وادی دهم
صفت گذشته در انسان؛ صادق نیست، چون جاری است.
صد هزاران فضل دارد از علوم جان خود را می نداند این ظلوم
داند او خاصیت هر جوهری در بیان جوهر خود چون خری
مولانا
شهر به یکباره به طغیان دچار میگردد، امّا نسیم آرام الله پس از چندی در تمامی آبادیها حاکم میشود و عظمت و سلامتی باز میآید و شما از آن بهرۀ بیشتری میبرید.
دوستان همه سلام میرسانند و از خداوند و نگهبانان شاکر هستند که وصلها را انجام میدهند تا همه چیز در کائنات به رحمت الهی سیراب گردد.
در مقرّ شما، دوستان هر لحظه این روند و تکامل را با محبّت، حس مینمایند.
آنانی که مجذوب رحمت قدرت مطلق میشوند به ارتقاء میرسند، آنانی که فقط به سورچرانی مشغولند نصیبی ندارند؛ میفهمی که چه میگویم، چهارپایانی که به دنبال پاهای اضافی میگردند تا خود را محکم در زمین نگه دارند؛ امّا نمیدانند که بدون دست و پا، سر بر سجدۀ الله بسیار آسان است، فقط تمنّای دل میخواهد که با آن فاصلۀ بسیار دارند، مانند نابینایان در روز به دنبال شب میروند.
آن کس که باید بداند میداند و آن میکند که حق میکند.
دوستان دایرهوار دف بر دست، به سماع مشغولند و نیایش حق تعالی را می نمایند.
جمعی از مستان از بادۀ الهی. شکر است.
چقدر این قانون زیباست، چقدر عظیم است و چه بار معنای سحرآمیزی را در خود حمل میکند.
بله، صفت گذشته در انسان؛ صادق نیست، چون جاری است.
این وادی یا این قانون و یا این راه؛ بسان شمشیری برّنده است، هم هشدار میدهد و هم امید به بازگشت، هم صعود است و هم سقوط، هم مرگ است و هم زندگی، هم زنده را از درون مرده خارج میکند و هم مرده را از درون زنده. و به طور کلی؛ هم رحمت، لطف و بخشندگی خداوند را در مسیر زندگی انسان به نمایش میگذارد و هم خطوط اختیار را به شکل بسیار زیبایی به دست انسان میسپارد تا خودش هر گونه که مایل است ترسیم نماید و به انسان میفهماند که پایان هر نقطه میتواند سرآغاز خط دیگری باشد.
همۀ انسانها قادر هستند و میتوانند در هر نقطهای که قرار دارند و هر صفتی را که با خود حمل میکنند آن را عوض نمایند؛ حتی گناهکارترین، گناهکارترین انسانی که مرتکب فجایع و جنایتهای بیشماری گردیده است، میتواند صفات زشت خود را تغییر دهد و از آنها بازگشت نماید.
هیچ انسانی مجبور نیست یک صفت یا صفتهای زشت خود را به صورت جاودانه و یا تا ابد در خود حفظ کند.
هیچ کسی مجبور نیست تا ابد در جهنم باقی بماند.
اگر کسی در عمیقترین نقطۀ جهنم قرار داشته باشد؛ اگر بخواهد، اختیار کامل دارد و میتواند صفتهای زشت خود را تغییر بدهد تا رحمت خداوند شامل حال او گردد و به آرامی از جهنم خارج گردد.
هیچ کس نمیتواند بگوید؛ از من گذشته و من در زشتیها غوطهورم و کاملاً غرق شدهام و راه نجاتی نیست. راه نجات همیشه هست؛ زیرا صفت گذشته در انسان صادق نیست، چون جاری است.
به دلیل جاری بودنِ انسان؛ اگر ما در بالاترین نقطۀ بهشت قرار داشته باشیم، هرگاه صفت نیک ما تبدیل به صفت زشت گردد، ما را از بهشت به طبقات زیرین جهنم فرو خواهد کشید، چون انسان جاری است!
همه چیز در هستی؛ جاری و در حرکت میباشد و هیچ چیز در هستی و ماورای آن را نمیتوانیم بیابیم که ثابت باشد و تغییر نکند، چون مسیر تکامل و مسیر زندگی؛ تغییر، تبدیل و در نهایت ترخیص است؛ از حلقهای در آفرینش به حلقهای دیگر از آفرینش، از آسمان به زمین و از زمین به آسمان و دوباره بالعکس، یا از آسمانی به آسمان دیگر و دوباره به زمین و یا زمینی دیگر و دوباره به آسمان و بالعکس!
تا کجا؟ تا ناکجاآباد! که نمیتوان با انگشت سبّابه و یا قطبنما آن را نشان داد. تا انتهای ابدیّت که خود، ابدیّت دیگری را در پی دارد و اگر دقیق بخواهیم بدانیم، تا انتهای اعداد! تا جایی که از آنجا انشعاب یافتهایم و دوباره حرکتی دیگر؛ چون ما همیشه با هستی هستیم! امّا براستی برای چه!؟
برای بودن، وجود داشتن، زندگی، حیات، فضا، مکان، زمان، ساعت؛ زیرا بزرگترین معجزۀ حیات، خودِ حیات است.
غوطهور بودن در آن، نگاه کردن به آن، به تمامی موجودات، حزن، اندوه، غم، شادی، عشق، به دست آوردن، از دست دادن و در نهایت جمع اضداد؛ چون نکتۀ ظریف در اینجاست، تا زمانی که نفرت را ندانی، مفهوم عشق را لمس نخواهی کرد!
بنابراین همه با ساعت باید زندگی کنند؛ به عبارتی هر پایانی، ساعتی مشخص دارد که از قبل اندازهگیری شده است.
البته در جهان زمینی؛ ساعت شامل سه بُعد فضا، مکان و زمان مشخصی است و هر چیزی که ساعتش برسد، هر سه بُعدِ فضا، مکان و زمانِ زمینی را از دست خواهد داد.
قدما معتقد بودند؛ چهار عنصر مخالف: آب، باد، خاک و آتش، هستی را به وجود آوردهاند؛ امّا سه مؤلفۀ اصلی دیگر نیز وجود دارند که نه تنها جهان زمینی بدون آنها هیچ مفهومی ندارد، بلکه در ساختار سایر جهانها یا آسمانها و جهانهای پس از مرگ و ارتباط بین آنها، نقش بسیار کلیدی را بر عهده دارند و بدون آنها هستی و نیستی هیچ معنایی پیدا نمیکند و این سه مؤلفه عبارتند از:
- نور ۲- صوت ۳- حس
نور :
نور در هستی فرمان میدهد، در تمامی جهانهای آفرینش؛ بطوریکه در کتاب آمده است، خداوند نور زمین و آسمانهاست.
نور، لطیفترین چیزی است که ما در جهان خود، تنها قادریم فقط طیفی از آن را مشاهده کنیم.
