نویسنده مدیر

خلاصه گزارش کارگاه آموزشی ۸ بهمن ماه

پنجمین جلسه از دور دوم کارگاههای آموزشی عمومی کلینیک شفای سبز به استادی مسافر احسان، نگهبانی مسافر نازی و دبیری مسافر احمد با دستور جلسه سی دی وادی نهم بخش ۳ از آقای مهندس دژاکام و همچنین جشن اولین سالگرد رهایی مسافر مهراب در روز یکشنبه مورخ هشتم اسفند ماه ۱۴۰۰ راس ساعت ۱۷:۳۰ دقیقه آغاز بکار نمود. خلاصه سخنان استاد: خروج از تاریکی و تغییر کردن انسان کار سختی است. اینکه انسان بتواند یک مسیری را طی کند و در آن بتواند تبدیل به آدمی دیگر شود، کار دشواری است. این عمل زمانی برای ما راحت می‌شود که بدانیم هدفمان چیست و به دنبال چه هستیم. اگر انسان دلیل خود را بداند و به آن باور برسد که چه می‌خواهد، راه برای او آسان‌تر می‌شود و دیگر هیچ چیزی نمی‌تواند او را از مسیر خود منحرف کند. در ابتدای مسیر درمان نوع رفتار هر شاگردی که وارد می‌شود، متفاوت است. هرکس به گونه‌ای عمل می‌کند. بعضی ها از همان اول راه روشن هستند و خودشان می‌دانند که برای چه آمده‌اند و به دنبال چه هستند. کار کردن با این شاگردها لذتبخش است. مهراب هم از این دسته شاگردها بود که از همان ابتدای مسیر می‌دانست که چه می‌خواهد و خیلی خوب و راحت راه را ادامه داد، تلاش کرد و الان هم با حال خوب اولین سالگرد رهایی را پشت سر می‌گذارد. مساله مهم دیگر درباره مهراب این است که در سفر دوم هم به راه خود ادامه داده است. کسانی که درمانشان تمام می‌شود و راه را ادامه نمی‌دهند، گویی که کاری انجام نداده‌اند. ادامه دادن راه در سفر دوم مساله مهمی است. ما باید از مسافرانی مثل مهراب الگو بگیریم تا بتوانیم به درستی حرکت کنیم. در آخر این روز را به مهراب عزیز و همه اعضای کلینیک تبریک می‌گویم. و اما این جلسه ششمین جلسه از دور دوم کارگاههای آموزشی عمومی کلینیک شفای سبز به استادی مسافر ...، نگهبانی مسافر نازی و دبیری اینجانب ... با دستور جلسه سی دی وادی دهم بخش ۱ از آقای مهندس دژاکام در روز یکشنبه مورخ پانزدهم اسفند ماه ۱۴۰۰ راس ساعت ۱۷:۳۰ دقیقه آغاز بکار نمود. باتشکر دبیر جلسه
ادامه مطلب...

وادی دهم

صفت گذشته در انسان؛ صادق نیست، چون جاری است.

صد هزاران فضل دارد از علوم                        جان خود را می نداند این ظلوم

داند او خاصیت  هر  جوهری                         در بیان جوهر خود چون خری

مولانا

شهر به یکباره به طغیان دچار می­گردد، امّا نسیم آرام الله پس از چندی در تمامی آبادی­ها حاکم می­شود و عظمت و سلامتی باز می­آید و شما از آن بهرۀ بیشتری می­برید.

دوستان همه سلام می­رسانند و از خداوند و نگهبانان شاکر هستند که  وصل­ها را انجام می­دهند تا همه چیز در کائنات به رحمت الهی سیراب گردد.

در مقرّ شما، دوستان هر لحظه این روند و تکامل را با محبّت، حس می­نمایند.

آنانی که مجذوب رحمت قدرت مطلق می­شوند به ارتقاء می­رسند، آنانی که فقط به سورچرانی مشغولند نصیبی ندارند؛ می­فهمی که چه می­گویم، چهارپایانی که به دنبال پاهای اضافی می­گردند تا خود را محکم در زمین نگه دارند؛ امّا نمی­دانند که بدون دست و پا، سر بر سجدۀ الله بسیار آسان است، فقط تمنّای دل می­خواهد که با آن فاصلۀ بسیار دارند، مانند نابینایان در روز به دنبال شب می­روند.

آن کس که باید بداند می­داند و آن می­کند که حق می­کند.

دوستان دایره­وار دف بر دست، به سماع مشغولند و نیایش حق تعالی را می­ نمایند.

جمعی از مستان از بادۀ الهی. شکر است.

چقدر این قانون زیباست، چقدر عظیم است و چه بار معنای سحرآمیزی را در خود حمل می­کند.

بله، صفت گذشته در انسان؛ صادق نیست، چون جاری است.

این وادی یا این قانون و یا این راه؛ بسان شمشیری برّنده است، هم هشدار   می­دهد و هم امید به بازگشت، هم صعود است و هم سقوط، هم مرگ است و هم زندگی، هم زنده را از درون مرده خارج می­کند و هم مرده را از درون زنده. و به طور کلی؛ هم رحمت، لطف و بخشندگی خداوند را در مسیر زندگی انسان به نمایش می­گذارد و هم خطوط اختیار را به شکل بسیار زیبایی به دست انسان می­سپارد تا خودش هر گونه که مایل است ترسیم نماید و به انسان می­فهماند که پایان هر نقطه می­تواند سرآغاز خط دیگری باشد.

همۀ انسانها قادر هستند و می­توانند در هر نقطه­ای که قرار دارند و هر صفتی را که با خود حمل می­کنند آن را عوض نمایند؛ حتی گناهکارترین، گناهکارترین انسانی که مرتکب فجایع و جنایتهای بی­شماری گردیده است، می­تواند صفات زشت خود را تغییر دهد و از آنها بازگشت نماید.

هیچ انسانی مجبور نیست یک صفت یا صفتهای زشت خود را به صورت جاودانه و یا تا ابد در خود حفظ کند.

هیچ کسی مجبور نیست تا ابد در جهنم باقی بماند.

اگر کسی در عمیق­ترین نقطۀ جهنم قرار داشته باشد؛ اگر بخواهد، اختیار کامل دارد و می­تواند صفتهای زشت خود را تغییر بدهد تا رحمت خداوند شامل حال او گردد و به آرامی از جهنم خارج گردد.

هیچ کس نمی­تواند بگوید؛ از من گذشته و من در زشتی­ها غوطه­ورم و کاملاً غرق شده­ام و راه نجاتی نیست. راه نجات همیشه هست؛ زیرا صفت گذشته در انسان صادق نیست، چون جاری است.

به دلیل جاری بودنِ انسان؛ اگر ما در بالاترین نقطۀ بهشت قرار داشته باشیم، هرگاه صفت نیک ما تبدیل به صفت زشت گردد، ما را از بهشت به طبقات زیرین جهنم فرو خواهد کشید، چون انسان جاری است!

همه چیز در هستی؛ جاری و در حرکت می­باشد و هیچ چیز در هستی و ماورای آن را نمی­توانیم بیابیم که ثابت باشد و تغییر نکند، چون مسیر تکامل و مسیر زندگی؛ تغییر، تبدیل و در نهایت ترخیص است؛ از حلقه­ای در آفرینش به حلقه­ای دیگر از آفرینش، از آسمان به زمین و از زمین به آسمان و دوباره بالعکس، یا از آسمانی به آسمان دیگر و دوباره به زمین و یا زمینی دیگر و دوباره به آسمان و بالعکس!

تا کجا؟ تا ناکجاآباد! که نمی­توان با انگشت سبّابه و یا قطب­نما آن را نشان داد. تا انتهای ابدیّت که خود، ابدیّت دیگری را در پی دارد و اگر دقیق بخواهیم بدانیم، تا انتهای اعداد! تا جایی که از آنجا انشعاب یافته­ایم و دوباره حرکتی دیگر؛ چون ما همیشه با هستی هستیم! امّا براستی برای چه!؟

برای بودن، وجود داشتن، زندگی، حیات، فضا، مکان، زمان، ساعت؛ زیرا بزرگترین معجزۀ حیات، خودِ حیات است.

غوطه­ور بودن در آن، نگاه کردن به آن، به تمامی موجودات، حزن، اندوه، غم، شادی، عشق، به دست آوردن، از دست دادن و در نهایت جمع اضداد؛ چون نکتۀ ظریف در اینجاست، تا زمانی که نفرت را ندانی، مفهوم عشق را لمس نخواهی کرد!

بنابراین همه با ساعت باید زندگی کنند؛ به عبارتی هر پایانی، ساعتی مشخص دارد که از قبل اندازه­گیری شده است.

البته در جهان زمینی؛ ساعت شامل سه بُعد فضا، مکان و زمان مشخصی است و هر چیزی که ساعتش برسد، هر سه بُعدِ فضا، مکان و زمانِ زمینی را از دست خواهد داد.

