیاه، سفید است.
۵. تجسس، قضاوت، غیبت
افرادیکه در ادارۀ آگاهیِ نیروی انتظامی در قسمت تجسس، برای پیدا کردن سارقان و جنایتکاران، تجسس میکنند و همینطور قضّاتی که به امر قضاوت میپردازند، همگیِ آنها کارشان کاملاً مشروع، قانونی و انسانی است و برای انجام خدمتشان حقوق یا دستمزد و مزایای شغلی دریافت میکنند و مورد احترام جامعه هم میباشند.
حال این سؤال پیش میآید که واقعاً بعضیها چکاره هستند که مثل یک فضولباشی و بدون حقوق و دستمزد، در امور شخصی دیگران به جاسوسی و تجسس میپردازند و گاهی هم اسم آنرا میگذارند کار خیر، یا کار ثواب و یا کنجکاوی، و همیشه پس از فضولی و یا تجسس و کسب اطلاعات ناقص و بیسر و ته و غلط، بر کرسی قضاوت جلوس میفرمایند و پس از آن با اشدّ مجازات حکم صادر میکنند و خودشان هم نقش ادارۀ اجرایِ احکام را بر عهده میگیرند و زیر دیوار خراب و پوسیده و شکستۀ غیبت، تکیه میدهند و مانند یک بنگاه خبر پراکنی در همه جا پشت سر این و آن به سخن پراکنی میپردازند و در آخر امر هم، یک روز که در حال نطق هستند همین دیوار روی سرشان خراب میشود، آنوقت به دنبال مقصر میگردند، در حالیکه نمیدانند و باور ندارند که مقصر اصلی، جهل و نادانی خودشان است!
۶. پس انداز
دانه دانه است غله در انبار
مسیر زندگی، مسیری است پر پیچ و خم با فراز و نشیبهای غیرقابل پیشبینی؛ بنابراین یکی از نکاتی که میتواند تا حدودی این مسیر را هموار نماید، پسانداز کردن است و این پسانداز میتواند پسانداز مادی و یا معنوی باشد، که البته ما در این قسمت به توضیح در مورد پسانداز مادی میپردازیم.
حال بطور قطع بعضیها خواهند گفت که من آه در بساط ندارم که با ناله سودا (معامله) کنم!
ولی عقل اینگونه حکم میکند که اگر نان نداشتیم بخوریم و پس از یک هفته گرسنگی و بینانی، نانی مهیّا شد؛ نبایستی همۀ آنرا بخوریم، بلکه نصف آنرا بخوریم و نیم دیگر را برای روز بعدی پسانداز کنیم.
اصولاً به نظر میرسد که پسانداز کردن فقط مربوط به انسانهائی است که وضع مالی خوبی ندارند، آنهائی که ثروتمند هستند شاید نیازی به پسانداز کردن نداشته باشند؛ ولی اگر کمی تفکر کنیم، خواهیم دید که پسانداز برای تمامی انسانها یک ضرورت است.
در نهایت، پسانداز کردن؛ خود حکمت و معجزهای دارد که تا به آن دست نیابیم متوجه قدرت و برکت آن نخواهیم شد، بایستی آنرا حس کنیم و به فرزندانمان نیز بیاموزیم.
۷. توکل، رضا، تسليم
شایسته است که ما در تمامی مراحل مختلف زندگی، با تفکر، تلاش و کوشش حرکت کنیم و همواره به قدرت مطلق توکل کنیم و او را وکیل خود گردانیم و همیشه و در هر شرایط، نظر به هدایت و حمایت او داشته باشیم.
و با قلب، زبان و عمل، نسبت به آنچه از طرف او برای ما تقدیر میشود رضایت داشته باشیم.
حال اگر از این دو مرحله؛ یعنی توکل و رضا عبور کنیم، میتوانیم وارد مرحلۀ تسلیم محض در مقابل قدرت مطلق گردیم، البته در مقام رضا هر چه قدرت مطلق مقرّر فرماید، اگر موافق خواستههای ما باشد، اکثراً راضی و خشنود میشویم؛ امّا در مقام تسلیم، ما را خواستهای نیست جز خواستۀ قدرت مطلق، نه موافقتی داریم و نه مخالفتی.
ناگفته نماند که به اجرا درآوردن مرحلۀ تسلیم، فوقالعاده دشوار و سخت و طاقت فرساست، ولی وقتیکه فردی شرایط لازم را پیدا کرد و وارد این مرحله شد، آنگاه اوضاع فرق میکند؛ به عبارت دیگر، مرحلهای است بر کسانی سخت و برای کسانی سهل.
البته اکنون فقط ما با آن آشنا میشویم و سعی میکنیم ذرهّای از آنرا فرا بگیریم.
بهرحال در وادي پنجم؛ بايستي ساختارهاي فكري خود را به ساختارهاي عملي و اجرايي تبديل کنیم.
پایان وادی پنجم
برگرفته از کتاب عشق وادی برای رسیدن به خود از مهندس حسین دژاکام