در جهان ما چیز قابل لمسی پیدا نمیشود که بتواند با سرعت نور حرکت کند. اگر نور در زمین بر ما نتابد، ما و کلیۀ موجودات زمین، گیاه، حیوان و انسان، قادر به ادامۀ حیات نخواهیم بود.
چقدر نورافشانی نور زیباست؛ وقتی که در طلوع خورشید، فرمان صادر میکند: بیدار شو اِی از خود رمیده، ای از شهر وجودیت گریخته، به جسمت برگرد که زندگی دوباره آغاز گردیده است، برگرد تا نار وجودیت را با دوری از ضدارزشها و تزکیه، تبدیل به نور کنی؛ زیرا صفت گذشته در انسان صادق نیست، چون جاری است و تو میتوانی صفتهای زشت و مخرّب خودت را به صفتهای نیکو و زیبا تبدیل نمائی.
صوت :
و امّا صوت که فقط ما میتوانیم قسمت کمی از اصوات را در جهان خودمان بشنویم.
اصوات، وظیفهای مانند ادارۀ مخابرات را در هستی بر عهده دارند که میتوانند اطلاعات و آگاهی و پیامها را در سطح زمین انتقال دهند و همین طور ارتباط بین سایر جهانهای آفرینش و ارتباط بین اجزاء هستی و نیستی را فراهم نمایند.
وقتی که صوتهایی که به تنهایی هیچ مفهومی ندارند، پشت سر یکدیگر قرار میگیرند، چه معجزهای رخ میدهد و چه مفاهیمی را منتقل مینمایند و یا بعضی از اصوات، چه اثرهای موسیقاییِ جاودانهای را خلق میکنند.
براستی اصواتِ انسانها به زبان انگلیسی، فرانسه، روسی، آلمانی، پارسی یا صدای طبلها، غرّش توپها، نعرۀ شیرها، صدای باد، نوای نی و کوبیدن دفها به انسان چه میگویند؟ انسان را به کجا میبرند؟ اندیشۀ او را در کجاها به پرواز درمیآورند؟ موجودات را چگونه به هم متصل میکنند؟!
در نتیجه اگر صوت نبود؛ اتصال نبود، حیات نبود، زندگی نبود، نوشتن نبود، کلام نبود. سکوتِ محض بود!
در نهایت، این کلام یا صوت است که میگوید؛ ای انسان تو چیزی نیستی مگر آنچه خودت تلاش میکنی.
تو اختیار کامل داری که اگر دل به اصوات و کلام نیکو بدهی، میتوانی صفات ناپسند خود را تغییر دهی تا به صلح و آرامش برسی؛ پس بدان که صفت گذشته در انسان صادق نیست، چون جاری است.
حس :
حس؛ مانند خداوند است و در تمامی هستی و نیستی، موجود و رؤیتناپذیر، امّا همنام خودش قابل حس است و یا حس، اولین نیرویی است که قوۀ عقل را به کار میاندازد و یا حس، آن چیزی است که ما و یا کلیۀ موجودات، توسط آن، هستی را درک میکنند و با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند و پیامهای نور و صوت را دریافت و منتشر مینمایند.
وقتی که حس، خوب کار کند و آرام باشد، چه شادی و شعف غیرقابل توصیفی به انسان دست میدهد.
حس دوست داشتن، حس عشق ورزیدن، حس یاری به انسانها و یاری به کل هستی که عبد بودن انسان با اختیار کامل را در باشکوهترین حالت به تصویر میکشد.
حال اگر ما بتوانیم با تزکیه، حسهای خارج از جسم خود را تقویت نمائیم و از دروازههای پنج حسِ درون جسم عبور کنیم، آنگاه میتوانیم دریافت کنیم؛ حتی حسِ دریافت الهام تقوا را، حسِ دریافت صدای روح القدس را، حسِ دریافت نغمههای آسمانی را، حس رقصیدن در آسمان را، حس همنشینی با ساکنینِ سِتر و عفافِ ملکوت را، حس شو شود را، حس شنیدن صدای خدا را که به موسی گفت: نعلین خود را در بیاور، اینجا سرزمین مقدس است!
آری حتی شنیدن صدای خداوند را ولی افسوس و صد افسوس که صفت بعضی از ما عوض شده و حس منفی و مخرّب ما نیرومند شده است و در نکبت، جهل و نادانی که خود با دستان خود، برای خود مهیّا نمودهایم غوطهور هستیم و تمامی شَرف و انسانیت خود را به خاطر مشتی سنگ و آجر، تیرآهن، زمین و موادی که هیچ بقائی ندارند، زیر پا گذاشتهایم و اینهمه زیبایی و عظمت را مشاهده نمیکنیم و به جای آن، در کینه، نفرت، حسادت، دروغ، پیمان شکنی، مردمآزاری، منیّت، خودخواهی و.... خود را سرگرم کردهایم و هستی را تبدیل به جهنم و جهنم را تبدیل به خود کردهایم و مانند اختاپوسی زشت و کریه، خود را در میان چنگالهای وحشتآفرین خود قرار دادهایم و هر روز فشار بیشتری به خود وارد میکنیم تا کاملاً خُرد شویم!
و آن وقت که به ستوه آمدیم، لب به شِکوه میگشائیم و میگوئیم؛ هدف از زندگی چیست؟ چرا ما را خلق کردهاند، ما که نخواستیم به دنیا بیائیم؟ و این سؤالی است که همیشه مطرح بوده و خواهد بود. تا باد چنین بادا !
در انسان، دیدن؛ جایگاه نور، شنیدن؛ جایگاه صوت و قلب یا دل؛ جایگاه حسِ مرکزی است.
نور و صوت؛ همانگونه که مفید و سازنده هستند، میتوانند در شرایطی، مخرب و زیانبار باشند. آنچنانکه در مراتب پائینی، نورهای ناخالص و آلوده که بیشتر شبیه نار هستند و همین طور انواع اصواتِ مخرّب و زیانآور، به میزان بسیار زیادی وجود دارند.
حال ممکن است گفته شود، این مطالب چه ارتباطی با صفت گذشته و تغییر آن در انسان دارد؟ به زودی خواهیم دانست!
انوار ناخالص و کاملاً آلوده؛ به کمک اصواتِ زیانبار، بسیار فعال و در حال ارسال پیام فجور و القای اهداف مخرّب و بازدارندۀ خود هستند و ما همیشه طعمهای مناسب برای آنها هستیم و هیچگاه قادر به حذف آنها نیستیم و اگر بخواهیم به شکل طعمه مورد هجوم آنها قرار نگیریم، بایستی موج گیرنده و فرستنده یا ویژگی و یا صفت خود را تغییر بدهیم و این نکته را بایستی بدانیم که ما هرگز قادر نیستیم صفت گذشتۀ خود را عوض کنیم، مگر اینکه حس ما تغییر کند.