قدما معتقد بودند؛ چهار عنصر مخالف: آب، باد، خاک و آتش، هستی را به وجود آورده­اند؛ امّا سه مؤلفۀ اصلی دیگر نیز وجود دارند که نه تنها جهان زمینی بدون آنها هیچ مفهومی ندارد، بلکه در ساختار سایر جهان­ها یا آسمان­ها و جهان­های پس از مرگ و ارتباط بین آنها، نقش بسیار کلیدی را بر عهده دارند و بدون آنها هستی و نیستی هیچ معنایی پیدا نمی­کند و این سه مؤلفه عبارتند از:

  1. نور  ۲- صوت  ۳- حس

نور :

نور در هستی فرمان می­دهد، در تمامی جهان­های آفرینش؛ بطوریکه در کتاب آمده است، خداوند نور زمین و آسمان­هاست.

نور، لطیف­ترین چیزی است که ما در جهان خود، تنها قادریم فقط طیفی از آن را مشاهده کنیم.

در جهان ما چیز قابل لمسی پیدا نمی­شود که بتواند با سرعت نور حرکت کند. اگر نور در زمین بر ما نتابد، ما و کلیۀ موجودات زمین، گیاه، حیوان و انسان، قادر به ادامۀ حیات نخواهیم بود.

چقدر نورافشانی نور زیباست؛ وقتی که در طلوع خورشید، فرمان صادر می­کند: بیدار شو اِی از خود رمیده، ای از شهر وجودیت گریخته، به جسمت برگرد که زندگی دوباره آغاز گردیده است، برگرد تا نار وجودیت را با دوری از ضدارزش­ها و تزکیه، تبدیل به نور کنی؛ زیرا صفت گذشته در انسان صادق نیست، چون جاری است و تو می­توانی صفتهای زشت و مخرّب خودت را به صفتهای نیکو و زیبا تبدیل نمائی.

صوت :

و امّا صوت که فقط ما می­توانیم قسمت کمی از اصوات را در جهان خودمان بشنویم.

اصوات، وظیفه­ای مانند ادارۀ مخابرات را در هستی بر عهده دارند که می­توانند اطلاعات و آگاهی و پیام­ها را در سطح زمین انتقال دهند و همین طور ارتباط بین سایر جهان­های آفرینش و ارتباط بین اجزاء هستی و نیستی را فراهم نمایند.

وقتی که صوت­هایی که به تنهایی هیچ مفهومی ندارند، پشت سر یکدیگر قرار می­گیرند، چه معجزه­ای رخ می­دهد و چه مفاهیمی را منتقل می­نمایند و یا بعضی از اصوات، چه اثرهای موسیقاییِ جاودانه­ای را خلق می­کنند.

براستی اصواتِ انسانها به زبان انگلیسی، فرانسه، روسی، آلمانی، پارسی یا صدای طبل­ها، غرّش توپ­ها، نعرۀ شیرها، صدای باد، نوای نی و کوبیدن دف­ها به انسان چه می­گویند؟ انسان را به کجا می­برند؟ اندیشۀ او را در کجاها به پرواز درمی­آورند؟ موجودات را چگونه به هم متصل می­کنند؟!

در نتیجه اگر صوت نبود؛ اتصال نبود، حیات نبود، زندگی نبود، نوشتن نبود، کلام نبود. سکوتِ محض بود!

در نهایت، این کلام یا صوت است که می­گوید؛ ای انسان تو چیزی نیستی مگر آنچه خودت تلاش می­کنی.

تو اختیار کامل داری که اگر دل به اصوات و کلام نیکو بدهی، می­توانی صفات ناپسند خود را تغییر دهی تا به صلح و آرامش برسی؛ پس بدان که صفت گذشته در انسان صادق نیست، چون جاری است.

حس :

حس؛ مانند خداوند است و در تمامی هستی و نیستی، موجود و رؤیت­ناپذیر، امّا همنام خودش قابل حس است و یا حس، اولین نیرویی است که قوۀ عقل را به کار می­اندازد و یا حس، آن چیزی است که ما و یا کلیۀ موجودات، توسط آن، هستی را درک می­کنند و با یکدیگر ارتباط برقرار می­کنند و پیام­های نور و صوت را دریافت و منتشر می­نمایند.

وقتی که حس، خوب کار کند و آرام باشد، چه شادی و شعف غیرقابل توصیفی به انسان دست می­دهد.

حس دوست داشتن، حس عشق ورزیدن، حس یاری به انسانها و یاری به کل هستی که عبد بودن انسان با اختیار کامل را در باشکوه­ترین حالت به تصویر می­کشد.

حال اگر ما بتوانیم با تزکیه، حس­های خارج از جسم خود را تقویت نمائیم و از دروازه­های پنج حسِ درون جسم عبور کنیم، آنگاه می­توانیم دریافت کنیم؛ حتی حسِ دریافت الهام تقوا را، حسِ دریافت صدای روح القدس را، حسِ دریافت نغمه­های آسمانی را، حس رقصیدن در آسمان را، حس همنشینی با ساکنینِ  سِتر و عفافِ ملکوت را، حس شو شود را، حس شنیدن صدای خدا را که به موسی گفت: نعلین خود را در بیاور، اینجا سرزمین مقدس است!

آری حتی شنیدن صدای خداوند را ولی افسوس و صد افسوس که صفت بعضی از ما عوض شده و حس منفی و مخرّب ما نیرومند شده است و در نکبت، جهل و نادانی که خود با دستان خود، برای خود مهیّا نموده­ایم غوطه­ور هستیم و تمامی شَرف و انسانیت خود را به خاطر مشتی سنگ و آجر، تیرآهن، زمین و موادی که هیچ بقائی ندارند، زیر پا گذاشته­ایم و اینهمه زیبایی و عظمت را مشاهده نمی­کنیم و به جای آن، در کینه، نفرت، حسادت، دروغ، پیمان شکنی، مردم­آزاری، منیّت، خودخواهی و.... خود را سرگرم کرده­ایم و هستی را تبدیل به جهنم و جهنم را تبدیل به خود کرده­ایم و مانند اختاپوسی زشت و کریه، خود را در میان چنگالهای وحشت­آفرین خود قرار داده­ایم و هر روز فشار بیشتری به خود وارد می­کنیم تا کاملاً خُرد شویم!

و آن وقت که به ستوه آمدیم، لب به شِکوه می­گشائیم و می­گوئیم؛ هدف از زندگی چیست؟ چرا ما را خلق کرده­اند، ما که نخواستیم به دنیا بیائیم؟ و این سؤالی است که همیشه مطرح بوده و خواهد بود. تا باد چنین بادا !

در انسان، دیدن؛ جایگاه نور، شنیدن؛ جایگاه صوت و قلب یا دل؛ جایگاه حسِ مرکزی است.

نور و صوت؛ همانگونه که مفید و سازنده هستند، می­توانند در شرایطی، مخرب و زیانبار باشند. آنچنانکه در مراتب پائینی، نورهای ناخالص و آلوده که بیشتر شبیه نار هستند و همین طور انواع اصواتِ مخرّب و زیان­آور، به میزان بسیار زیادی وجود دارند.

حال ممکن است گفته شود، این مطالب چه ارتباطی با صفت گذشته و تغییر آن در انسان دارد؟ به زودی خواهیم دانست!

انوار ناخالص و کاملاً آلوده؛ به کمک اصواتِ زیانبار، بسیار فعال و در حال ارسال پیام فجور و القای اهداف مخرّب و بازدارندۀ خود هستند و ما همیشه طعمه­ای مناسب برای آنها هستیم و هیچگاه قادر به حذف آنها نیستیم و اگر بخواهیم به شکل طعمه مورد هجوم آنها قرار نگیریم، بایستی موج گیرنده و فرستنده یا ویژگی و یا صفت خود را تغییر بدهیم و این نکته را بایستی بدانیم که ما هرگز قادر نیستیم صفت گذشتۀ خود را عوض کنیم، مگر اینکه حس ما تغییر کند.

لازم به ذکر است که هر گیرنده­ای، قطعاً فرستنده هم می­شود.

اگر حسِ ما زشتی­ها را جذب کند، قطعاً زشتی­ها را منتشر خواهیم کرد و اگر زیبایی­ها و یا خوبی­ها و یا ارزش­ها را جذب کند، قطعاً همان را منتشر خواهد کرد و این می­شود صفت گیرنده و فرستندۀ ما و به عبارت دیگر، ویژگی­های گیرنده و فرستندۀ ما، که در حقیقت صفت خود ماست.

بدین ترتیب نتیجه می­گیریم که برای تغییر صفت گذشته، بایستی حس یا موج گیرنده و فرستنده را عوض کرد و این کاریست هم سخت و هم سهل و برای تغییر حس در جهت ارزش­ها  فقط و فقط یک راه وجود دارد ولاغیر و آنهم تصفیه و تسویه و یا پالایش است که در مورد انسان آن را تزکیه گفته­ اند.

اولین قدم برای تزکیه، تفکر است و تفکر سالم، ایمان سالم را به ارمغان می­آورد و ایمان؛ یعنی تجلی نور خداوند در انسان و یا اعتقاد راسخ به موضوعی و یا شخصی و یا هر چیز دیگر و از ایمان سالم، عمل سالم پدیدار می­گردد و از عمل سالم، حس سالم آشکار می­شود و از حس سالم، عقل سالم و از عقل سالم، عشق سالم، خود را به نمایش خواهد گذاشت و آنگاه صفت گذشته تغییر می­یابد.

البته دو پلۀ اصلی و اساسی دائماً و به صورت موازی در حال بالا بردن پارامترهای فوق می­باشند که به تدریج و یا به آرامی جهش­هایی را به وجود می­آورند و آنها چیزی نیستند مگر آموزش سالم و تجربۀ مفید.

