دلنوشته مسافر عبدالله وفا از کشور آلمان
سلام به آقا احسان راهنمای خوبم
من سعی کردم به سیستم اعتماد داشته باشم. هفت، هشت ماه پیش، من روی تخت خواب افتاده بودم و حتی تا دستشویی هم به زور می رفتم و با سیستم هنوز اشنا نشده بودم البته چیزهایی از گوشه و کنار شنیده بودم.
چیزی که برای من اعتماد سازی کرده، یکی برنامه های بکش و بکش بود و دیگر آشنایی با خودتان و بچه هایی که به رهایی رسیده اند. یکی حرف زدن است و یکی رسیدن حرف است و من آدمی بودم که جهانبینی ام به گونه ای بود که اگر می توانستم یک ساعت بروم و مصرف کنم آن یک ساعت را جزوی از عمر خودم و زندگی خودم حساب می کردم و بقیه اش دیگر برایم زندگی نبود انگار همه مبارزه است، یک زندگی خسته کننده،کنگره 60 و کلینیک شفای سبز و استاد گرامی ام من را با دنیای جدید آشنا کردید و این سوال همیشه برای من بود که من چگونه می توانم این مسیر را درست طی کنم.
الحمدالله در حال حاضر من 5 میلیگرم متادون می خورم و اگر قبلا 100 میلی هم میخوردم به این حال خوشی که الان دارم نمی رسیدم.می خواهم بگویم که بچه ها باید صبر داشته باشند و برای رسیدن به حرفهای شما به خودشان فرصت دهند و اگر اعتماد کامل هم برایشان بوجود نیامده وقت بدهند.در درجه ی اول باید قبول کرد که کنگره 60 و کلینیک شفای سبز و آقای احسان رنجبر نعماتی هستند که از طرف خدا آمده اند.
چیزی که خیلی به من کمک کرد اعتماد و اعتبار کردن به این بود که این همه آدم این راه را رفته اند و به نتیجه رسیده اند چگونه بوده؟ من حاضرم هر سختی و بدبختی را تحمل کنم ولی نجات پیدا کنم و دیگر اینکه صبر داشته باشن و خودشان را باور کنن، اگر به خودشان زمان دهند آرام آرام می بینند حرفهایی که زده می شود را با پوست گوشت و استخوان درک می کنند و می فهمند و شاهد زنده شدن تمام وجودشان خواهند بود، من از خانواده ام معذرت خواهی کرده بودم که صبح که از خواب بیدار می شوم نمی توانم به آنها صبح بخیر بگویم،من حتی یک صبح بخیر هم نمی توانستم بگوی20
حالا که صبح ها از خواب بلند می شوم هم می توانم وعده صبحم را بخورم و هم به خانواده ام صبح بخیر بگویم و مدتی هم با انها صبحت کنم.الحمدالله از صبح تا الان هم که بیدار شدیم و دائماً در حال کار هستم،میخواهم بگویم طوری روی جهانبینی خودتان کار کنید که جهان را از دریچه مواد نبینید، همه این ها رفع می شود، وسواس ها رفع می شود،آن بیماری های روحی و روانی رفع میشود، اکبر آقا یک حرف خوبی در رابطه با ترس از زنگ خوردن تلفن گفتند، تلفن برای من مانند یک زهر بود یکی زنگ می زد به تلفن من انگار من را برق می گرفت و به یک زنگ تلفن ساده حساسیت داشتم، الان الحمدالله خودم به دیگران زنگ میزنم.
الحمدالله حدود سه چهار ماه است که دیگر خانواده و اطرافیانی که من را می شناسند تغییرات را در من دیده اند و به هر آدمی هم که این مشکل را داشته در مورر کنگره 60 صبحت کرده ام،تنها چیزی که می خواهم بگویم این است که به خودتان وقت بدهید و صبر داشته باشید، هر بدبختی هم که بکشید واقعاً ارزش درمان شدن را دارد و وجودشان و جهانبینی شان آرام آرام عوض می شود. تعجب آور هم است که این چیز ها را الان باور نمی کنید ولی بعداً خودتان تبدیل به ادمی میشوید که می گوید من چطور این ها را باور نمی کردم، چون وقتی وجود انسان با مواد مخدر پیوند خورده است، این چیز ها برایش قابل فهم نیست.
از قدیم یک حرفی می زدند که می گفت طوطی ز معنای حرف خویش ندانست هر کس که سخن ور است سخن دان نیست، این سخن دانی است یعنی ما ها شاید حرف هم بزنیم ولی سخن ور باشیم،سخن دان نباشیم،باز هم می گویم یکی حرف است و یکی رسیدن به حرف،رسیدن به حرف این است که الان فقط به خودشان فرصت دهند و وقت بگذارند،صبر داشته باشند،روی جهانبینی خود کار کنند و صحبت کنند،جهانبینی به من خیلی کمک کرد. تمام صحبت های استادم به من کمک کرد ولی من میخواستم بیشتر روی موضوع صبر و مقاومت صبحت کنم،یک سال که چیزی نیست اگر طول درمان سه سال هم بود من صبر می کردم اصلاً من 5 سال رنج بکشم ولی در عوض یک عمر راحتم و آسوده ام.
خداوند بعد از 5 سال اگر یک سال هم به من عمر دهد و آن یکسال را من سالم زندگی کنم و آن احساس سلامتی دوباره در من بوجود آید و با اعتقادی که انسان پیدا می کند به اینکه صددرصد بعد از این دنیا، دنیای دیگری هست و زندگی ما ادامه دارد، خداوند این را به ما عطا کرده که از جهان تاریکی بیرون بیاییم تا برای من و شما نعمتی باشد در این دنیاو آن دنیا،صدای آقای احسان رنجبر یک نور و برکتی در وجود انسان می گذارد که من خودم وقتی از راه دور با فایلهای صوتی صدای ایشان را گوش می کنم و انقدر تغییرات و انرژی را در خودم پیدا می کنم، می گویم خوش به حال کسانی که انجا هستند و استفاده می کننده.
آدم باید از همه چیزش بزند و سر کلاس ها حاضر شود. قدر زر را زرگر داند و قدر گوهر، گوهر شناس، زمانی که شاگردی کنیم و سر کلاس بیاییم آرام آرام حرف هایی با ارزش تر از طلا و گوهر را متوجه می شویم.