لازم به ذکر است که هر گیرندهای، قطعاً فرستنده هم میشود.
اگر حسِ ما زشتیها را جذب کند، قطعاً زشتیها را منتشر خواهیم کرد و اگر زیباییها و یا خوبیها و یا ارزشها را جذب کند، قطعاً همان را منتشر خواهد کرد و این میشود صفت گیرنده و فرستندۀ ما و به عبارت دیگر، ویژگیهای گیرنده و فرستندۀ ما، که در حقیقت صفت خود ماست.
بدین ترتیب نتیجه میگیریم که برای تغییر صفت گذشته، بایستی حس یا موج گیرنده و فرستنده را عوض کرد و این کاریست هم سخت و هم سهل و برای تغییر حس در جهت ارزشها فقط و فقط یک راه وجود دارد ولاغیر و آنهم تصفیه و تسویه و یا پالایش است که در مورد انسان آن را تزکیه گفته اند.
اولین قدم برای تزکیه، تفکر است و تفکر سالم، ایمان سالم را به ارمغان میآورد و ایمان؛ یعنی تجلی نور خداوند در انسان و یا اعتقاد راسخ به موضوعی و یا شخصی و یا هر چیز دیگر و از ایمان سالم، عمل سالم پدیدار میگردد و از عمل سالم، حس سالم آشکار میشود و از حس سالم، عقل سالم و از عقل سالم، عشق سالم، خود را به نمایش خواهد گذاشت و آنگاه صفت گذشته تغییر مییابد.
البته دو پلۀ اصلی و اساسی دائماً و به صورت موازی در حال بالا بردن پارامترهای فوق میباشند که به تدریج و یا به آرامی جهشهایی را به وجود میآورند و آنها چیزی نیستند مگر آموزش سالم و تجربۀ مفید.
خصوصاً تجربه هایی که از عمل سالم به دست میآیند، باعث جهش و ایجاد لذت میگردند و تجربههایی که به شکست منتهی میگردند، بایستی باعث بازنگری در پندار، گفتار و کردار گردند، نه غم و اندوه.
چون ما دائماً به پندارهای خود، لباس گفتار و کردار میپوشانیم و ممکن است ما به پندار خود، به ظاهر صدها قدم سالم برداریم و در انتها متوجه شویم که فقط چند تا از آنها سالم بوده است!
و امّا عشق سالم؛ مرحلهایست که تو تمام هستی و اجزای آن را دوست داری، مثل کوه، سنگ، درخت، خاک، هوا، حیوانات، باران، شیرینی، تلخی، آدم خوب، آدم بد و... چون خواهی فهمید که تمام هستی برای توست و تو برای تمام هستی و تو بدون آنها هیچ مفهومی نداری.
برای مثال؛ تو تمامی وجودت از خاک است و روی کرۀ خاکی که در آسمان در حال چرخیدن است قرار داری. اگر او نباشد تو در این شرایط وجود نداری، پس خاک را دوست خواهی داشت و به آن احترام خواهی گذاشت.
آدم بد به تو میآموزد که بدی، زشت است و او معلم توست و تو آموزگارت را دوست خواهی داشت؛ زیرا موقعی که به عشق سالم برسی، خواهی دانست بدی و زشتیهای انسانها از روی جهل، نادانی و یا نیاز آنهاست و دلت برای آنها خواهد سوخت و برای آنها دعا خواهی کرد.
چون آنها با جهل خود، در حال خودزنی یا خودسوزی هستند و با دستان خودشان وسایل نابودی خودشان را فراهم مینمایند و آنگاه تو بر مبنای شرایط، یا بایستی ببخشی و یا بایستی پاسخ بدیها را بدهی. این شرایطی است که تو باید تصمیم بگیری، گاهی دندان در مقابل دندان، گاهی سر در مقابل سر و گاهی بخشش و گذشت؛ چون خداوند، هم بخشنده و مهربان است، هم قهّار و توانا و هم عزیز و حکیم.
عشق سالم؛ ذره ذره پدیدار میگردد و نبایستی انتظار داشت به یکباره به وجود آید. اگر احساس کنیم که عشق به صورت ناگهانی پدیدار شده است، بایستی بدانیم که آن، شور و هیجان است، اگر این شور به شعور تبدیل گردد، عشقِ سالم خواهد بود وگرنه فروکش خواهد نمود.
عشقِ سالم؛ هیچگاه به نفرت تبدیل نخواهد شد، ولی احتمال آن هست که گاهی اوقات عشقی که ما آن را خودشیدایی مستان میگوئیم و با شور و هیجان بوجود میآید، به نفرت تبدیل گردد.
ناگفته نماند که عشق سالم هم خود تماماً شور است، اما از نوع دیگر!
کتاب عشق 14 وادی برای رسیدن به خود از مهندس حسین دژاکام
یاری جستن از نیروی الهی
خلاصه گزارش عملکرد کارگاه یکشنبه ۱ اسفندماه ۱۴۰۰
خلاصه فایل صوتی وظایف رهجو
مهمترین مطلبی که برای ما وجود دارد؛
با محبت در قلبها وارد شوید، هیچکس باخشم و غرور نمیتواند به قلبها وارد بشود.
انسانها همه دارای دو چهره هستند؛ یک چهره خشمآلود و طغیان گر و یک چهره آرام و متین. اصلاً انسان بد وجود ندارد، خداوند انسانی که منشائش بدی و ریشهاش بد باشد خلق نکرده است، فقط در اثر مسائل متعدد این واقعه رخ میدهد؛ در شرایط مختلف است که یک انسان بامحبتترین و یا خشمناکترین انسانها میشود.
و ما هستیم که تعیین میکنیم که انسانها با ما چگونه برخورد کنند و این در مورد همه انسانها صادق است.
این یک اصل هم برای راهنما، هم برای رهجو است؛ کاری که با محبت میشود انجام داد با خشم نمیشود، ولی باید راهش را یاد بگیریم، ما میتوانیم با رفتارمان انسانها را تحریک کنیم.
یک انسان ممکن از جایی پر یا تحریک شده باشد، برای همین باید به عمق حرفهای انسانها توجه کنیم و به درون آنها بریم و به صحبتهای آنها گوش کنیم.
کنگره، یک پرونده است؛ که قبلاً هرکسی آن را قبول کرده، زمین گذاشته است. چون در اینجا موضوع درمان قطعی اعتیاد است، نه ترک اعتیاد.
ما در کنگره سعی میکنیم واژهها را درست مطرح کنیم؛ بهعنوانمثال به کسی که در حال ترک اعتیاد است مسافر میگوییم، نمیگوییم معتاد، چون معتاد به مصرفکننده مواد مخدر اطلاق میشود.
مسافر؛ کسی است که از تاریکی به روشنایی و نور سفر میکند.
مرزبان؛ مرز قوانین و حرمت کنگره را دارد.