خصوصاً تجربه­ هایی که از عمل سالم به دست می­آیند، باعث جهش و ایجاد لذت می­گردند و تجربه­هایی که به شکست منتهی می­گردند، بایستی باعث بازنگری در پندار، گفتار و کردار گردند، نه غم و اندوه.

چون ما دائماً به پندارهای خود، لباس گفتار و کردار می­پوشانیم و ممکن است ما به پندار خود، به ظاهر صدها قدم سالم برداریم و در انتها متوجه شویم که فقط چند تا از آنها سالم بوده است!

و امّا عشق سالم؛ مرحله­ایست که تو تمام هستی و اجزای آن را دوست داری، مثل کوه، سنگ، درخت، خاک، هوا، حیوانات، باران، شیرینی، تلخی، آدم خوب، آدم بد و... چون خواهی فهمید که تمام هستی برای توست و تو برای تمام هستی و تو بدون آنها هیچ مفهومی نداری.

برای مثال؛ تو تمامی وجودت از خاک است و روی کرۀ خاکی که در آسمان در حال چرخیدن است قرار داری. اگر او نباشد تو در این شرایط وجود نداری، پس خاک را دوست خواهی داشت و به آن احترام خواهی گذاشت.

آدم بد به تو می­آموزد که بدی، زشت است و او معلم توست و تو آموزگارت را دوست خواهی داشت؛ زیرا موقعی که به عشق سالم برسی، خواهی دانست بدی و زشتی­های انسانها از روی جهل، نادانی و یا نیاز آنهاست و دلت برای آنها خواهد سوخت و برای آنها دعا خواهی کرد.

چون آنها با جهل خود، در حال خودزنی یا خودسوزی هستند و با دستان خودشان وسایل نابودی خودشان را فراهم می­نمایند و آنگاه تو بر مبنای شرایط، یا بایستی ببخشی و یا بایستی پاسخ بدی­ها را بدهی. این شرایطی است که تو باید تصمیم بگیری، گاهی دندان در مقابل دندان، گاهی سر در مقابل سر و گاهی بخشش و گذشت؛ چون خداوند، هم بخشنده و مهربان است، هم قهّار و توانا و هم عزیز و حکیم.

عشق سالم؛ ذره ذره پدیدار می­گردد و نبایستی انتظار داشت به یکباره به وجود آید. اگر احساس کنیم که عشق به صورت ناگهانی پدیدار شده است، بایستی بدانیم که آن، شور و هیجان است، اگر این شور به شعور تبدیل گردد، عشقِ سالم خواهد بود وگرنه فروکش خواهد نمود.

عشقِ سالم؛ هیچگاه به نفرت تبدیل نخواهد شد، ولی احتمال آن هست که گاهی اوقات عشقی که ما آن را خودشیدایی مستان می­گوئیم و با شور و هیجان بوجود می­آید، به نفرت تبدیل گردد.

ناگفته نماند که عشق سالم هم خود تماماً شور است، اما از نوع دیگر!

کتاب عشق 14 وادی برای رسیدن به خود از مهندس حسین دژاکام

ادامه مطلب...

یاری جستن از نیروی الهی

در جهان ما اولین قدم برای یاری گرفتن از نیروهای الهی حرکت است. انسان ابتدا باید در جهت اهداف و یا خواسته خویش شروع به حرکت کند. این حرکت ابتدا از درون فرد به شکل یک فکر و یا اندیشه صورت می گیرد و سپس آرام آرام فکر و یا اندیشه خویش را به اجرا در می آورد. پس از انجام این دو مهم در ادامه خداوند نیز از او حمایت خواهد کرد به خصوص اگر حرکت او و یا خواسته بر مبنای صراط مستقیم باشد. فایل زیر از راهنما و روانشناس جناب آقای احسان رنجبر است که موضوع یاری جستن از نیروهای الهی را مورد بررسی قرار می دهد.
ادامه مطلب...

خلاصه گزارش عملکرد کارگاه یکشنبه ۱ اسفندماه ۱۴۰۰

چهارمین جلسه از دور دوم کارگاههای آموزشی عمومی کلینیک شفای سبز به استادی مسافر کامران، نگهبانی مسافر نازی و دبیری اینجانب احمد با دستور جلسه وظایف رهجو در روز یکشنبه مورخ یکم اسفند ماه ۱۴۰۰ راس ساعت ۱۷:۳۰ دقیقه آغاز بکار کرد. خلاصه سخنان استاد: ما در زندگی هر کاری که میکنیم برای رسیدن به تعادل و آرامش است. تعادل بزرگترین نعمتی است که از جانب خداوند به ما داده می شود. مقصدی که ما اینجا به دنبال آن هستیم، بسیار ارزشمند است. هدف ما این است که با آرامش و تعادل بتوانیم زندگی کنیم. بنابراین هرکدام از ما که در پی آن هستیم، رهجو به حساب می آییم. رهجو یعنی جوینده راه. کسی ک راه را گم کرده و الان در پی راه است تا بتواند راحت و بدون اسارت زندگی کند. رهجو وظایف مهمی دارد که برای رسیدن به مقصد باید آن ها را رعایت کند. یکی از وظایف رهجو این است که تسلیم راهنما باشد و به او ایمان داشته باشد. راهنما کسی است که زودتر از ما این راه را پشت سر گذاشته. یکی دیگر از وظایف مهم رهجو حضور به موقع و موثر در کلاس است. کسی که در هفته دو ساعت برای خودش وقت نمیگذارد و به کلاس نمی آید، به حال خوش نخواهد رسید. از دیگر وظایف رهجو سی دی نوشتن است. گوش دادن و نوشتن سی دی بسیار مهم است و تاثیر زیادی بر جهانبینی و سطح آگاهی ما دارد. اگر بتوانیم وظایف رهجو را به درستی انجام دهیم به مقصد خود که همان آرامش و تعادل است خواهیم رسید. تایپ از مسافر اخمد
ادامه مطلب...

خلاصه فایل صوتی وظایف رهجو

مهم‌ترین مطلبی که برای ما وجود دارد؛

 با محبت در قلب‌ها وارد شوید، هیچکس باخشم و غرور نمی‌تواند به قلب‌ها وارد بشود.

انسان‌ها همه دارای دو چهره هستند؛ یک چهره خشم‌آلود و طغیان گر و یک چهره آرام و متین. اصلاً انسان بد وجود ندارد، خداوند انسانی که منشائش بدی و ریشه‌اش بد باشد خلق نکرده است، فقط در اثر مسائل متعدد این واقعه رخ می‌دهد؛ در شرایط مختلف است که یک انسان بامحبت‌ترین و یا خشمناک‌ترین انسان‌ها می‌شود.

و ما هستیم که تعیین می‌کنیم که انسان‌ها با ما چگونه برخورد کنند و این در مورد همه انسان‌ها صادق است.

این یک اصل هم برای راهنما، هم برای رهجو است؛ کاری که با محبت می‌شود انجام داد با خشم نمی‌شود، ولی باید راهش را یاد بگیریم، ما می‌توانیم با رفتارمان انسان‌ها را تحریک کنیم.

یک انسان ممکن از جایی پر یا تحریک شده باشد، برای همین باید به عمق حرف‌های انسانها توجه کنیم و به درون آنها بریم و به صحبت‌های آنها گوش کنیم.

کنگره، یک پرونده است؛ که قبلاً هرکسی آن را قبول کرده، زمین گذاشته است. چون در اینجا موضوع درمان قطعی اعتیاد است، نه ترک اعتیاد.

ما در کنگره سعی می‌کنیم واژه‌ها را درست مطرح کنیم؛ به‌عنوان‌مثال به کسی که در حال ترک اعتیاد است مسافر می‌گوییم، نمی‌گوییم معتاد، چون معتاد به مصرف‌کننده مواد مخدر اطلاق می‌شود.

مسافر؛ کسی است که از تاریکی به روشنایی و نور سفر می‌کند.

مرزبان؛ مرز قوانین و حرمت کنگره را دارد.

دیده‌بان؛ باید کل کنگره را دیده‌بانی کند.

راهنما؛ کسی است که راه را نمایان می‌کند و نشان می‌دهد یک رهجو باید به حرف راهنما گوش کند، چون راه را بلد است.

رهجو؛

 کسی که جوینده راه است.

 کسی است که دنبال راه می‌گردد تا راه درمان بیماری‌ها، خروج از ترس، حقارت، نفرت و تاریکی را پیدا کند.

 به پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک اطلاق می‌شود.

باید راهنمایش را بر اساس احساسش انتخاب کرده و به حس خودش اعتماد کند.

باید به‌محض وارد شدن، به کنگره و روش درمان اطمینان و اعتماد داشته باشد.

 مدارک تحصیلی‌اش را پشت در کنگره بگذارد.

ماندن یا رفتن به کنگره شرایط خوبی دارد؛ چون در این مکان الگو وجود دارد و اکثراً رها شده‌ها حضور دارند و می‌توانند الگوها را ببیند. رهجو فقط باید یک راه درمان و یا یک روش را انتخاب کند.

در کنگره؛ مرتب بودن، منظم بودن، باادب بودن و وظیفه‌شناسی حرف اول را می‌زند چون درمان در کنار این موارد خیلی مهم است.

