جشن یکسال رهایی خانم نازی
سلام دوستان احسان هستم یک مسافر.
آخرین آنتی ایکس مصرفی هروئین و شیشه، مدت سفر اول 13 ماه، راهنما آقای مهندس دژاکام، رهایی 9 سال.
خوشحالم که در خدمت دوستان هستم و یکسال رهایی خانم نازی را به مجموعه شفای سبز تبریک میگویم. تیم درمانی شفای سبز با مدیریت و نظارت دکتر حمیدرضا فتحی در راستای تکمیل درمان شما عزیزان با برنامه های متنوع و انواع کلاسها با قدرت به راه خود ادامه میدهد. از آقای دکتر تقاضا میکنم چند کلامی برای ما صحبت کنند.
آقای دکتر فتحی:
سلام حمیدرضا هستم یک همسفر. به نوبه خودم اولین سالگرد رهایی خانم نازی را به خودشان، مسافرین و همسفران گرامی و تیم درمانی مرکز شفای سبز اعم از روانشناس، پرستار، دارودار و غیره تبریک عرض می نمایم.
از فرصت استفاده می نمایم و یک نکته را متذکر میشوم. مراقبت های بعد از درمان اعتیاد به ویژه در چند سال اول پس از درمان واجب و ضروری است. فرد تازه درمان شده بسیار با انگیزه است و به آینده های روشن اطمینان دارد. به خود ثابت کرده که بدون مواد هم می تواند زندگی کند و در این مرحله توانایی های خود را باور کرده است و از موقعیت خود مغرور است.
اما بعد از مدتی زندگی بدون مواد متوجه میشود که متعادل زندگی کردن چالش دشواری است. از جمله مواردی که می تواند به افراد در این زمینه کمک نماید حضور در همین جلسات مرکز و ادامه درمان های مراقبتی می باشد. خانم نازی این مورد را در این یکسال تجربه کرده اند و بهتر می توانند برای شما توضیح دهند.
بیش از این وقت شما را نمی گیرم و جان کلام اینکه خود مراقبتی را فراموش ننمایید.
خانم نازی:
سلام دوستان نازی هستم یک مسافر؛ از همه دوستانی که مشارکت کردند سپاس گزارم. امیدوارم این جایگاه نصیب شما هم بشود و مطمئنم که خواهد شد؛ چون جایی هدایت شدید که خدا اذنش را داده باید قدر آن را بدانید. من برمی گردم به ده سال پیش خودم به زندگی ای که همه چیز در آن داشتم به جز آرامش؛ به شدت پریشان بودم به طوری که در همه ی موارد موادم در اولویت زندگی ام قرار داشت. مثلاً اگر می خواستم برای پسرم به دانشگاه بروم اول باید موادم را می کشیدم و بعد به آنجا می رفتم و همه می گفتند چه مادر خوبی هست ولی خودم از خودم راضی نبودم. سه چهار ماهی هم به کنگره 60 رفتم اما به دلایلی از تهران کوچ کردم به جایی دیگر و آنجا مصرف متادون را شروع کردم.
در پایان سفرم در اینجا روی سه دهم بودم که حالم اصلا خوب نبود به آقا احسان هم می گفتم. البته دلیلش این بود که خیلی می ترسیدم و دوباره روی پله های 42 روز مانده بودم. آنجا هم از خودم ناراضی نبودم آقا احسان به من گفت برو و آقای دژاکام را ببین وقتی ایشان را دیدم خیلی از دیدن من خوشحال شد و گفت برگرد کلینیک. تو برای آنجا هستی و باید آنجا باشی و از قول به من به آقای رنجبر بگو روی من را سفید کردی.
من کلینیک را با جستجو در گوگل پیدا کردم. من دو سال و نیم در شهرستان متادون می خوردم روزی یک وعده دو و نیم سی سی. دو سال و نیم واقعا حال بدی داشتم. 13-14 سال تریاک کشیدم و هیچکس متوجه مصرف من نشد ولی این دو سال و نیم مصرف متادون آسیب زیاد به من زد.
زمانی که اولین برخوردم را با آقای رنجبرداشتم ایشان به من گفتند برو سه وعده دو سی سی بخور آن لحظه احساسی مانند زمان بچگی داشتم که لباس عید را می خریدم و منتظر عید بودم؛ همچین خوشحالی به من دست داد آمدم و زندگی 27 ساله ام را رها کردم و آمدم به درمانم چسبیدم. دوباره از صفر شروع کردم من چندین بار شکست را تجربه کردم بخاطر مصرف مواد ولی هر بار بلند شدم و حرکت کردم. سری آخری که تصمیم گرفتم بلند شوم از همه چیز گذشتم و فقط به خودم توجه کردم و هنوز که هنوز است به خودم توجه می کنم. من در این کلینیک خودم را پیدا کردم آن خودی که نسبت به او اصلاً شناخت نداشتم و اصلاً توجهی نداشتم. من اینجا به روی تک تک سلولهایم دارم شناخت پیدا می کنم چه چیزی بهتر از این که خودم را بشناسم و این ها را مدیون راهنمایم آقای رنجبر و مدیریت کلینیک آقای دکتر فتحی و این کلاس ها هستم. امیدوارم سفر دوم را هم بتوانم به همین خوبی جلو بیایم و می دانم که می توانم چون می خواهم و انرژی که اینجا می گیرم هیچ جای دیگر دریافت نمی کنم و برای آمدن به کلاس ساعت شماری می کنم. وقت شما را زیاد نمی گیریم از بنیان کنگره تشکر می کنم که این راه را برای ما باز کردن راهی بود که منتهی به روشنایی می شود و ما در مسیر قرار گرفتیم.