دیدهبان؛ باید کل کنگره را دیدهبانی کند.
راهنما؛ کسی است که راه را نمایان میکند و نشان میدهد یک رهجو باید به حرف راهنما گوش کند، چون راه را بلد است.
رهجو؛
کسی که جوینده راه است.
کسی است که دنبال راه میگردد تا راه درمان بیماریها، خروج از ترس، حقارت، نفرت و تاریکی را پیدا کند.
به پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک اطلاق میشود.
باید راهنمایش را بر اساس احساسش انتخاب کرده و به حس خودش اعتماد کند.
باید بهمحض وارد شدن، به کنگره و روش درمان اطمینان و اعتماد داشته باشد.
مدارک تحصیلیاش را پشت در کنگره بگذارد.
ماندن یا رفتن به کنگره شرایط خوبی دارد؛ چون در این مکان الگو وجود دارد و اکثراً رها شدهها حضور دارند و میتوانند الگوها را ببیند. رهجو فقط باید یک راه درمان و یا یک روش را انتخاب کند.
در کنگره؛ مرتب بودن، منظم بودن، باادب بودن و وظیفهشناسی حرف اول را میزند چون درمان در کنار این موارد خیلی مهم است.
کنگره هدف نیست، یک وسیله است.
جهانبینی در کنگره هدف نیست، وسیله است.
هر رهجو ۳۰۰ الی ۴۰۰ ساعت کارگاه آموزشی میگذراند تا به تعادل برسد و درمان شود. هیچ انسانی بالفطره بد نیست. فقط آموزشهای بد در اختیارشان قرار دارد. سیدی نوشتن جزء یکی از وظایف مهم یک رهجوی فرمانبردار میباشد.
باید قوانین و حرمت کنگره از قبیل سرزنش کردن علیه کسی، تجسس، دروغ گفتن، در بیرون از کنگره رابطه داشتن را اطاعت کند.
راهنما باید به رهجو آموزش بدهد؛ که ۱۵ دقیقه قبل از شروع جلسه عمومی در کنگره حضور داشته باشد و یکی از وظایف دیگر خدمت گرفتن در کنگره است.
یک وظیفه مهم دیگر؛ پول انداختن در سبد مالی کنگره است. باید سبد مالی کنگره را حمایت بکنند تا آیندگان هم مثل ما بتوانند به درمانشان ادامه دهند، چون هزینه درمان هر نفر در کنگره حدود ۷ الی ۸ میلیون تومان است، ولی در کنگره رایگان درمان میشوند.
زمانی که به سفر دوم رسیدی، ارزش زیادی برای این همه تغییر و حال خوب قائل بشویم.
امیدوارم همه به بهترین حال برسیم.
حمایت از قانون یازده، حمایت از زندگی خودمان و آیندگانمان میباشد.
منبع وبسایت کنگره 60
نویسنده: همسفر لیلا لژیون خانم فائزه (لژیون یکم)
ویرایش و ارسال: همسفر پگاه لژیون خانم فائزه (لژیون یکم)
خلاصه گزارش جلسه کارگاهی ۲۴ بهمن ماه ۱۴۰۰
وادی نهم
وقتی نیرویی از کم شروع بشود و به درجۀ بالا و بالاتری برسد، نقطۀ تحمل پیدا میشود.
پیام برای کسانی که به دنیایی تازه قدم نهادهاند و به خویشِ خویشتن توجه مینمایند، بر شما واجب و ضروری است که از سخن به نقطۀ عمل حرکت بنمائید و بر زمین و سماء توجه کنید.
با اندیشۀ ژرف خود به رحمت ماوراء ایمان راسخ داشته باشید و بدانید که پاداش شما دست همیاری شما را خواهد داد.
آنگاه بذر نیکو بکار و یا تخم و دانۀ با ارزش، هم قوت کافی و هم سایبانهایتان برافراشته خواهد شد.
پس آن کنید که فرمان است.
فرمان چه میگوید:
وقتی که انسان خلق شد و از آسمان به زمین رانده شد، موجودی بود که از نظر شعور، بالاتر از هر حیوانی قرار داشت و مجموعۀ رذائل و فضائل، به صورت قوّه در او نهاده شده بود و به او اختیار کامل تفویض شد تا خود را بیازماید؛ درنتیجه او بر سر یک دوراهی قرار گرفت.
یک راه فجور و یک راه تقوا. یک راه خیر و یک راه دیگر شر.
و برای انجام این مهم؛ قدرت مطلق، دو راهنما یا دو پیامبر برای این موجود یا انسان قرار داد. یک راهنمای درونی که میتوان آن را وجدان یا عقل نامید و یک راهنمای بیرونی که پیامآوران قدرت مطلق هستند که آنها را یکی پس از دیگری گسیل نمود و برای انسان ترسیم نمود که هر کدام از این راهها چه ویژگیهایی دارند و پایان آنها به کجا ختم میگردد و راه رهایی، آزادی و رستگاری کدامین راه است.
بنابراین؛ فرمانها، دستورات قدرت مطلق هستند که توسط پیامآوران، اعلام گردیدهاند.
فرمان چه میگوید؟:
میگوید: دزدی نکن، رشوه نخور، غیبت نکن، گمان بد مبر، در امور شخصی دیگران تجسس نکن، کم فروشی نکن، نزول نخور، نزول نگیر، تجاوز نکن، عیب جو و طعنه زن مباش، پیمان شکن مشو، فساد نکن، سؤال کننده را از خود مران، ظلم نکن، ارث دیگران را نخور، یتیمان را نوازش کن، درماندگان را یاری برسان، به فقرا کمک کن، ذکات خود را پرداخت کن و بدان که مال، بهر آسایش عمر است، نه عمر بهر گردآوردن مال و در نهایت دور خَمر را قلم بکش؛ یعنی از آنچه بر روی شخصیت، اندیشه و تفکرِ تو پرده یا حجاب یا پوشش میکشد و یا در جسم تو تخریب ایجاد میکند مثل مشروبات الکلی، مواد مخدر و بعضی از قرصهای مخرب و..... برحذر باش که استفاده از آنها عملی شیطانی میباشد.
و اما نکتۀ قابل توجه در این فرامین که بسیار حساس میباشد اینستکه؛
راه فسق و فجور و یا ضدارزشها راهی است به ظاهر جذاب و دستیافتنی و انسان تصور میکند از این راه زودتر به خواستههای خود میرسد؛ ولی راه ضدارزشها بسان زهری است با طعم شیرین در جامی طلایی که نوشیدن آن انسان را به طرف نابودی و بیماری سوق میدهد و راه صراط مستقیم؛ بسان آب زلالی است در کوزهای گلی که نوشیدن آن، مایۀ حیات است و رفع تشنگی.