کنگره هدف نیست، یک وسیله است.

جهان‌بینی در کنگره هدف نیست، وسیله است.

هر رهجو ۳۰۰ الی ۴۰۰ ساعت کارگاه آموزشی می‌گذراند تا به تعادل برسد و درمان شود. هیچ انسانی بالفطره بد نیست. فقط آموزش‌های بد در اختیارشان قرار دارد. سیدی نوشتن جزء یکی از وظایف مهم یک رهجوی فرمان‌بردار می‌باشد.

باید قوانین و حرمت کنگره از قبیل سرزنش کردن علیه کسی، تجسس، دروغ گفتن، در بیرون از کنگره رابطه داشتن را اطاعت کند.

راهنما باید به رهجو آموزش بدهد؛ که ۱۵ دقیقه قبل از شروع جلسه عمومی در کنگره حضور داشته باشد و یکی از وظایف دیگر خدمت گرفتن در کنگره است.

یک وظیفه مهم دیگر؛ پول انداختن در سبد مالی کنگره است. باید سبد مالی کنگره را حمایت بکنند تا آیندگان هم مثل ما بتوانند به درمانشان ادامه دهند، چون هزینه درمان هر نفر در کنگره حدود ۷ الی ۸ میلیون تومان است، ولی در کنگره رایگان درمان می‌شوند.

زمانی که به سفر دوم رسیدی، ارزش زیادی برای این همه تغییر و حال خوب قائل بشویم.

 امیدوارم همه به بهترین حال برسیم.

حمایت از قانون یازده، حمایت از زندگی خودمان و آیندگانمان می‌باشد.

منبع وبسایت کنگره 60

نویسنده: همسفر لیلا لژیون خانم فائزه (لژیون یکم)

ویرایش و ارسال: همسفر پگاه لژیون خانم فائزه (لژیون یکم)

ادامه مطلب...

خلاصه گزارش جلسه کارگاهی ۲۴ بهمن ماه ۱۴۰۰

جلسه قبل سومین جلسه از دور دوم کارگاه‌های آموزشی عمومی کلینیک شفای سبز به استادی مسافر محمد، نگهبانی مسافر نازی و دبیری اینجانب احمد با دستور جلسه سی دی وادی نهم بخش ۲ از آقای مهندس دژاکام در روز یکشنبه مورخ بیست و چهارم بهمن‌ماه ۱۴۰۰ رأس ساعت ۱۷:۳۰ دقیقه آغاز بکار کرد.   خلاصه سخنان استاد: وادی نهم می‌گوید وقتی نیرویی از کم شروع بشود و به درجه بالا و بالاتری برسد، نقطه تحمل در آن ایجاد می‌شود. نیرو، توانایی انجام عمل یا یک کار است. برای مثال من قصد دارم ورزش کنم و نیرو و توانایی استفاده از دمبل بیست کیلویی را داشته باشم. قطعاً از روز اول ورزش نمی‌توانم این کار را انجام بدهم، در ابتدا از دمبل دو کیلویی و از کم شروع می‌کنم تا در ادامه با تمرین و تکرار نقطه تحمل بدنم بالا برود تا بتوانم قدرت استفاده از دمبل بیست کیلویی را به دست بیاورم. این یک مثال از بالا بردن نقطه تحمل بود که در تمام سطوح زندگی صادق است. نقطه تحمل هم می‌تواند سازنده و هم مخرب باشد. بالا رفتن نقطه تحمل در جهت منفی و ضد ارزش‌ها خودبه‌خود انجام می‌شود و اصولاً با لذت همراه است. مثل مصرف مواد مخدر، دروغ گفتن یا غیبت کردن. اما بالا رفتن نقطه تحمل در جهت ارزش‌ها، سخت‌تر است. نیاز به آموزش و دانایی دارد. اگر می‌خواهیم یک ساختاری را درونمان بسازیم، باید برای آن تلاش کنیم. برای مثال ساختار درمان یا کلاس آمدن، در ابتدا ممکن است حضور به‌موقع و نشستن در کلاس کمی سخت باشد، اما با تکرار در پارامتر زمان، نقطه تحمل ایجاد می‌شود و خودمان با اشتیاق در کلاس حاضر می‌شویم و انرژی می‌گیریم. نکته اساسی این وادی این است که برای ساختن نقطه تحمل، باید موضوع موردنظر را تکرار کنیم و پارامتر زمان هم در نظر بگیریم تا از این طریق بتوانیم ذره‌ذره نقطه تحمل خود را در جهت مثبت بالا ببریم.
ادامه مطلب...

وادی نهم

وقتی نیرویی از کم شروع بشود و به درجۀ بالا و بالاتری برسد، نقطۀ تحمل پیدا می­شود.

پیام برای کسانی که به دنیایی تازه قدم نهاده­اند و به خویشِ خویشتن توجه می­نمایند، بر شما واجب و ضروری است که از سخن به نقطۀ عمل حرکت بنمائید و بر زمین و سماء توجه کنید.

با اندیشۀ ژرف خود به رحمت ماوراء ایمان راسخ داشته باشید و بدانید که پاداش شما دست همیاری شما را خواهد داد.

آنگاه بذر نیکو بکار و یا تخم و دانۀ با ارزش، هم قوت کافی و هم سایبانهایتان برافراشته خواهد شد.

پس آن کنید که فرمان است.

فرمان چه می­گوید:

وقتی که انسان خلق شد و از آسمان به زمین رانده شد، موجودی بود که از نظر شعور، بالاتر از هر حیوانی قرار داشت و مجموعۀ رذائل و فضائل، به صورت قوّه در او نهاده شده بود و به او اختیار کامل تفویض شد تا خود را بیازماید؛ درنتیجه او بر سر یک دوراهی قرار گرفت.

یک راه فجور و یک راه تقوا.  یک راه خیر و یک راه دیگر شر.

و برای انجام این مهم؛ قدرت مطلق، دو راهنما یا دو پیامبر برای این موجود یا انسان قرار داد. یک راهنمای درونی که می­توان آن را وجدان یا عقل نامید و  یک راهنمای بیرونی که پیام­آوران قدرت مطلق هستند که آنها را یکی پس از دیگری گسیل نمود و برای انسان ترسیم نمود که هر کدام از این راه­ها چه ویژگی­هایی دارند و پایان آنها به کجا ختم می­گردد و راه رهایی، آزادی و رستگاری کدامین راه است.

بنابراین؛ فرمان­ها، دستورات قدرت مطلق هستند که توسط پیام­آوران، اعلام گردیده­اند.

فرمان چه می­گوید؟:

می­گوید: دزدی نکن، رشوه نخور، غیبت نکن، گمان بد مبر، در امور شخصی دیگران تجسس نکن، کم فروشی نکن، نزول نخور، نزول نگیر، تجاوز نکن، عیب جو و طعنه زن مباش، پیمان شکن مشو، فساد نکن، سؤال کننده را از خود مران، ظلم نکن، ارث دیگران را نخور، یتیمان را نوازش کن، درماندگان را یاری برسان، به فقرا کمک کن، ذکات خود را پرداخت کن و بدان که مال، بهر آسایش عمر است، نه عمر بهر گردآوردن مال و در نهایت دور خَمر را قلم بکش؛ یعنی از آنچه بر روی شخصیت، اندیشه و تفکرِ تو پرده یا حجاب یا پوشش می­کشد و یا در جسم تو تخریب ایجاد می­کند مثل مشروبات الکلی، مواد مخدر و بعضی از قرصهای مخرب و..... برحذر باش که استفاده از آنها عملی شیطانی می­باشد.

و اما نکتۀ قابل توجه در این فرامین که بسیار حساس می­باشد اینستکه؛

راه فسق و فجور و یا ضدارزش­ها راهی است به ظاهر جذاب و دست­یافتنی و انسان تصور می­کند از این راه زودتر به خواسته­های خود می­رسد؛ ولی راه ضدارزش­ها بسان زهری است با طعم شیرین در جامی طلایی که نوشیدن آن انسان را به طرف نابودی و بیماری سوق می­دهد و راه صراط مستقیم؛ بسان آب زلالی است در کوزه­ای گلی که نوشیدن آن، مایۀ حیات است و رفع تشنگی.

برای بعضی از ما که امروز کم و بیش در ضدارزشها غوطه­ور هستیم، بسیار دشوار و شاید محال باشد که بخواهیم یکباره از تمامی ضدارزشها خارج شویم. البته منظور ما این نیست که ما فاسد هستیم؛ ولی ممکن است گاهی رشوه بگیریم یا بدهیم، غیبت کنیم، کم فروشی کنیم، دروغهایی بگوییم یا هر کسی از ما سؤال کند، سر بالا جوابش را بدهیم و یا اگر شرایط مناسب بود ارثی را چپاول کنیم و یا مالی را که به امانت دست ما سپرده شده است، اگر مدرکی نبود، در آن خیانت کنیم.

بنابراین برای پرهیز از ضدارزشها بایستی نقطۀ تحمل خود را به آرامی بالا ببریم.

مسئله­ای که بایستی به آن توجه داشته باشیم، این است که مسائل ضدارزشی را بایستی با هم و به آرامی حل کنیم و انجام این مهم به صورت تک شاخه­ای یا تک موردی امکان پذیر نمی­باشد.

