کارگاه آموزشی عمومی؛ بنیان کنگره ۶۰
دهمین جلسه از دور سوم کارگاه های آموزشی عمومی کلینیک شفای سبز با استادی راهنما مسافر حسن، نگهبانی مسافر بهزاد و دبیری موقت مسافر محمد با دستور جلسه “بنیان کنگره 60” در روز چهارشنبه مورخ 5 دی ماه 1403 راس ساعت 18 آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:
خداوند را شاکرم که این لیاقت نصیب من شد تا در این جایگاه خدمت کنم.
از آخرین باری که به کلینیک شفای سبز آمدم تقریباً ۴ الی ۵ سال میگذرد. خدا را شکر که چهرههای جدیدی را میبینم. به مدیریت و مسئولان کلینیک شفای سبز، آقای دکتر فتحی و کل تیم کلینیک و همه عزیزان تبریک عرض میکنم؛
اما در مورد دستور جلسه هفته بنیان کنگره ۶۰. یک گردو؛ یک بذر؛ یا یکدانه سیب؛ وقتی کاشته میشود از آن جوانه میبینیم؛ شاخه و برگ میبینیم؛ درخت و محصول میبینیم. مثلاً همین درخت گردو هزاران گردو میدهد که تمام این گردوها همه خصوصیات گردو اول را دارند. عظمت درخت گردو؛ یا درخت خرما؛ همه در یکدانه گردو و یا دانه خرما نیست. بلکه خیلی عوامل دستبهدست هم دادند تا آن دانه تبدیل شود به درخت گردو. در کنگره تکتک اعضا و خدمتگزاران همه شاخوبرگهای این درخت هستند. توانمندی این درخت فقط به ۴ تا شعبه و ۵ تا کلینیک نیست. گستره فعالیت درخت که جوانه آن ۲۷ سال پیش توسط آقای مهندس استارت خورد که این جنگ تاریکی و روشنایی بود.
درخت کنگره 60 ریشه محکم و استواری دارد که باعث شده تا این ساختار و این درخت به خوبی رشد کند و به شاخ و برگ های آن روز به روز اضافه شود. ریشه این درخت می شود همان بنیان کنگره که آقای مهندس هستند.
کنگره ۶۰ برای درمان میگوید: جسم؛ روان؛ جهانبینی. یعنی آقای مهندس دژاکام توأم با درمان؛ جهانبینی هم تزریق کردند. تفکر و آموزش و دانایی و آن چرایی که اصلاً چرا مواد مصرف نکنم؟ من که دارم از مواد لذت میبرم چرا نباید مصرف کنم؟ پاسخ این چراییها را خیلی از سازمانها و NGOها نمیدانند و فقط میگویند نکش، مصرف نکن، خراب نکن و… اما جواب این چرایی را در جهانبینی کنگره میتوانیم پیدا کنیم.
آقای مهندس دژاکام شجاعانه ادامه دادند تا به پایان درمانشان رسیدند و همان جا مردانگی کردند و رها نکردند. با خودشان نگفتند خوب من که درمان شدم بروم دنبال زندگی خودم. یکنفس که نفس خودشان بود را نجات دادند و همین نجات یک نفر؛ نجات کل جامعه بود. اینجا تازه جنگ شروع میشود. استاد امین میفرمایند: وقتی من در تاریکی باشم کسی با من کاری ندارد. نیروهای منفی که با آنها درگیر هستیم ما را بهطرف تاریکی سوق میدهند. وقتی بهطرف نور حرکت میکنیم، اینجا نیروی منفی کار خودش را شروع میکند و مانع من میشود. وقتی آقای مهندس شروع کردند ابتدا کسی این روش را قبول نداشت و ایشان هزاران زخمزبان شنیدند.
اگر پشت حرف آقای مهندس حقانیت و سند نبود که اصلاً موفق نمیشدند. ایشان محکم و استوار ماندند. ایشان این روزها و رهاییها؛ و خدمتگزاران را میدیدند. اما کسی دید آقای مهندس را نداشت. آقای مهندس با جدیت و تلاش بسیار علاوه بر خودشان، خانواده ایشان نیز پایکار آمدند و هر کدام از اعضا خانوادهشان یک ستون در کنگره ۶۰ هستند.
این هفته را به بنیان محترم کنگره آقای مهندس دژاکام و خانواده محترمشان تبریک میگویم، همینطور به تکتک اعضا کنگره ۶۰ تبریک میگویم. انشاءالله قدر این فضا و این صندلیها را بدانیم.
در انتها لازم است اضافه کنم امروز متوجه شدم که امروز مصادف با تولد ۱۳ سال رهایی آقای احسان رنجبر میباشد. زمانی که احسان وارد لژیون من شد حال خرابی داشت. خیلی کنجکاو و سرشار از خشم و بههمریخته بود؛ اما از همان ابتدا خواسته قوی داشت. خیلی از مسائل و آموزشهای کنگره را رعایت میکرد و سفر خوبی داشت. اواخر سفر اول بود که بهخاطر تخصصی که در زبان
انگلیسی داشت به من گفت دوست دارم در بخش انگلیسی سایت کنگره خدمت کنم. با تواناییها و خواستهای که داشت حق خودش را گرفت و مشغول به خدمت شد و هنوز بعد از سیزده سال کارهای ترجمه آقای مهندس را انجام میدهد و خدمتگزار است.
همین امر هم باعث شد به آقای مهندس نزدیکتر شود و این هم در رشد احسان عزیز تأثیرگذار بود. سپس ادامه تحصیل داد، مدرک روانشناسی گرفت و لژیون تشکیل داد. با تمام مسائل و مشکلاتی که داشت باقدرت به خدمت خودش ادامه داد و بعد از چند سال لژیون داری در کنگره وارد کلینیک شفای سبز شد و در این مکان به خدمت خودش ادامه داد که الان ثمره آن را میبینیم شاگردانی که خدمتگزار یا راهنما هستند و راه ایشان را ادامه میدهند. به احسان عزیز خداقوت میگویم و تولد ۱۳ سال رهایی ایشان را به خودش و همه اعضای کلینیک تبریک میگویم.
دیدگاهتان را بنویسید