برای بعضی از ما که امروز کم و بیش در ضدارزشها غوطهور هستیم، بسیار دشوار و شاید محال باشد که بخواهیم یکباره از تمامی ضدارزشها خارج شویم. البته منظور ما این نیست که ما فاسد هستیم؛ ولی ممکن است گاهی رشوه بگیریم یا بدهیم، غیبت کنیم، کم فروشی کنیم، دروغهایی بگوییم یا هر کسی از ما سؤال کند، سر بالا جوابش را بدهیم و یا اگر شرایط مناسب بود ارثی را چپاول کنیم و یا مالی را که به امانت دست ما سپرده شده است، اگر مدرکی نبود، در آن خیانت کنیم.
بنابراین برای پرهیز از ضدارزشها بایستی نقطۀ تحمل خود را به آرامی بالا ببریم.
مسئلهای که بایستی به آن توجه داشته باشیم، این است که مسائل ضدارزشی را بایستی با هم و به آرامی حل کنیم و انجام این مهم به صورت تک شاخهای یا تک موردی امکان پذیر نمیباشد.
برای مثال؛ امکان ندارد ما مسئلۀ دروغ را حل کنیم، ولی بتوانیم به کم فروشی خود ادامه بدهیم و یا راست گفتار باشیم ولی به غیبت کردن خود ادامه بدهیم.
راه ضدارزشها یا فسق و فجور به کلی بایستی عوض شود؛ چون ضدارزشها مثل درختی است که کلیۀ میوههای آن تلخ و زهرآگین است و ما قادر نیستیم فقط میوههای یک شاخه را اصلاح کنیم، اگر کل درخت اصلاح شود، میوههای تمامی شاخههای آن شیرین خواهد شد.
و اما نقطۀ تحمل:
وقتی که نیرویی از کم آغاز میشود و به تدریج ازدیاد پیدا میکند و به درجۀ بالا و بالاتری میرسد، نقطۀ تحمل پیدا میشود.
هر چیزی که در هستی وجود دارد، دارای نقطۀ تحملی میباشد و اگر از نقطۀ تحمل خودش عبور کند دچار دگرگونی میشود و از نظام یا سیستم خودش خارج میگردد که معمولاً این تغییر سیستم، گاهی با تخریب و یا آشوب مواجه میگردد.
برای نمونه اگر یک ظرف شیشهای را زیر فشاری بیش از تحملش قرار دهیم، قطعاً ظرف خواهد شکست و از سیستم قبلی خود خارج خواهد شد و یا اینکه فلزات هر کدام دارای یک نقطۀ ذوب هستند و اگر آنها را بیش از نقطۀ تحملشان حرارت دهیم در یک نقطه از سیستم خود عبور خواهند کرد و به صورت مذاب درخواهند آمد و همینطور در مورد نباتات و حیوانات.
و اما انسان موجودی است که میتواند با اختیار و تمرین، نقطۀ تحمل خودش را تغییر بدهد که دامنۀ آن بسیار وسیع و کاملاً متفاوت میباشد.
برای مثال؛ هر شخصی برای پذیرش موضوعات متفاوت، ظرفیتهای گوناگونی دارد و اگر خارج از این ظرفیت به اشخاص، فشار روحی و روانی وارد کنیم از کنترل خارج میگردند و به قول خودمان به سیم آخر میزنند.
این موضوع را میتوانیم در دعواها و مشاجرات شدید و در رد و بدل شدن الفاظ ناشایست با صدای بلند بین دو یا چند نفر، مشاهده نمائیم.
برای نمونه ما میتوانیم به عنوان یک دوست، یک صاحب کار، یک مربی، یک پدر، یک فرزند و یا یک همسر، تا حدودی رفتارها و سخنان ناشایست خود را بر دیگران تحمیل کنیم و طرف مقابل هم بسته به ظرفیتش ما را تحمل کند؛ ولی بایستی همیشه مراقب باشیم که اگر این رفتارها و سخنان نامناسب ما بیش از نقطۀ تحمل شخص باشد، شخص از کنترل خارج میگردد و نشان آن اینستکه بلافاصله گوشهایش سرخ میشود، رنگ چهرهاش تغییر میکند، ضربان قلبش بالا میرود و بدنش شروع به لرزیدن میکند.
در این هنگام بدون اراده؛ تمامی سدهای احترام، بزرگی، کوچکی، استادی، شاگردی، عاشقی و معشوقی شکسته خواهد شد و احتمال بروز هرگونه واقعۀ ناگواری وجود خواهد داشت، زیرا از نقطۀ تحمل شخص عبور کردهایم و او را از سیستم و نظام طبیعی خودش خارج کرده و در آستانۀ آشوب قرار دادهایم.
بنابراین همیشه بایستی مواظب باشیم تا با رفتارهای ناهنجار خود، اشخاص را وارد آستانۀ آشوب نکنیم.
در اینجا نتیجه میگیریم که؛ کلیۀ هتکحرمتها، جداییها، ناکامیها، ضرب و شتمها، قتلها و جنایتها، حرکت به سمت ضدارزشها، کفر و عنادها و سرپیچی از قوانینِ انسانی و اجتماعی، با قرار گرفتن در آستانۀ آشوب و یا عبور از آن انجام میگیرد و بایستی آنها را بشناسیم و شدیداً از آنها پرهیز کنیم.
ممکن است گاهی اوقات سخنان ما برای خودمان مانند باد هوا باشد و زیاد برایمان مهم نباشد که چه میگوئیم، ولی همین سخنان میتواند باعث نابودی و ویرانی و یا سازندگی وآبادانی دیگران گردد.
بسیار اتفاق افتاده که یک سخن باعث تحول فردی و سخن دیگر باعث نابودی و یا خودکشی انسانی گردیده است!
پس باید بسیار مراقب سخن گفتن خود باشیم.
برمیگردیم به نقطۀ تحمل؛
همانطوری که میدانیم، نقطۀ تحمل انسانها در بعضی موارد با هم متفاوت میباشد.
برای مثال، یک انسان فقط میتواند ده ثانیه نفس خود را حبس کند و انسان دیگری ۵۰۰ ثانیه و یا یک انسان میتواند ۵۰ متر بطور پیوسته بدود و انسان دیگر ۵۰۰۰ متر.
این مسئله در موارد بسیارِ دیگر همچون سرما، گرما، گرسنگی، تشنگی و یا در اتفاقات ناگوار و یا حوادث و مسائل روحی و روانی برای هر یک از انسانها متفاوت است.
و اما موضوعی که مورد کاوش و بررسی ما میباشد اینستکه؛ نقطۀ تحمل در انسان، در اکثر موارد کسب کردنی میباشد که در اثر استمرار و تکرار در طول زمان، میتوان آن را تغییر داد.
بنابراین نقطۀ تحمل را میتوان در دو جهت مثبت و منفی، گسترش داد.