برای مثال؛ امکان ندارد ما مسئلۀ دروغ را حل کنیم، ولی بتوانیم به کم فروشی خود ادامه بدهیم و یا راست گفتار باشیم ولی به غیبت کردن خود ادامه بدهیم.

راه ضدارزشها یا فسق و فجور به کلی بایستی عوض شود؛ چون ضدارزشها مثل درختی است که کلیۀ میوه­های آن تلخ و زهرآگین است و ما قادر نیستیم فقط میوه­های یک شاخه را اصلاح کنیم، اگر کل درخت اصلاح شود، میوه­های تمامی شاخه­های آن شیرین خواهد شد.

و اما نقطۀ تحمل:

وقتی که نیرویی از کم آغاز می­شود و به تدریج ازدیاد پیدا می­کند و به درجۀ بالا و بالاتری می­رسد، نقطۀ تحمل پیدا می­شود.

هر چیزی که در هستی وجود دارد، دارای نقطۀ تحملی می­باشد و اگر از نقطۀ تحمل خودش عبور کند دچار دگرگونی می­شود و از نظام یا سیستم خودش خارج می­گردد که معمولاً این تغییر سیستم، گاهی با تخریب و یا آشوب مواجه می­گردد.

برای نمونه اگر یک ظرف شیشه­ای را زیر فشاری بیش از تحملش قرار دهیم، قطعاً ظرف خواهد شکست و از سیستم قبلی خود خارج خواهد شد و یا اینکه فلزات هر کدام دارای یک نقطۀ ذوب هستند و اگر آنها را بیش از نقطۀ تحملشان حرارت دهیم در یک نقطه از سیستم خود عبور خواهند کرد و به صورت مذاب درخواهند آمد و همینطور در مورد نباتات و حیوانات.

و اما انسان موجودی است که می­تواند با اختیار و تمرین، نقطۀ تحمل خودش را تغییر بدهد که دامنۀ آن بسیار وسیع و کاملاً متفاوت می­باشد.

برای مثال؛ هر شخصی برای پذیرش موضوعات متفاوت، ظرفیتهای گوناگونی دارد و اگر خارج از این ظرفیت به اشخاص، فشار روحی و روانی وارد کنیم از کنترل خارج می­گردند و به قول خودمان به سیم آخر می­زنند.

این موضوع را می­توانیم در دعواها و مشاجرات شدید و در رد و بدل شدن الفاظ ناشایست با صدای بلند بین دو یا چند نفر، مشاهده نمائیم.

برای نمونه ما می­توانیم به عنوان یک دوست، یک صاحب کار، یک مربی،    یک پدر، یک فرزند و یا یک همسر، تا حدودی رفتارها و سخنان ناشایست خود را بر دیگران تحمیل کنیم و طرف مقابل هم بسته به ظرفیتش ما را تحمل کند؛ ولی بایستی همیشه مراقب باشیم که اگر این رفتارها و سخنان نامناسب ما بیش از نقطۀ تحمل شخص باشد، شخص از کنترل خارج می­گردد و نشان آن اینستکه بلافاصله گوشهایش سرخ می­شود، رنگ چهره­اش تغییر می­کند، ضربان قلبش بالا می­رود و بدنش شروع به لرزیدن می­کند.

در این هنگام بدون اراده؛ تمامی سدهای احترام، بزرگی، کوچکی، استادی، شاگردی، عاشقی و معشوقی شکسته خواهد شد و احتمال بروز هرگونه واقعۀ ناگواری وجود خواهد داشت، زیرا از نقطۀ تحمل شخص عبور کرده­ایم و او را از سیستم و نظام طبیعی خودش خارج کرده و در آستانۀ آشوب قرار داده­ایم.

بنابراین همیشه بایستی مواظب باشیم تا با رفتارهای ناهنجار خود، اشخاص را وارد آستانۀ آشوب نکنیم.

در اینجا نتیجه می­گیریم که؛ کلیۀ هتک­حرمتها، جدایی­ها، ناکامی­ها، ضرب و شتم­ها، قتل­ها و جنایتها، حرکت به سمت ضدارزشها، کفر و عنادها و سرپیچی از قوانینِ انسانی و اجتماعی، با قرار گرفتن در آستانۀ آشوب و یا عبور از آن انجام می­گیرد و بایستی آنها را بشناسیم و شدیداً از آنها پرهیز کنیم.

ممکن است گاهی اوقات سخنان ما برای خودمان مانند باد هوا باشد و زیاد برایمان مهم نباشد که چه می­گوئیم، ولی همین سخنان می­تواند باعث نابودی و ویرانی و یا سازندگی وآبادانی دیگران گردد.

بسیار اتفاق افتاده که یک سخن باعث تحول فردی و سخن دیگر باعث نابودی و یا خودکشی انسانی گردیده است!

پس باید بسیار مراقب سخن گفتن خود باشیم.

برمی­گردیم به نقطۀ تحمل؛

همانطوری که می­دانیم، نقطۀ تحمل انسانها در بعضی موارد با هم متفاوت    می­باشد.

برای مثال، یک انسان فقط می­تواند ده ثانیه نفس خود را حبس کند و انسان دیگری ۵۰۰ ثانیه و یا یک انسان می­تواند ۵۰ متر بطور پیوسته بدود و انسان دیگر ۵۰۰۰ متر.

این مسئله در موارد بسیارِ دیگر همچون سرما، گرما، گرسنگی، تشنگی و یا در اتفاقات ناگوار و یا حوادث و مسائل روحی و روانی برای هر یک از انسانها متفاوت است.

و اما موضوعی که مورد کاوش و بررسی ما می­باشد اینستکه؛ نقطۀ تحمل در انسان، در اکثر موارد کسب کردنی می­باشد که در اثر استمرار و تکرار در طول زمان، می­توان آن را تغییر داد.

بنابراین نقطۀ تحمل را می­توان در دو جهت مثبت و منفی، گسترش داد.

البته بالا رفتن نقطۀ تحمل در مسائل منفی یا کارهای ضدارزشی مثل؛ مصرف مشروبات الکلی، مصرف موادمخدر، خوردن داروهای روان گردان بدون تجویز پزشک، دروغ گفتن، غیبت کردن و حسادت، به راحتی و آسانی انجام می­گیرد و شخص لازم نیست فشاری را تحمل کند و همچنین گاهی اوقات بالا رفتن نقطۀ تحمل در مسائل منفی با احساس لذت توأم می­باشد و این اصل، شعبده­بازیِ طراح اصلی یا معمار بزرگ است.

در نظر بگیریم شخصی روزانه ۳ عدد قرص روان­گردان و یا مسکن مصرف می­کند، او به راحتی می­تواند پس از گذشت دو سال، مصرف خودش را به ۳۰ عدد قرص برساند و یا فردی سرقت را از یک تخم مرغ آغاز می­کند و پس از گذشت دو سال می­تواند به شتر دزدی هم برسد.

بنابراین بالا رفتن نقطۀ تحمل در مسائل ضدارزشی و مخرّب، کاری است هم آسان و هم لذتبخش؛ ولی متعاقب آن، مشکلات و تخریبهای فراوانی را بوجود خواهد آورد.

نکتۀ قابل توجه در این است که برای بالا بردن نقطۀ تحمل در مسائل منفی، ما نه به آموزش آنچنانی نیاز داریم و نه به تفکر و نه به تجربه؛ ولی برای رسیدن به نقطۀ تحملِ بالا در مسائل مثبت و سودمند، همچون ورزش کردن، آموختن هنر و ادبیات، فراگیری زبانهای خارجه، و یا در مصرف نکردن سیگار و یا دروغ نگفتن و یا کاهش سایر مسائل ضدارزشی، ما شدیداً به آموزش، تفکر و تجربه نیازمندیم.

ما در صورتی می­توانیم ضدارزشها را کاهش دهیم که دانائی ما بالا رفته باشد؛ ولی بایستی بدانیم که اگر از روی جهل و ناآگاهی، یک مسئله را هزار بار هم تجربه کنیم مشکل است که بتوانیم از آن، نتیجۀ مطلوبی بگیریم و ممکن است با هر بار تکرارِ آن موضوع، پله­ای را بسازیم که برای فرورفتن در اعماق تاریکی­ها ما را هدایت نماید و در اعماق تاریکی­ها منکر همه چیز شویم.

حال در نظر بگیریم فردی کلیۀ اعمال ضدارزشی را به انجام رسانیده و از خانه و خانواده و جامعۀ خود طرد شده است و در بیغوله­ها زندگی می­کند و به نقاط تحمل منفیِ بسیار زیادی همراه با تجربه دست پیدا کرده است؛ ولی با نگاهِ سراسر جهل و نادانی، این مسائل را به گونه­ای دیگر تفسیر می­کند و ممکن است به زمین و آسمان هم ناسزا بگوید و کل خلقت و هستی را مقصر بداند و هیچگاه به خودش نگاه نکند که مسبب اصلی، خودش است.

و یا انسانهایی که از شدت حسادت، حماقت، تنفر، کینه، انتقام­جوئی و غیبت، در حال انفجار هستند و به نقاط تحمل منفی بسیار زیادی دست پیدا کرده­اند و هیچگاه آرام نمی­گیرند.

این اشخاص، همیشه همه را مقصر می­دانند بجز خودشان!

