سخنی از مولانا
دنیا زینتی است جذاب که بهره مند شدن از آن هیچ ایرادی ندارد اما اسارت در آن؛ عشق باختن چون طفلان است! انسان از روی خلا درونی (میل به یافتن خود و خداوند) به هر سویی میرود و به اطراف دست می اندازد تا روزی که بفهمد گنج اصلی، در درون خودش نهفته است! غم؛ حاصل دست اندازی به اطراف است! غم حاصل این باور است که زندگی آنطور که باید باشد نیست و اینجا غم زاده می شود.
راه عبور ازغم، تبر است! آدمی باید فرو بریزد. اکثر انسانها خود را مرکز عالم می دانند و می خواهند جریان زندگی را آنطور که مطابق میلشان است کنترل کند! زهی خیال باطل! فروپاشی این باور باعث احساس یکی بودن با حیات می شود و این خود پایان غم است.
1 دیدگاه
ممنونم متن بسيار زيبا و تأثير گذاري بود…🌸🙏🏽