البته بالا رفتن نقطۀ تحمل در مسائل منفی یا کارهای ضدارزشی مثل؛ مصرف مشروبات الکلی، مصرف موادمخدر، خوردن داروهای روان گردان بدون تجویز پزشک، دروغ گفتن، غیبت کردن و حسادت، به راحتی و آسانی انجام میگیرد و شخص لازم نیست فشاری را تحمل کند و همچنین گاهی اوقات بالا رفتن نقطۀ تحمل در مسائل منفی با احساس لذت توأم میباشد و این اصل، شعبدهبازیِ طراح اصلی یا معمار بزرگ است.
در نظر بگیریم شخصی روزانه ۳ عدد قرص روانگردان و یا مسکن مصرف میکند، او به راحتی میتواند پس از گذشت دو سال، مصرف خودش را به ۳۰ عدد قرص برساند و یا فردی سرقت را از یک تخم مرغ آغاز میکند و پس از گذشت دو سال میتواند به شتر دزدی هم برسد.
بنابراین بالا رفتن نقطۀ تحمل در مسائل ضدارزشی و مخرّب، کاری است هم آسان و هم لذتبخش؛ ولی متعاقب آن، مشکلات و تخریبهای فراوانی را بوجود خواهد آورد.
نکتۀ قابل توجه در این است که برای بالا بردن نقطۀ تحمل در مسائل منفی، ما نه به آموزش آنچنانی نیاز داریم و نه به تفکر و نه به تجربه؛ ولی برای رسیدن به نقطۀ تحملِ بالا در مسائل مثبت و سودمند، همچون ورزش کردن، آموختن هنر و ادبیات، فراگیری زبانهای خارجه، و یا در مصرف نکردن سیگار و یا دروغ نگفتن و یا کاهش سایر مسائل ضدارزشی، ما شدیداً به آموزش، تفکر و تجربه نیازمندیم.
ما در صورتی میتوانیم ضدارزشها را کاهش دهیم که دانائی ما بالا رفته باشد؛ ولی بایستی بدانیم که اگر از روی جهل و ناآگاهی، یک مسئله را هزار بار هم تجربه کنیم مشکل است که بتوانیم از آن، نتیجۀ مطلوبی بگیریم و ممکن است با هر بار تکرارِ آن موضوع، پلهای را بسازیم که برای فرورفتن در اعماق تاریکیها ما را هدایت نماید و در اعماق تاریکیها منکر همه چیز شویم.
حال در نظر بگیریم فردی کلیۀ اعمال ضدارزشی را به انجام رسانیده و از خانه و خانواده و جامعۀ خود طرد شده است و در بیغولهها زندگی میکند و به نقاط تحمل منفیِ بسیار زیادی همراه با تجربه دست پیدا کرده است؛ ولی با نگاهِ سراسر جهل و نادانی، این مسائل را به گونهای دیگر تفسیر میکند و ممکن است به زمین و آسمان هم ناسزا بگوید و کل خلقت و هستی را مقصر بداند و هیچگاه به خودش نگاه نکند که مسبب اصلی، خودش است.
و یا انسانهایی که از شدت حسادت، حماقت، تنفر، کینه، انتقامجوئی و غیبت، در حال انفجار هستند و به نقاط تحمل منفی بسیار زیادی دست پیدا کردهاند و هیچگاه آرام نمیگیرند.
این اشخاص، همیشه همه را مقصر میدانند بجز خودشان!
اینان برای رسیدن به آرامش بایستی تغییر جهت دهند تا با آموزش و تجربه و تفکر صحیح بتوانند در جهت مثبت حرکت کنند و به آرامی از اعمال ضدارزشی بازگشت نمایند و نقطۀ تحمل خودشان را در مقابل مسائل منفی کاهش دهند.
حال بالارفتن نقطۀ تحمل را در مورد یک مسئلۀ مثبت بررسی میکنیم؛
فردی معمولی اقدام به دویدن میکند، خیلی طبیعی است که پس از طی مسافت حدود ۵۰ تا ۱۰۰ متر، ضربان قلبش به شدت بالا رود و به نفس نفس بیفتد و قادر به ادامۀ دویدن نباشد.
بنابراین نقطۀ تحمل این فرد در دویدن فقط ۵۰ متر است، ولی ما میدانیم که این شخص قادر خواهد بود نقطۀ تحمل خودش را از ۵۰ متر به ۵۰۰۰ متر برساند، مشروط به این که هر روز، دویدن را تمرین کند و به آرامی مسافت را زیاد نماید تا پس از گذشتن مثلاً یک سال به توانایی دویدن ۵۰۰۰ متر برسد، پس برای بالا بردن نقطۀ تحمل، دو نکته، ضروری به نظر میرسد:
الف : تکرار منظم موضوع مورد نظر.
ب : در نظر گرفتن و رعایت طول زمان یا گذشت زمان.
پس برای بالا بردن نقطۀ تحمل در دویدن:
الف : شخص بایستی هر روز بطور منظم بدود.
ب : در طول زمان، مرتباً مسافت دویدن را زیاد کند.
حال به موضوع دیگری در مورد نقطۀ تحمل میپردازیم؛
ما همیشه در اکثر اوقات از مشکلات فرار میکنیم و مشکلات را لعنت خداوند میدانیم، در صورتی که شاید گاهی اوقات مشکلات، رحمت باشند.
به دیگر سخن؛ انسان برای کسب نقطۀ تحمل، بایستی با ممزوج دو نیرو و بکارگیری پتانسیلهای مکمل به بالاترین نقطۀ تحمل خود برسد.
طبق گفتۀ قدما جهان بر پایۀ اضداد بنا شده است و چهار عنصر مخالف: باد، خاک، آب و آتش، هستی را به وجود آوردهاند و همین طور گفته شده که انسان هر چیزی را بر مبنای ضدش میشناسد.
تاریکی در مقابل روشنایی، سفیدی در مقابل سیاهی، اندوه در مقابل شادی، نیروی الهی در مقابل نیروی اهریمنی و.... .
بنابراین به یک دیدگاه بسیار بالا توجه کنید، بسیار بالا!:
نیروهای اهریمنی یا تخریبی و بازدارنده؛ با تمامی خصوصیات منفی خودشان، نقش نیروهای مکمل یعنی تکمیل کننده را در هستی بر عهده دارند و شاید هستی بدون آنها نتواند به مسیر تکامل خود ادامه بدهد.
برای مثال اگر میکروب را نمیشناختیم، نمیتوانستیم در علم پزشکی به دانش بالایی دسترسی پیدا کنیم.
به دیگر سخن نیروهای منفی که بسیار مخرب هستند و روزگار ما را سیاه کردهاند و سیاهتر هم میکنند؛ در حقیقت به جهت ساخته شدن ما طراحی شدهاند و ما هستیم که بایستی در مقابل آنها ایستادگی کنیم و با علم و دانش، تفکر و استقامت، آنها را از سر راه خود کنار بزنیم.