اینان برای رسیدن به آرامش بایستی تغییر جهت دهند تا با آموزش و تجربه و تفکر صحیح بتوانند در جهت مثبت حرکت کنند و به آرامی از اعمال ضدارزشی بازگشت نمایند و نقطۀ تحمل خودشان را در مقابل مسائل منفی کاهش دهند.

حال بالارفتن نقطۀ تحمل را در مورد یک مسئلۀ مثبت بررسی می­کنیم؛

فردی معمولی اقدام به دویدن می­کند، خیلی طبیعی است که پس از طی مسافت حدود ۵۰ تا ۱۰۰ متر، ضربان قلبش به شدت بالا ­رود و به نفس نفس بیفتد و قادر به ادامۀ دویدن نباشد.

بنابراین نقطۀ تحمل این فرد در دویدن فقط ۵۰ متر است، ولی ما می­دانیم که این شخص قادر خواهد بود نقطۀ تحمل خودش را از ۵۰ متر به ۵۰۰۰ متر برساند، مشروط به این که هر روز، دویدن را تمرین کند و به آرامی مسافت را زیاد نماید تا پس از گذشتن مثلاً یک سال به توانایی دویدن ۵۰۰۰ متر برسد، پس برای بالا بردن نقطۀ تحمل، دو نکته، ضروری به نظر می­رسد:

الف : تکرار منظم موضوع مورد نظر.

ب : در نظر گرفتن و رعایت طول زمان یا گذشت زمان.

پس برای بالا بردن نقطۀ تحمل در دویدن:

الف : شخص بایستی هر روز بطور منظم بدود.

ب : در طول زمان، مرتباً مسافت دویدن را زیاد کند.

حال به موضوع دیگری در مورد نقطۀ تحمل می­پردازیم؛

ما همیشه در اکثر اوقات از مشکلات فرار می­کنیم و مشکلات را لعنت خداوند می­دانیم، در صورتی که شاید گاهی اوقات مشکلات، رحمت باشند.

به دیگر سخن؛ انسان برای کسب نقطۀ تحمل، بایستی با ممزوج دو نیرو و بکارگیری پتانسیل­های مکمل به بالاترین نقطۀ تحمل خود برسد.

طبق گفتۀ قدما جهان بر پایۀ اضداد بنا شده است و چهار عنصر مخالف: باد، خاک، آب و آتش، هستی را به وجود آورده­اند و همین طور گفته شده که انسان هر چیزی را بر مبنای ضدش می­شناسد.

تاریکی در مقابل روشنایی، سفیدی در مقابل سیاهی، اندوه در مقابل شادی، نیروی الهی در مقابل نیروی اهریمنی و.... .

 بنابراین به یک دیدگاه بسیار بالا توجه کنید، بسیار بالا!:

نیروهای اهریمنی یا تخریبی و بازدارنده؛ با تمامی خصوصیات منفی خودشان، نقش نیروهای مکمل یعنی تکمیل کننده را در هستی بر عهده دارند و شاید هستی بدون آنها نتواند به مسیر تکامل خود ادامه بدهد.

برای مثال اگر میکروب را نمی­شناختیم، نمی­توانستیم در علم پزشکی به دانش بالایی دسترسی پیدا کنیم.

به دیگر سخن نیروهای منفی که بسیار مخرب هستند و روزگار ما را سیاه  کرده­اند و سیاهتر هم می­کنند؛ در حقیقت به جهت ساخته شدن ما طراحی  شده­اند و ما هستیم که بایستی در مقابل آنها ایستادگی کنیم و با علم و دانش، تفکر و استقامت، آنها را از سر راه خود کنار بزنیم.

برای نمونه؛ اگر در طبیعت، حیوانات درنده­ای مثل شیر، ببر، پلنگ و گرگ وجود نداشتند، چه اتفاقی رخ می­داد؟! ممکن است بعضیها بگویند خداوند چرا آنها را علف خوار خلق نکرده است؟ یا چرا باید شیر، گورخر نازنین و یا گوزن رعنا و یا گاومیش زیبا را از هم بدرد؟

قدر مسلم اگر کمی تفکر کنیم درخواهیم یافت که اگر این حیواناتِ درنده وجود نداشتند، گورخرهای نازنین و گوزنهای رعنا و گاومیش­های زیبا، آنقدر        می­خوردند و می­خوابیدند که حتی قادر به راه رفتن هم نبودند و گرفتار انواع و اقسام بیماریها می­شدند و هیچگاه اتحاد خود را حفظ نمی­کردند و از پرخوری و تنبلی، دیگر قادر به کوچ و عبور از گذرگاههای سخت نبودند!

 آیا مشاهده کرده­اید در هنگام اقدامِ شیر درنده برای شکار، گوزن زیبا با چه سرعتی فرار می­کند؟ چه عاملی باعث ایجاد این چابکی و سلامتی و قدرت بدنی گوزن زیبا گردیده است؟

آیا چیزی به غیر از ترس از چنگال و دندانهای تیز و برندۀ شیر درنده و خونخوار است که آنها را مجبور کرده است همیشه هشیار و بیدار باشند.

بنابراین با کمی تفکر درخواهیم یافت؛ وجود حیوانات درنده و خونخوار، باعث گردیده است که ما با گله­هایی نیرومند و قوی و چابک از حیوانات علف خوار که همیشه آمادگی خود را برای هرگونه گریز و یا تغییر مکان حفظ نموده­اند مواجه گردیم و با نسلی از حیوانات سالم و پر انرژی روبرو باشیم.

آنهایی هم که از آمادگی لازم برخوردار نیستند و نتوانسته­اند خود را قوی نمایند، طعمۀ درندگان خونخوار می­شوند و این عین عدالت است؛ چون عدالت، یعنی تعادل، یعنی هر چیزی در جایگاه خودش باشد.

به دیگر سخن؛ وجود حیوانات درنده باعث می­گردد که نقطۀ تحمل بعضی از حیوانات به میزان قابل توجه­ای افزایش یابد.

نتیجه­ای که از مطرح شدن قوانین فوق برای بالا بردن نقطۀ تحمل می­توانیم بگیریم اینستکه؛

ما بایستی از سد رنج­ها، سختی­ها و یا نیروهای تخریبی و بازدارنده عبور کنیم و برای رسیدن به شجاعت بایستی از ترس، برای رسیدن به ایمان بایستی از کفر، برای رسیدن به سواد بایستی از بی­سوادی، برای رسیدن به نور بایستی از تاریکی و برای رسیدن به عشق بایستی از نفرت عبور کنیم و این کاریست هم سخت و هم سهل!

بله، برای بالا بردن نقطۀ تحمل بایستی از مرزهای متفاوتی عبور کرد و با سختی­های گوناگون، دست و پنجه نرم کرد.

در مورد بعضی از مشکلات روزمره که ما آنها را لعنت خدا می­دانیم، اگر روزی آن مشکلات را حل کنیم و از آنها عبور نمائیم و برگردیم و دوباره پشت سرمان آنها را مشاهده و بررسی کنیم، شاید دریابیم که لعنت­ها برای ما رحمت خداوند   بوده­اند و چون ضرورت آنها را درک نمی­کردیم، آنها را لعنت می­دانستیم.

مانند همان شیر درنده برای گلۀ گوزنها.

البته ناگفته نماند؛ اگر تمرین نکنیم و فکر نکنیم و استقامت به خرج ندهیم، در زیر پنجه­ها و دندانهای تیز نیروهای تخریبی، قطعه قطعه خواهیم شد.

پس آن کنیم که فرمان است!

فرمان چه می­گوید:

فرمان می­گوید؛ انسان چیزی را به دست نمی­آورد مگر با سعی و تلاش خودش.

فرمان می­گوید؛ معمولاً هر مصیبتی به انسان وارد می­شود، خودش با دستهای خودش، آن را برای خودش فراهم نموده است.

فرمان می­گوید؛ انسان با حیوانات درنده متفاوت است، چون از عقل و شعور و اختیار برخوردار است.

در انسان ویژگیهایی وجود دارد که او را از سایر حیوانات متمایز می­کند؛ مثل کمک به همنوع، از خودگذشتگی، شرافت، معرفت، انسانیت، محبت، جوانمردی و... .

براستی جوانمردی چه صفت نیکو و پرارزشی است که مانند دژی مستحکم از انسان در مقابل تمامی زشتی­ها و پلیدی­ها محافظت می­کند و اینچنین است که برای انسانهای صالح؛ جوانمردی، بسیار لذتبخش و گوارا می­باشد.

و اما نکتۀ دیگر:

اگر حس ما انسانها قوی شود؛ ولی تحمل آن را نداشته باشیم، در ما انفجار رخ می­دهد و ما نیک می­دانیم انفجار در اکثر اوقات با تخریب همراه است.

برای نمونه اگر در یک لحظه، حس بویائی و یا شنوائی ما صد یا هزار برابر قویتر شود چه اتفاقی رخ خواهد داد؟

ممکن است در لحظۀ اول بگوئیم این خیلی خوب است و یک امتیاز است؛ ولی حقیقت چیز دیگری است و حقیقت آن است که این موضوع، ادامۀ زندگی را برای ما کاملاً دشوار و سخت و غیرقابل تحمل خواهد کرد.

و یا در نظر بگیریم، اشخاصی می­خواهند با رفتن به کلاسهای گوناگون، ظرف مدت خیلی­ کوتاهی، حس­های خودشان را قدرتمند کنند تا برای خودشان کسی شوند؛ به اسرار آگاه گردند، روی آب راه بروند، روحشان را در آسمان به پرواز درآورند، انرژی­های کیهانی را تصاحب نمایند، مریض­ها را شفا دهند و جن­ها را به تسخیر درآورند!

این اشخاص نمی­دانند که با تحریک حواس، جایگاه حواس و ادراکات خود را ندانسته تغییر می­دهند و چون نقطۀ تحمل و اطلاعات و آگاهی آنها در این قبیل مسائل بسیار پائین است، به سرعت گرفتار پریشانی، سردرگمی، بیماریهای جسمی و روانی، دیوانگی و غیره می­شوند و در نهایت، جایگاه آنها خوردن انواع قرصهای آرام بخش  و یا روان گردان، تنهایی و یا تیمارستان خواهد بود.

بنابراین به طور کلی اگر انسان بخواهد در هر جایگاهی قرار بگیرد؛ اول بایستی نقطۀ تحمل خود را با آن جایگاه برابر نماید، در غیر این صورت برای خودش و دیگران مشکل ایجاد خواهد کرد.

حال می­توانیم نمونه­های زیادی را مطرح کنیم مثل مقام، منصب، پول، احترام، محبوبیت، قهرمانی، علم، عشق، محبت و... .

حتی در مورد پذیرش مسئولیتِ یک آبدارخانه، که اگر فرد تحمل نداشته باشد قطعاً دچار مشکل خواهد شد؛ بنابراین نقطۀ تحمل، در همه جا مطرح است.

تکیه برجای بزرگان نتوان زد به گزاف         مگر  اسباب بزرگی همه آماده کنی

پایان وادی نهم

منبع وبسایت کنگره 60

نویسنده بنیان کنگره 60 حسین دژآکام

کتاب عشق 14 وادی برای رسیدن به خود

ادامه مطلب...

متادون چیست؟ (آشنایی با مواد مخدر بخش هفتم)

ترجمه و تدوين دكتر نازي اكبري عضو هيئت علمي كنگره ۶۰

متادون چيست ؟

متادون اولين‌بار در زمان جنگ جهاني دوم در كشور آلمان ساخته شد. زماني كه عرضة ترياك در اروپا به دليل آغاز جنگ جهاني دوم متوقف شد مصرف كنندگان ترياك دراروپا و خصوصاً در آلمان كه تعدادشان كم نبود با مشكل جدي مواجه شدند. در ميان مصرف كنندگان آلماني ، مقامات عاليرتبه نظامي نيز از جمله هرمان‌گورينگ (جانشين هيتلر) به چشم مي‌خوردند. شيمي دانان و شركت‌هاي داروسازي آلمان به سفارش مسئولين كشور ماده‌مخدر مصنوعي جديديي توليد كردندكه به خشخاش متكي نبود. شيمي‌دانان موفق به توليد دارويي شدند كه نه تنها مؤثر بود بلكه ماندگاري آن نيز در بدن بيشتر از ساير مواد مخدر بود.

مدت زمان تأثير هروئين در بدن حدود ۲ ساعت است در نتيجه مصرف كنندگان نياز دارند كه چندين‌بار در روز از اين ماده استفاده كنند درحاليكه اين دارو ميانگين بين ۲۴ تا ۷۴ ساعت ، با درنظر گرفتن ميزان مصرف و سوخت و ساز بدن افراد ، تداوم دارد . نام اين دارو يا ماده مخدر مصنوعي متادون بود. با گذشت زمان متادون داروي منتخب پزشكاني شد كه سعي در درمان بيماري اعتياد و وابستگي به موادمخدر داشتند و دارند .   متادون به چه شكل استفاده مي‌شود ؟ متادون ماده‌مخدر مصنوعي است كه به صورت قرص ، شربت و آمپول مورد استفاده قرار مي‌گيرد و نوع قرص و شربت آن با دوزهاي مشخص به طور خوراكي مصرف مي‌شود. اين ماده مي‌تواند معمولاً خماري و اشتياق معتادان به هروئين را تا ۲۴ ساعت كنترل كند. بيماران معمولاً از نظر فيزيكي به همان اندازه به متادون وابسته هستند كه به هروئين و يا هر ماده‌مخدر ديگري وابسته بودند . معتادان پس از هر بار استفاده از هروئين و گذشت ساعات اوج نشئگي ، مدت زمان كوتاهي حالات طبيعي داشته و پس از آن با خماري روبرو مي‌شوند . اين خماري و حس نياز مي‌تواند عوارضي شبيه به آنفلوآنزا با درد ، اضطراب و افسردگي.......... داشته باشد . اين دوره يا سيكل تكراري ، هر ۴ تا ۸ ساعت با استفاده از هروئين تكرار مي‌شود. برخي از متخصصين بر اين باورند كه اين دوره يا سيكل با استفاده از متادون قابل كنترل است. از نظر علمي احتمال چنين امري وجود دارد چرا كه متادون با سرعت كمتري به سيستم بدن وارد و رها مي‌شود و مدت طولا‌ني‌تري از هروئين و يا هر موادمخدر ديگري در بدن باقي مي‌ماند. موادمخدر با گيرايي كوتاه مدت مانند هروئين  و مرفين باعث ايجاد و تداوم نوعي فرايند غيرطبيعي در مغز شده كه باعث اختلال در احساس سلامتي و روند عملكرد طبيعي بدن مي‌شوند . استفاده از متادون در شرايط قطع مصرف مواد مخدر باعث قطع بسياري از اين روندهاي تخريبي شده و بسياري از عملكردهاي بيولوژي سيستم عصبي را به حالت طبيعي در مي‌آورد . اما آنچه كه بايد درنظر گرفته شود اين است كه متادون به عنوان جايگزيني براي ديگر موادمخدر استفاده شده و به خودي خود نوعي اعتياد است نه درمان !! تأثيرات متادون از معمول‌ترين عوارض استفاده از متادون مي‌توان از خواب‌آلودگي ، منگي ، ضعف ، ناخوشي ، خشكي دهان ، اختلال دريچه پروستات و تأخير در روند ادرار طبيعي ، يبوست و يا نوسان تنفسي نام برد . حساسيت پوستي ، كهير ، خارش ، سردرد ، سرگيجه ، فقدان تمركز ، احساس مستي ، گيجي ، افسردگي ، ضعف بينايي ، رنگ پريدگي ، عرق كردن ، طپش قلب ، حالت تهوع و استفراغ از عوارض احتمالي استفاده از متادون مي‌باشند. از غيرمعمول‌ترين عوارض استفاده از متادون مي‌توان از حساسيت آنافيلاكسي (نوعي مسموميت خوني) ، اُفت فشار خون كه باعث ضعف و از حال‌رفتگي مي‌شود ، سردرگمي ، توهم ، عدم تعادل در راه رفتن ، رعشه ، پرش عضلات و ضعف عضلاني نام برد. استفاده از متادون خطر انسداد و از كار افتادگي كليه‌ها را نيز همراه دارد . علائم استفاده مفرط (overdose) يا استفاده بيش از حد متادون شامل موارد ذيل مي باشد: خواب‌آلودگي ، گيجي ، رعشه ، تشنج ، منگي كه منجر به كما مي‌شود ، سرماي بدن ، افت فشار خون و كندي نسبي ضربان قلب مي‌باشد . سم زدايي با متادون چيست ؟ سم‌زدايي با متادون معمولاً تحت نظر متخصصين صورت مي‌گيرد. در طول اين دوره درمان هر زماني كه شخص معتاد علائم خماري را تجربه كند به وي متادون داده مي‌شود. اين علائم عبارتند از عطسه ، خميازه ، آبريزش چشم‌ها ، آبريزش بيني ، عرق شديد ، تب ، گشادي مردمك چشم‌ها ، دل‌پيچه ، حالت تهوع ، بدن درد ، رعشه و تندخويي . پس از چندين هفته تنظيم ميزان و مقدار استفاده و با وضعيت ثابت حال درمان‌جو، ميزان متادون به تدريج كاهش مي‌يابد. ميزان كاهش متادون بستگي مستقيم به عكس‌العمل‌هاي جسمي شخص دارد. هدف استفاده از متادون نگهداري عوارض خماري در حد قابل تحمل ، براي درمان‌جوست . منبع وبسایت کنگره 60
ادامه مطلب...