برای نمونه؛ اگر در طبیعت، حیوانات درندهای مثل شیر، ببر، پلنگ و گرگ وجود نداشتند، چه اتفاقی رخ میداد؟! ممکن است بعضیها بگویند خداوند چرا آنها را علف خوار خلق نکرده است؟ یا چرا باید شیر، گورخر نازنین و یا گوزن رعنا و یا گاومیش زیبا را از هم بدرد؟
قدر مسلم اگر کمی تفکر کنیم درخواهیم یافت که اگر این حیواناتِ درنده وجود نداشتند، گورخرهای نازنین و گوزنهای رعنا و گاومیشهای زیبا، آنقدر میخوردند و میخوابیدند که حتی قادر به راه رفتن هم نبودند و گرفتار انواع و اقسام بیماریها میشدند و هیچگاه اتحاد خود را حفظ نمیکردند و از پرخوری و تنبلی، دیگر قادر به کوچ و عبور از گذرگاههای سخت نبودند!
آیا مشاهده کردهاید در هنگام اقدامِ شیر درنده برای شکار، گوزن زیبا با چه سرعتی فرار میکند؟ چه عاملی باعث ایجاد این چابکی و سلامتی و قدرت بدنی گوزن زیبا گردیده است؟
آیا چیزی به غیر از ترس از چنگال و دندانهای تیز و برندۀ شیر درنده و خونخوار است که آنها را مجبور کرده است همیشه هشیار و بیدار باشند.
بنابراین با کمی تفکر درخواهیم یافت؛ وجود حیوانات درنده و خونخوار، باعث گردیده است که ما با گلههایی نیرومند و قوی و چابک از حیوانات علف خوار که همیشه آمادگی خود را برای هرگونه گریز و یا تغییر مکان حفظ نمودهاند مواجه گردیم و با نسلی از حیوانات سالم و پر انرژی روبرو باشیم.
آنهایی هم که از آمادگی لازم برخوردار نیستند و نتوانستهاند خود را قوی نمایند، طعمۀ درندگان خونخوار میشوند و این عین عدالت است؛ چون عدالت، یعنی تعادل، یعنی هر چیزی در جایگاه خودش باشد.
به دیگر سخن؛ وجود حیوانات درنده باعث میگردد که نقطۀ تحمل بعضی از حیوانات به میزان قابل توجهای افزایش یابد.
نتیجهای که از مطرح شدن قوانین فوق برای بالا بردن نقطۀ تحمل میتوانیم بگیریم اینستکه؛
ما بایستی از سد رنجها، سختیها و یا نیروهای تخریبی و بازدارنده عبور کنیم و برای رسیدن به شجاعت بایستی از ترس، برای رسیدن به ایمان بایستی از کفر، برای رسیدن به سواد بایستی از بیسوادی، برای رسیدن به نور بایستی از تاریکی و برای رسیدن به عشق بایستی از نفرت عبور کنیم و این کاریست هم سخت و هم سهل!
بله، برای بالا بردن نقطۀ تحمل بایستی از مرزهای متفاوتی عبور کرد و با سختیهای گوناگون، دست و پنجه نرم کرد.
در مورد بعضی از مشکلات روزمره که ما آنها را لعنت خدا میدانیم، اگر روزی آن مشکلات را حل کنیم و از آنها عبور نمائیم و برگردیم و دوباره پشت سرمان آنها را مشاهده و بررسی کنیم، شاید دریابیم که لعنتها برای ما رحمت خداوند بودهاند و چون ضرورت آنها را درک نمیکردیم، آنها را لعنت میدانستیم.
مانند همان شیر درنده برای گلۀ گوزنها.
البته ناگفته نماند؛ اگر تمرین نکنیم و فکر نکنیم و استقامت به خرج ندهیم، در زیر پنجهها و دندانهای تیز نیروهای تخریبی، قطعه قطعه خواهیم شد.
پس آن کنیم که فرمان است!
فرمان چه میگوید:
فرمان میگوید؛ انسان چیزی را به دست نمیآورد مگر با سعی و تلاش خودش.
فرمان میگوید؛ معمولاً هر مصیبتی به انسان وارد میشود، خودش با دستهای خودش، آن را برای خودش فراهم نموده است.
فرمان میگوید؛ انسان با حیوانات درنده متفاوت است، چون از عقل و شعور و اختیار برخوردار است.
در انسان ویژگیهایی وجود دارد که او را از سایر حیوانات متمایز میکند؛ مثل کمک به همنوع، از خودگذشتگی، شرافت، معرفت، انسانیت، محبت، جوانمردی و... .
براستی جوانمردی چه صفت نیکو و پرارزشی است که مانند دژی مستحکم از انسان در مقابل تمامی زشتیها و پلیدیها محافظت میکند و اینچنین است که برای انسانهای صالح؛ جوانمردی، بسیار لذتبخش و گوارا میباشد.
و اما نکتۀ دیگر:
اگر حس ما انسانها قوی شود؛ ولی تحمل آن را نداشته باشیم، در ما انفجار رخ میدهد و ما نیک میدانیم انفجار در اکثر اوقات با تخریب همراه است.
برای نمونه اگر در یک لحظه، حس بویائی و یا شنوائی ما صد یا هزار برابر قویتر شود چه اتفاقی رخ خواهد داد؟
ممکن است در لحظۀ اول بگوئیم این خیلی خوب است و یک امتیاز است؛ ولی حقیقت چیز دیگری است و حقیقت آن است که این موضوع، ادامۀ زندگی را برای ما کاملاً دشوار و سخت و غیرقابل تحمل خواهد کرد.
و یا در نظر بگیریم، اشخاصی میخواهند با رفتن به کلاسهای گوناگون، ظرف مدت خیلی کوتاهی، حسهای خودشان را قدرتمند کنند تا برای خودشان کسی شوند؛ به اسرار آگاه گردند، روی آب راه بروند، روحشان را در آسمان به پرواز درآورند، انرژیهای کیهانی را تصاحب نمایند، مریضها را شفا دهند و جنها را به تسخیر درآورند!
این اشخاص نمیدانند که با تحریک حواس، جایگاه حواس و ادراکات خود را ندانسته تغییر میدهند و چون نقطۀ تحمل و اطلاعات و آگاهی آنها در این قبیل مسائل بسیار پائین است، به سرعت گرفتار پریشانی، سردرگمی، بیماریهای جسمی و روانی، دیوانگی و غیره میشوند و در نهایت، جایگاه آنها خوردن انواع قرصهای آرام بخش و یا روان گردان، تنهایی و یا تیمارستان خواهد بود.
بنابراین به طور کلی اگر انسان بخواهد در هر جایگاهی قرار بگیرد؛ اول بایستی نقطۀ تحمل خود را با آن جایگاه برابر نماید، در غیر این صورت برای خودش و دیگران مشکل ایجاد خواهد کرد.