کارگاههای آموزشی عمومی ۱۰ بهمن ماه

دومین جلسه از دور دوم کارگاههای آموزشی عمومی کلینیک شفای سبز به استادی مسافر کامران، نگهبانی مسافر نازی و دبیری اینجانب احمد با دستور جلسه سی دی وادی هشتم بخش ۲ از آقای مهندس دژاکام در روز یکشنبه مورخ دهم بهمن ماه ۱۴۰۰ راس ساعت ۱۷:۳۰ دقیقه آغاز بکار نمود.... خلاصه سخنان استاد: وادی هشتم میگوید با حرکت راه نمایان میشود. یعنی وقتی ما حرکت میکنیم، نیازی نیست که به جزییات و ریز به ریز مسائل فکر کنیم و انرژی خود را بسوزانیم. وقتی ما میخواهیم به شمال برویم، بررسی نمیکنیم که در جاده چه تعداد پیچ یا تابلو وجود دارد. ما برای حرکت به سمت شمال، فقط به پول، انرژی و وسیله نیاز داریم و در کنار آن مساله هائز اهمیت ایمان به این است که بدانیم این راه باز است و دیگران هم از همین مسیر به مقصد خود رسیده اند. ما برای آغاز هر حرکت به چند مولفه اساسی نیاز داریم. اولین مولفه، مقصد و هدف است چون بدون آن نمیتوان حرکت را آغاز کرد. در سفر اول مقصد و هدف ما رهایی از اعتیاد است. دومین مولفه، خواست انسان است. آیا با تمام وجود این مقصد و هدف را میخواهیم؟ آیا تشنه رسیدن به آن هستیم؟ اگر این گونه باشد خروجی دارد و خروجی آن هم اولیت ماست که باید مطالعه و حضور موثر در کلاس باشد. اگر این کارها را انجام دادیم، یعنی خواسته‌ درونی ما قوی است. مولفه سوم، راهنما است. هم راهنمای درونی که همان عقل ماست و هم راهنمای بیرونی که اندیشمندان و پیامبران هستند. اگر این سه مولفه را داشته باشیم میتوانیم حرکت خود را آغاز کنیم. در درمان اعتیاد اولین قدم بعد از حرکت، جبران خسارت از خودمان است. انسان مصرف کننده به واسطه مصرف موادمخدر، به سیستم جسم، روان و جهانبینی خود آسیب زیادی وارد کرده است. حال در طی سفر اول این فرصت را در اختیار دارد تا بتواند آن را جبران کند. پس از جبران خسارت از خود، نوبت به خانواده میرسد که آسیب‌های وارد شده به خانواده را جبران کند. در آخر باید نسبت به جامعه جبران خسارت کنیم که حد اعلای آن خدمت کردن به انسان هاست. انسان مصرف کننده در گذشته معلم اعتیاد بوده است اما بعد از رهایی میتواند با خدمت کردن، به درمان اعتیاد دیگران کمک کند تا نسبت به جامعه جبران خسارت کرده باشد. اگر این ها را انجام دهیم به مقصدی میرسیم که فارغ از تمام متغیرهای بیرونی، میتوانیم آرامش و حال خوبی داشته باشیم.
ادامه مطلب...

ریشه ای ترین باور در بیمار مصرف کننده (بخش اول)

اعتیاد بیماری است که ریشه در جسم و اندیشه آدمی می کند به اعتقاد ما برای درمان بیمار مصرف کننده به طور هم زمان باید جسم و جهان بینی فرد در مدت زمانی معقول و مناسب تغییر کرده و فرد در طی این مدت زمان از بیماری اعتیاد خارج شود. در کلینیک شفای سبز، درمان جسم با استفاده از متد DST صورت می گیرد. در همین حین فرد با حضور در جلسات دیدگاهش نسبت به خویش و محیط پیرامون تغییر خواهد کرد و آرام آرام به ماهیت وجودی خویش دست خواهد یافت. همچنین فرد نسبت به مواد مخدر و اثرات آن در جسم و جان خویش آگاه خواهد شد. اصولاً انسان اگر بداند چیزی یا کسی و یا اعمال و رفتار خاصی در حال آسیب زدن به خود اوست از آن چیز یا کس و یا هر مطلب و موضوعی دست خواهد کشید و خواهان رهایی از آن خواهد شد. زیرا همه انسان ها در زندگی در حال تلاش برای رسیدن به آرامش و صلح هستند اما تفاوت در این جاست که ما برای رسیدن به نقطه ای که نامش را صلح، آرامش و یا خوشبختی می نامیم چه مسیری را طی خواهیم کرد. آیا اصلا مسیر یا روش ما برای رسیدن به این نقطه، راهکاری معقول و کاربردی خواهد بود و یا به جای اینکه ما را به مقصود نهایی برساند در پیچ و خم جاده و راه های فرعی سرگردان می کند. به قول حافظ:
صلاحِ کار کجا و منِ خراب کجا
ببین تفاوتِ ره کز کجاست تا بکجا
برگردیم به مبحث مورد نظرمان یعنی تغییر در افکار و اندیشه. در این نوشتار قصد داریم به عمیق ترین باوری که در فرد بیمار مصرف کننده شکل گرفته است بپردازیم. البته این باور در بیشتر انسان های کره زمین وجود دارد و خود را به مسائل مختلف متصل می کند. اندیشه بسیاری قوی که در وجود این افراد روسوخ کرده این است که "من یک موجود انسانی دائم در تمام مدت هوشیاری باید حالم خوب باشد و دچار غم، ناراحتی و استرس نشوم و برای این که این امر رخ دهد حتماً باید یک موضوع، اتفاق و یا چیزی از بیرون برایم رخ دهد و یا وارد جسم من شود تا من به صورت دائم دارای حس و حالی خوب و احساسات شعف انگیز و همچنین دارای انرژی باشم." البته وجود این باور تقریباً طبیعی است اما در بعضی موارد که فرد دست به استفاده از مواد مخدر می زند و یا مسیرهایی را دنبال می کند که به خودش و دیگران آسیب می رساند، می تواند خسارت جبران ناپذیری را بر جای بگذارد. اگر چه به عقیده ما انسان اگر در تاریکترین شرایط نیز گرفتار شده باشد بازهم خواهد توانست که از آن شرایط راه خود را به سمت نور پیدا کند. ابتدا اینکه فرد بیمار باید بداند که زندگی در تعامل از دست دادن ها و به دست آوردن ها شکل می گیرد که شادی و غم نیز از این قائده مستثنی نیستند. غم و شادی هر دو دائم در حال رفت و  آمد در زندگی انسان هستند و زندگی در کره خاکی با اطمینان به شما می گویم که بدون وجود مشکلات، مسائل و رنج غیر ممکن است. اما این نکته را نیز خاطر نشان خواهم کرد که می شود تا حد بسیار زیادی بر این رنج و سختی غلبه کرد و در بیشتر اوقات زندگی انسان دارای حالتی متعادل و یا به طور دائم دارای حال خوش باشد اما بدون استفاده از مواد مخدر و یا بدست آوردن هر مطلب یا موضوع دیگری. باید بدانیم که شادی و غم یک فرآیند شیمیایی است و این فرآیند شیمیایی در درون جسم من و شما رخ می دهد. تغییر، کاهش و یا افزایش ترشحات این فرآیند هم به وسیله وارد کردن ماده ای مستقیم به بدن رخ می دهد و همچنین از تغییر افکار و  اندیشه ما. برای مثال : وقتی پول زیادی را در یک قرعه کشی برنده می شویم دچار شادی زیادی خواهیم شد بیشتر انسان ها فکر می کنند که آن پول بود که با خود شادی را به همراه داشت اما آیا شما می توانید یک اسکناس صد دلاری نزد من بیاورید و خود ماهیت شادی را در آن نشان دهید!؟ شاید بگویید که در رابطه با مواد مخدر اینگونه نیست و  مواد مخدر در خود دارای موادی افیونی است که حال انسان را خوب میکند و یا به اصطلاح انسان وارد فضای نشئگی می شود. در مورد اینکه مواد مخدر دارای ترکیبات افیونی است هیچ شکی نداریم اما نکته جالب این جاست که مواد مخدر نیز به خودی خود، از خویش چیزی ندارد و تنها با تحریک کارخانه های تولید مواد شیمیایی بدن، آن ها را وادار به تولید موادی می کند که آن مواد در شما احساس شادی به وجود می آورند نه  خود مواد مخدر. اگر به دیگر انسان های اطراف خود نگاه کنیم خواهیم دید که هر کدام دارای هدف های متفاوت هستند و آرامش و خوشبختی را در قبال بدست آوردن مسائل مختلف می دانند تنها چیزی که در این معادله دست نخورده باقی می ماند و بین همه ی انسان ها مشترک است خود مسئله شادی است. حال با این تفاسیر به نظر شما آیا ممکن است این مطلب تنها یک ساختار و یا صفت در درون من و شما باشد که خودش را به چیزهای متفاوت متصل کرده است!! آیا با تغییر نوع نگاه افراد نسبت به خویشتن، حیات و تمام مسائل پیرامون می شود در اکثر موارد انسان در حالت تعادل و یا در حال خوش زندگی کند!! بله می شود. قصدم از نوشتن این مطلب این بود که به توضیح اهمیت افزایش سطح آگاهی و مسئله جهان بینی  در رابطه با درمان بیماری اعتیاد بپردازم اما متوجه شدم که شرح این مسئله نیازمند تشریح موضوعات دیگری نیز هست به همین دلیل سعی خواهم کرد که در نوشتارهای بعدی که با شما به اشتراک خواهم گذاشت به ادامه این متن بپردازم اما تا زمانی که ادامه این مطلب را آماده خواهیم کرد از شما خواهش می کنم در رابطه با آن سوال های مطرح شده در انتهای موضوع مورد بحث تفکر نمایید زیرا: "ما نيك مي­دانيم كه انسان اگر خود جستجو نكند؛ حتي اگر با همۀ كاوشگران ماهر نيز همنشين باشد، به موضوع واقعي نمي­رسد." جمله فوق برگفته از کتاب عشق چهارده وادی برای رسیدن به خود از مهندس حسین دژاکام شما نیز می توانید نظرات و یا سوالات خود را در زیر همین پست با ما به اشتراک بگذارید.  
ادامه مطلب...

پشتیبانی