حال میتوانیم نمونههای زیادی را مطرح کنیم مثل مقام، منصب، پول، احترام، محبوبیت، قهرمانی، علم، عشق، محبت و... .
حتی در مورد پذیرش مسئولیتِ یک آبدارخانه، که اگر فرد تحمل نداشته باشد قطعاً دچار مشکل خواهد شد؛ بنابراین نقطۀ تحمل، در همه جا مطرح است.
تکیه برجای بزرگان نتوان زد به گزاف مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی
پایان وادی نهم
منبع وبسایت کنگره 60
نویسنده بنیان کنگره 60 حسین دژآکام
کتاب عشق 14 وادی برای رسیدن به خود
متادون چیست؟ (آشنایی با مواد مخدر بخش هفتم)
ترجمه و تدوين دكتر نازي اكبري عضو هيئت علمي كنگره ۶۰
متادون چيست ؟متادون اولينبار در زمان جنگ جهاني دوم در كشور آلمان ساخته شد. زماني كه عرضة ترياك در اروپا به دليل آغاز جنگ جهاني دوم متوقف شد مصرف كنندگان ترياك دراروپا و خصوصاً در آلمان كه تعدادشان كم نبود با مشكل جدي مواجه شدند. در ميان مصرف كنندگان آلماني ، مقامات عاليرتبه نظامي نيز از جمله هرمانگورينگ (جانشين هيتلر) به چشم ميخوردند. شيمي دانان و شركتهاي داروسازي آلمان به سفارش مسئولين كشور مادهمخدر مصنوعي جديديي توليد كردندكه به خشخاش متكي نبود. شيميدانان موفق به توليد دارويي شدند كه نه تنها مؤثر بود بلكه ماندگاري آن نيز در بدن بيشتر از ساير مواد مخدر بود.
مدت زمان تأثير هروئين در بدن حدود ۲ ساعت است در نتيجه مصرف كنندگان نياز دارند كه چندينبار در روز از اين ماده استفاده كنند درحاليكه اين دارو ميانگين بين ۲۴ تا ۷۴ ساعت ، با درنظر گرفتن ميزان مصرف و سوخت و ساز بدن افراد ، تداوم دارد . نام اين دارو يا ماده مخدر مصنوعي متادون بود. با گذشت زمان متادون داروي منتخب پزشكاني شد كه سعي در درمان بيماري اعتياد و وابستگي به موادمخدر داشتند و دارند . متادون به چه شكل استفاده ميشود ؟ متادون مادهمخدر مصنوعي است كه به صورت قرص ، شربت و آمپول مورد استفاده قرار ميگيرد و نوع قرص و شربت آن با دوزهاي مشخص به طور خوراكي مصرف ميشود. اين ماده ميتواند معمولاً خماري و اشتياق معتادان به هروئين را تا ۲۴ ساعت كنترل كند. بيماران معمولاً از نظر فيزيكي به همان اندازه به متادون وابسته هستند كه به هروئين و يا هر مادهمخدر ديگري وابسته بودند . معتادان پس از هر بار استفاده از هروئين و گذشت ساعات اوج نشئگي ، مدت زمان كوتاهي حالات طبيعي داشته و پس از آن با خماري روبرو ميشوند . اين خماري و حس نياز ميتواند عوارضي شبيه به آنفلوآنزا با درد ، اضطراب و افسردگي.......... داشته باشد . اين دوره يا سيكل تكراري ، هر ۴ تا ۸ ساعت با استفاده از هروئين تكرار ميشود. برخي از متخصصين بر اين باورند كه اين دوره يا سيكل با استفاده از متادون قابل كنترل است. از نظر علمي احتمال چنين امري وجود دارد چرا كه متادون با سرعت كمتري به سيستم بدن وارد و رها ميشود و مدت طولانيتري از هروئين و يا هر موادمخدر ديگري در بدن باقي ميماند. موادمخدر با گيرايي كوتاه مدت مانند هروئين و مرفين باعث ايجاد و تداوم نوعي فرايند غيرطبيعي در مغز شده كه باعث اختلال در احساس سلامتي و روند عملكرد طبيعي بدن ميشوند . استفاده از متادون در شرايط قطع مصرف مواد مخدر باعث قطع بسياري از اين روندهاي تخريبي شده و بسياري از عملكردهاي بيولوژي سيستم عصبي را به حالت طبيعي در ميآورد . اما آنچه كه بايد درنظر گرفته شود اين است كه متادون به عنوان جايگزيني براي ديگر موادمخدر استفاده شده و به خودي خود نوعي اعتياد است نه درمان !! تأثيرات متادون از معمولترين عوارض استفاده از متادون ميتوان از خوابآلودگي ، منگي ، ضعف ، ناخوشي ، خشكي دهان ، اختلال دريچه پروستات و تأخير در روند ادرار طبيعي ، يبوست و يا نوسان تنفسي نام برد . حساسيت پوستي ، كهير ، خارش ، سردرد ، سرگيجه ، فقدان تمركز ، احساس مستي ، گيجي ، افسردگي ، ضعف بينايي ، رنگ پريدگي ، عرق كردن ، طپش قلب ، حالت تهوع و استفراغ از عوارض احتمالي استفاده از متادون ميباشند. از غيرمعمولترين عوارض استفاده از متادون ميتوان از حساسيت آنافيلاكسي (نوعي مسموميت خوني) ، اُفت فشار خون كه باعث ضعف و از حالرفتگي ميشود ، سردرگمي ، توهم ، عدم تعادل در راه رفتن ، رعشه ، پرش عضلات و ضعف عضلاني نام برد. استفاده از متادون خطر انسداد و از كار افتادگي كليهها را نيز همراه دارد . علائم استفاده مفرط (overdose) يا استفاده بيش از حد متادون شامل موارد ذيل مي باشد: خوابآلودگي ، گيجي ، رعشه ، تشنج ، منگي كه منجر به كما ميشود ، سرماي بدن ، افت فشار خون و كندي نسبي ضربان قلب ميباشد . سم زدايي با متادون چيست ؟ سمزدايي با متادون معمولاً تحت نظر متخصصين صورت ميگيرد. در طول اين دوره درمان هر زماني كه شخص معتاد علائم خماري را تجربه كند به وي متادون داده ميشود. اين علائم عبارتند از عطسه ، خميازه ، آبريزش چشمها ، آبريزش بيني ، عرق شديد ، تب ، گشادي مردمك چشمها ، دلپيچه ، حالت تهوع ، بدن درد ، رعشه و تندخويي . پس از چندين هفته تنظيم ميزان و مقدار استفاده و با وضعيت ثابت حال درمانجو، ميزان متادون به تدريج كاهش مييابد. ميزان كاهش متادون بستگي مستقيم به عكسالعملهاي جسمي شخص دارد. هدف استفاده از متادون نگهداري عوارض خماري در حد قابل تحمل ، براي درمانجوست . منبع وبسایت کنگره 60